عقب زدمش و گفتم:
_همینطوریشم نفسم بند اومده نکن.
گونه شو به گونه م چسبوند و کنار گوشم زمزمه کرد:
_مونده تا نفست و بند بیارم عسلم.
دستش رو روی رون پام گذاشت و بلندم کرد. پاهام و دور کمرش حلقه کردم.
چرخی زد و خودش رو توی آب رها کرد اما منو روی آب نگه داشت.
با خنده شونه هاشو فشار دادم متاسفانه انقدر مهارت داشت که هیچ رقمه کم نمی آورد.
اومد روی آب و نفس بریده گفت
_می خوای خفم کنی؟
مشتی آب به صورتش پاشیدم و گفتم
_بدم نمیاد.
_خیلی گاوی حقت بود اون بابای مفنگیت بفروشتت به این و اون.
چشم غره ای به سمتش رفتم و گفتم
_مگه نفروخت؟
سرش و توی گردنم فرو برد و گفت
_بد شد مگه؟هر بار که لش می کنی تو بغلم بهت حال میدم به این فکر کن که ممکن بود زیر یه پیرمرد مردنی باشی. یه زندگی یکنواخت و…
وسط حرفش پریدم:
_تو هم کم اذیتم نمی کنی آرمین،چند بار دستت روم بلند شد؟
_مثل گربه مظلوم نشو یه غلطی کردی که زدمت.
_خوب اون هیچی زن گرفتنت چی بود؟
لبخند کجی زد و گفت
_من که همش ور دل توئم کسی هم بخواد اعتراض کنه اونه نه تو…
_خوب توجیه می کنی،کی بود منو سپرد دست شاهرخ؟اگه اون مرتیکه ی مست نصفه شب بهم…
این بار اون وسط حرفم پرید:
_اون مرتیکه جرئت نداشت انگشتش به تو بخوره بردمت اونجا تا ادب بشی.
خواستم حرف بزنم که گفت
_اگه وز زدنت تموم شد ساکت شو بذار باهم بریم تو ابرا…
بغلم کرد و منو گذاشت لبه ی استخر.دست هاشو دو طرف پاهام گذاشت و خودشو بالا کشید.
نگاهی از نوک پا تا فرق سرم انداخت و گفت
_تا حالا بهت گفته بودم اندامت دا* غ* م می کنه؟
دراز کشید و دستش و دراز کرد.با تردید توی بغلش جا گرفتم و گفتم
_با این همه دختری که باهاشون بودی بازم خوبه که به سمت منم میل داری چون من هیچ جاذبه ای حداقل واسه تو یکی ندارم.
روم خم شد و گفت
_از کجا میدونی با دخترای زیادی بودم؟
با پوزخند گفتم:
_احمق نیستم حین را* ب* طه می تونم تشخیص بدم طرف بار اولشه یا صدم تو خیلی حرفه ای هستی.
با شیطنت گفت:
_منظورت اینه که خوب حال میدم؟
چیزی نگفتم،سرش رو پایین برد و لب هاشو روی شکمم گذاشت و یواش یواش بالا اومد. در همون حال دستش سرکشانه همه جای بدنم رو نوازش می کرد.
ناخودآگاه نفس بلندی کشیدم…خمار کنار گوشم گفت
_امشب کاری باهات می کنم که معنی حرفه ای بودن و بفهمی خوشگلم.