فصل دهم
خریدعروسی
-پاشو ادرین
-ادرینا باز شروع نکن بزار بخوابم.
باز رف مث خر پردرو زد کنار.منم کم نیوردمو پتورو کشیدم رو سرمو خوابیدم.
خیییلی خسته بودم.خیییییلی.ی صداهای اروم از ی پچ پچ میشنیدم از بیرون.
-مامان ادرین بیدارنمیشه.
-الان خودم میام بیدارش میکنم.
داش میومد که یهو....مرجان گف:
-میشه من برم بیدارش کنم؟؟شاید ب حرفم گوش داد.
-میتونی؟؟
-فک کنم.
-برو عروس خانوم.ببینم چمار میکنی
یهو صدای در اومد.منم تو عالم هپروت خواب اصلا هواسم ب صدای مرجان نبود ک قرار بود بیاد بیدارم کنه
-اقاهه
-هومممممممممممممممممم؟؟
-هوم ینی چی؟؟؟
-بزارید بخوابم تورو خدااا.
-ادرین خان ساعت نه صبه.
پتو رو زدم کنار گفتم:
- فقط نیم ساعت
-نوچ
چشام بسته بود.یهو دیدم تختم تکون خورد
با دستش موامو صافو صوف کرد و هی با موام ور رف
-دس ب موام نزن عه
-دوس دارم.
-نکن جون ادرین
-جونتو قسم نخور عه
یهو دست از موام کشید رف رو صورت عملیات حمله اجرا کرد.
اول ک با انگشت اشاره کوچولوش ی لپمو فشار میداد
-نکن بچه
-بچه خودتی
-نکن بزرگ
-بزرگم خودتی
-نکن
-نکنم خودتی
-ای خداا
یهو دیدم دیگه فشار نداد...حس کردم یچی جلو صورتم داره نفس میکشه.من موندم کرا تنفس مرجان خوش بوعه.چشممو بوس کرد
-اقایی ؟؟؟؟
-جان اقایی؟؟؟
-هنوزم پا نمیشی؟؟
-شما ک خلع سلاحم کردی.چشم پامیشم الان.
-چشمت بی بلا
-سرت بی بلا
-دستت بی بلا
-پات بی بلا
-چار ستون تنت بی بلا
-ادرینت بی بلا
-مرجانت بی بلا
-بسه بلا
هردوتامون از کل کلمون خندمون گرف.
بوسش کردم.دیدم قرمز شد.
-چی شدی گوجه؟؟
دیدم هر هر میخنده.
-مرجان.؟؟:|
وسط خنده هاش جواب داد
-جان مرجان
-چیزی شده؟؟ب چی میخندی؟؟
-ی نگا بندا ب خودت؟؟
اوه اوه.نگو من ساعت5صب از گرما لباسمو در اوردم...چ ابرو ریزی شد.سری پتو رو کشیدم رو از رو تخت
-وای خاک تو سرم.
-عههه چ حرفیه.چرا خاک تو سرت؟؟
-ابروم رف
-خو گرمت بوده.ابرو نی ک
-چرا رف
-نرف خوش هیکل
-رف
-عه
-چشم...
یهو دیدم ب ی نقطه حساس خیره شد...فهمیدم ک بدبخت شدم و بدچیزی منتظرمه
-ب کجا نگا میکنی؟؟
-ب مرغابیای کف خلیج فارس..خو ب بازوت دیگه
-فکرتو خوندم...عمرررا بزارم
-بزار
-نخیر
-ادرین ی کوچولو
-نه محکم گاز میگیری دردم میاد
-نوچ نوچ نوچ با گاز دردت میاد؟؟؟بچه کوشولوی خودمو
-باشه خانوم خوشگله.تو باز بردی.ولی من اخر میفهمم چی تو چشات داری.(پاشدم گفتم)بزا لباس بپوشم بعد بگاز.
-نه همین الان
-ی دقه صب کن خو
-نه
-باشه بیا
بلند شد اومد طرفم..سرشو کج کرد و گاز گرف بازومو.انگا داش ژامبون مرغ میخورد.
-ااااااااااای دردم اومد.ارومت اینه؟؟
-ای ببخشید.بوس میکنم خوب میشه.
