23-11-2020، 8:10
۱ ماه بعد
۱ماه از اون شب میگذره و خیلی اتفاق ها افتاده.مثلا اومممم
۱ هفته دیگه تولدمه!دیش دیریم دیریم ماشالله!دیش دیری دیریم ماشالله!
خبر دوم ایه که بالاخره گیسو و شروین خان کات کردن به دلیل اینکه شروین همزمان ۳ نفر دیگه دوست بود(دوست دختر مجانی بود گفته برای بعدا هم بردارم کم نیاد)
خبر سوم اینه که با دوستای ارمین و پسرخالش خیلی جور شدیم و اکیپ شدیم.همه ی مامانامونم در جریانن که با هم دوستیم و رفت و امد خانوادگی داریم.تازه ارشامم یخش باز شده و فهمیدم که از همشون باحال تر و فان تره!
خبر چهارم اینه که فکر کنم الینا و ارمین از هم خوششون میاد.
خلاصه امبشب قراره دست جمعی باهم بریم خونه طاها اینا.(خیلی پولدارن)
من یه بار خواستم برم تو دستشوییشون رفتم تو اتاق داداش بزرگه طاها(لخت بود)
.......
صب با صدای گوز گیسو بیدار شدم.
خنده ای کردم.الینا و گیسو و محدثه شب اومده بودن پیشم.
به سمت اشپزخونه رفتم.دستو صورتم رو شستم تو سینک !
برگشتم دیدم مامانم پشتم ایستاده.
-سحر خیز شدی ایسا خانم!
من-به لطف بااد بدن!
خندید و گفت:احتمالا دستشوی رو ساختن برای اینکه تو بری نگاش کنی بگی خدا چه افریده!
من-اولندش که دستشویی رو خدا نیافریده.دوم اینکه خوب دلم میخواد اینجا بشورم دستو صورتمو مشکلیه؟
یکی زد پس کلم و گفت:زبون دراز شدی!
من-راستی مامان ساعت چند میخوایم بریم خونه طاها اینا!؟
-ساعت ۷
سری تکون دادم و رفتم تو اتاقم.ساعت ۹ صب بود.اگه به لطف گیسو نبود باید تا ساعت ۱ یا ۲ میخوابیدیم.
من-اسکولا بیدار شید.
دیدم بیدار نمیشن.رفتم اشپزخونه و با یه کفگیر و ماهیتابه بررگشتم.
همینجور میزدمشون به هم و میخوندم:
یک شاخ گل رز
تقدیم به تو ای بز
با عشق و علاقه
تقدیم به الاغه
(دیگه خودتون تصور کنید)
محدثه-ایسای خر بگیر بکپ باباحال داری!
بعد بلند شد و گفت:تو اصلا کی سحر خیز شدی؟
من-به لطف باد بدن یه خانم!
محدثه چشاش ۴ تا شد و گفت:کی؟
من-نمیگم تا تو خماریش بومونی!
گیسو هم بیدار شد.
-چقد شماها سر و صدا میکنید!
من -یکی الینا رو بیدار کنه!
محدثه-ایسا تو بیا مدل شخمی بیدارش کن بخندیم.منم فیلم بگیرم.
ادامه دارد
۱ماه از اون شب میگذره و خیلی اتفاق ها افتاده.مثلا اومممم
۱ هفته دیگه تولدمه!دیش دیریم دیریم ماشالله!دیش دیری دیریم ماشالله!
خبر دوم ایه که بالاخره گیسو و شروین خان کات کردن به دلیل اینکه شروین همزمان ۳ نفر دیگه دوست بود(دوست دختر مجانی بود گفته برای بعدا هم بردارم کم نیاد)
خبر سوم اینه که با دوستای ارمین و پسرخالش خیلی جور شدیم و اکیپ شدیم.همه ی مامانامونم در جریانن که با هم دوستیم و رفت و امد خانوادگی داریم.تازه ارشامم یخش باز شده و فهمیدم که از همشون باحال تر و فان تره!
خبر چهارم اینه که فکر کنم الینا و ارمین از هم خوششون میاد.
خلاصه امبشب قراره دست جمعی باهم بریم خونه طاها اینا.(خیلی پولدارن)
من یه بار خواستم برم تو دستشوییشون رفتم تو اتاق داداش بزرگه طاها(لخت بود)
.......
صب با صدای گوز گیسو بیدار شدم.
خنده ای کردم.الینا و گیسو و محدثه شب اومده بودن پیشم.
به سمت اشپزخونه رفتم.دستو صورتم رو شستم تو سینک !
برگشتم دیدم مامانم پشتم ایستاده.
-سحر خیز شدی ایسا خانم!
من-به لطف بااد بدن!
خندید و گفت:احتمالا دستشوی رو ساختن برای اینکه تو بری نگاش کنی بگی خدا چه افریده!
من-اولندش که دستشویی رو خدا نیافریده.دوم اینکه خوب دلم میخواد اینجا بشورم دستو صورتمو مشکلیه؟
یکی زد پس کلم و گفت:زبون دراز شدی!
من-راستی مامان ساعت چند میخوایم بریم خونه طاها اینا!؟
-ساعت ۷
سری تکون دادم و رفتم تو اتاقم.ساعت ۹ صب بود.اگه به لطف گیسو نبود باید تا ساعت ۱ یا ۲ میخوابیدیم.
من-اسکولا بیدار شید.
دیدم بیدار نمیشن.رفتم اشپزخونه و با یه کفگیر و ماهیتابه بررگشتم.
همینجور میزدمشون به هم و میخوندم:
یک شاخ گل رز
تقدیم به تو ای بز
با عشق و علاقه
تقدیم به الاغه
(دیگه خودتون تصور کنید)
محدثه-ایسای خر بگیر بکپ باباحال داری!
بعد بلند شد و گفت:تو اصلا کی سحر خیز شدی؟
من-به لطف باد بدن یه خانم!
محدثه چشاش ۴ تا شد و گفت:کی؟
من-نمیگم تا تو خماریش بومونی!
گیسو هم بیدار شد.
-چقد شماها سر و صدا میکنید!
من -یکی الینا رو بیدار کنه!
محدثه-ایسا تو بیا مدل شخمی بیدارش کن بخندیم.منم فیلم بگیرم.
ادامه دارد