بوس کرد بازومو ی لحظه فک کردم خوب شدا.ولی نه مگه جنگه ک خوب ش.لباسمو پوشیدمو دوتایی رفتیم بیرون
یکم بلند گفتم:
-سلااام همگی صب بخیر.
تنها کسایی ک جواب دادن مرجان بود و ادرینا.ک مرجان از رو مسخره بازی سلام کرد
همه تازه پاشده بودن و خیلی خسته بودن.
رفتم طرف اشپزخونه برای صبونه.
-صبونه خوردی مرجان'؟؟
-نه؟؟
-بخور دیگه
-چشم
همینطوری ک میخورد داشتم نگاش میکردم.
-چیزی شده ادرین؟؟
-نه دارم نگا میکنم.
-بخور صبونتو عه.خوردن من ک دیدن نداره
-تو همه چیزت ماشاللا دیدن داره.
شروع کردم ب خوردن.
ولی بازم نگاش میکردم.
-میخوااای...من برات...لقمه بگیرم؟؟
-اوف..چرا ک نه
گرفتو اومدم بگیرم گف
-آ کن.
-چ'؟؟؟
- باز کن دهنتو
-چرا؟؟
-ادرین واقعا خلی یا خودتو میزنی ب خلی.
-خب من خل و دیوونه ی تو ام دیگه
-دهنتو باز کن
-چشم
لقمه هرو خودش گذاش تو دهنم .اقا ما خوردیم و چ به به چه چهی کردیم.
-اووممم ..عالی بود این
-من ک همینایی ک جلومونرو گذاشتم توش.چیز عالیی نبود توش فک کنم.
-بود.بینظیر ترین چیز توش بود
-پنیر؟؟؟؟
-پنیر؟؟مری کجایی؟؟به ۳دلیل عالی بود.
-خب؟؟
-اول چون تو گرفتی دوم چون تو گذاشتی دهنم و سوم چون دست تو بش خورده بود
-من فدات بشم ینیااااا.دیوونه.باز بگیرم برات؟؟
-نه گلم.مرسی.سیر شدم
- نوش جونت.گوشت بشه ب تنت
-تو سیر شدی؟؟
-اره.یکمم زیادی خوردم.
-فدا سرت ک زیاد خوردی.
-تپل شدم؟؟؟
-هههه.عشق منی
-ادرین کلا گفتم.
-نه نشدی.باربیی هنو
-تا تو نگی اروم نمیشماااا
-پاشو دیر میشه کلی کار داریم
-بریم
رفتم تو اتاقم پیرنمو عوض کردم.ی شلوار کتون نایس داشتم پوشیدم.با ی تیپ کلا سیک رفتم بیرون اتاق.درو قفل کردم و رومو برگردوندم.ک ناگهاااان.
فرشته ظاهر شدن.وویی.وویی.وویی.
چ ناز شده بود بی شـــرف
ی مانتو نارنجی ک شباهتی ب مانتو نداشت.شال نارنجی و ساپورت.چ جیگری شده بودااا.دوس داشتم بزنمش
-چیزی شده؟؟ادم ندیدی؟؟
-چرا ولی فرشته ب این نازی ندیدم.
-منم همچین جنتلمنی تاحالا ندیدم.
-اوووو مای گاد.مرجان؟؟
-جان مرجان؟؟
-رژ زدی؟؟؟
-براچی مبپرسی؟؟؟
-بگو تو
-اوهوم.اشکال داره؟؟
-سرتاسر اشکاله.عهه.پوست لبت داغون میشه
-نه بریم
-دسمال
-چی؟؟
-دستماااال
-باشه.پاک میکنم
-بده من پاک میکنم.
دسمال از تو کیفش دراورد و داد:
-بفرما
-مرسیییی زنم.
دسمالرو گذاشتم رو لبش مث چی فشار دادم.مث سیبیل اتشینااااا
-اااااااااای چکار میکنی لبـــم
-تا تو باشی نه گازم بگیری نه رژ بزنی
پاک کرد روژشو سیخ واساد نگام کرد.
-ای فدا لبا قشنگت
-دردم گرفت
-بوس کنم ؟؟
-نخیر.دیر شد.بریم
راه افتادیمو رفتیم طرف ماشین.سوار شدیم.و باز هم ما دوتا دیوونه نشستیم تو این ماشین.
-وااای چقد دلم برا این ماشینه تنگ شده بوود
-حق داری.اخرت ماشینه
-اگه گفتی اهنگ مورد علاقم چی بود
-سوال نداره ک.سینا شعبانخانی.جادوی خاص
-میخونیش؟؟
-نع
-جون من
-چشم.....اهنگو گذاشتمو رو ول کم تنظیم کردم.
همخونی اول با من بود.
تو چشای تو ی جادوی خاصی هس
تو نگاه ت انگار ی احساسی هس
غم دنیارو فراموش میکنم وقتی..ب تو نگا میکنم.
مرجان خانومم شروع کرد و همین طور ک میخوندیم صدارم زیاد کردم ک ناگهااااااااان:
(پورشه بزن بغل.....پورشه سفید بزن بغل)
-بد بخت شدیم
-گرفتنمون
-نه بابا تند نمیرفتم
-ادرین...گشت ارشاده..
-ک چی....اوه اوه اوه.مواته بکن تو
-موا من یزرش بیرونه.چیو بکنم تو اخه
-جو دادم
زدم بغلو اقای سروان اومد نزدیک...یا ابلفضل رحم کن
-سلام جناب
-علیک سلام...شما با خانوم چ نسبتی دارین
یهو هم زمان با مرجان گفتیم
ااااممممم.
-بگو شما مرجان خانوم
-نه شما بگو
-چشم...نامزدیم.قراره بشیم
-مبارکه.ولی تشریف میارین کلانتری ته و توش در میاد.
-جناب سروان.ب خدا داریم میریم حلقه بخریم.همین الانشم در شده.
مرجانم با سرتکون دادن حرفمو تایید کرد.
-کارت شناسایی
-مرجان.تو داشبورده میدی؟؟
-(چشم)
-بفرمایید.
بعد کلی چک کردن گف
-از این داستان نامزدی ک شک دارم بشم بگذریم ..سرعتت چرا بالا بود
-نه خدایی بالا نبود
-نبود؟؟؟؟130تا تو اینجا ک محدودیت سرعت 100تاس؟؟کمه
-نه خب.ببخشید
-تازه پلاکتم ک ب امروز نمیخوره.
-پیرنمم سفیده
-بله؟؟؟
-هیچی هیچی با خانومم بودم.جریمه باید بشیم؟؟
-چون تازه عروس دومادید شانس اوردید نخوابوندم ماشینو.ولی300تومن جریمه شدید.
-مرسی جناب
-خوش بخت شید.خداحافظ
-خدانگه دار
شیشرو دادم بالا و راه افتادم ک دیدم مرجان با تعجب داره نگام میکنه
-جانم چی شده؟؟
-پیرنمم سفیده چی بود اون وسط؟؟
زدم زیر خنده
-چی شدی.چیز خنده داری گفتم؟؟چی بود داستانش
-بابا ب ممو تو ک گیر داد.ب سرعتمم ک گیر داد.ب پلاکمم ک گیر داد.گفتم پیرنمم سفیده ینی بش گیر نمیدی ک چرا زرد نپوشیدی؟؟
یهو مرجان از خنده منفجر شد...
-فدات بشم ادرین ینی
-نگو عه
-چشم.
رسیدیم دم بازار طلا فروشا
پیاده شدیم رفتیم تو.
دوتا مغاذه گشتیم ک یهو ی حلقه ی نااااز گیرمون اومد
-چ خوشگله مرییی
-اره.همین خوبه؟؟
- بزار بپرسم قیمتشو.حاجی این دوما طبقه پنجم حلقه ها از سمت چپ.چند؟؟
-(دوتا نگین دارا؟؟)
-بله بله
-(براتون درمیاد دو و صد)
-مرجان همین؟؟
-نه عزیزم گرونه.
-نه نیس.من ک میدونم خوشت اومده
-چی بگم دیگه.نصفشو من حساب کنم نصفشو تو
-نخیر همممش من.
-عه ادرین
-من ایجوری راحتم
-چشم.
گرفتیم حلقه هارو و رفتیم طرف مزون عروس ..چرا؟؟چون فهمیدیم.پدر خانان من و مرجان ی جشن بزرگ نامزدی تدارک دیدند سر صبحی برای ما و مارا ورشکست کرده اند .نقطه.
-مرجان وسطیه خوبه
-نههه بم نمیاد
-تنت کردی مگه؟؟
-نه..
-بریم تو؟؟
- بریم
رفتیم تو و دیدیم بببببععععله چ لباسایی.ادم گم میشد.یدونه من انتخاب کردم یدونه مرجان ی دونه هم دوتایی با هم.
رف تو اتاق پرو...
-مرجان؟؟
-هومممممم؟؟؟
-درگیری هنو؟؟؟
-ارهه
-کمک نمیخوای؟؟
-نه الان.......میام....اخییییش..بستمش
-چیو
-بابا زیپ این لباسرو
-اها.فک کردم سد بستی
خندش گرف باز.کلللا خیییلی خوش خنده بود این دختر
-میشه ببینم؟؟
-اره عزیزم
درو یکم وا کردم ک کسی نبینه
واااهاهاهاهاهاهاهاهاهای
-فرشته
-چی؟؟
-ش...ش..شبیه فرشته ها شدی
مدل لباسش عالی بود.خیلی خوب دوخته شده بود و کاملا ل اندازش بود
-مرسی عزیزم
دسمو گزاشتم رو شونشو بغلش کردم
-ااااای اروم
-عاشقتم مرجان
-باشه باشه له شدم.عه
-اخ ببخشید.اینو شب عروسیم میخوای تنت کنی؟؟
-نه جونم.اون صورتیه رو ب ک میداریم برای عروسی..
-صورتیه همینه؟؟؟
-اره فقط پر نگینه
خریدیمو سر جمع با تاج و کفش و اینا شد هفت و شیشصد.قشنگ سر گردنه بودیمااا
رفتیم طرف کت شلوار فروشی
ی کت شلوار سفید برا نامزدی و ی مشکی برای عروسی گرفتم.ک ب گفته ی ایال شده بودم شبیه مانکنای اونور ابی
-اخ اخ اخ اخ.بلخره تموم شد
-تموم نشد ادرین خان.هنو چنتا کار مونده ک مامان اینا دارن خونه انجام میدن
-اهان.نگفتن کودوم تالار گرفتن نامزدیو؟؟
-تالار بزرگ زیبا.
-کجاس
-شهرک غرب
-به به.بهترین جا
-اره.
-حتما کلی پولشه
-نه دوست بابا جوادمه.
-اهان.ایول پس کارامون همه رواله.
ساعت تقریبا یک و نیم بو ک زنگ زدم علی
-الو سلام ادرین
-سلام داس علی.کجایی؟؟
-خونه..تو کجایی.
-خرید بودیم.بعد الان داریم میام اون طرفی مخ مامانتو بزنیم.
-فدات بشم من ینی.مونا ب باباش اینا گفته.قبول کردن.فقط میشه ی روز عقب تر بندازیم.
-چرا؟؟
-اخه تا فردا چجوری برم خواستگاری
-امل.عقد ما فردا نی.پس فرداس.
-تو گفتی دوروز
-گفتم دورو وقت داری
-نوکرتم.
-فدات.میبینمت
-(سلام منم برسون)
-مرجانم سلام میرسونه
-سلام برسون ب مرجان.خدافظ
-خدافظ داداش
یهو اصن خالی شدم:
-اخییییییش
-میریم خونه علی اینا
-اره
-میتونی راضیش کنی
-ب قول این دردسرای عظیم.هر چی اون ممانصت کنه کار ما سخت تره و ماهم باید بیشتر ممانصت کنیم
-امیدوارم قبول کنه
-ایشاللا...مری
-جانم؟؟
-خیلی خوبه ک هسی
![Smile Smile](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/smile.gif)
-ادرین؟؟؟
-جانم؟؟
-دوست دارم
-منم..
انداختم تو اتوبان و رفتیم طرف خونه علی اینا...