13-01-2014، 22:50
(آخرین ویرایش در این ارسال: 13-01-2014، 22:51، توسط گل رز آبی...!!!.)
صبح بود مامانم پتو رو از سرم کشید و گفت : پاشو دختر بسه )
دادشم گفت : آبجی ستاره سلام )
گفتم : سلام داداش خودم)
گوشیم رو نگاه کرم 4 بار بهی بهم زنگ زده بود. 2 بار هم النا
به بهی زنگ زدم . صدای جیغش گوشم رو کر کرد
بهش گفتم : دختر چته؟
گفت : تولدت مبارک ستاره
گفتم : مگه 20 دیه ؟
گفت : پ نه پ
گفتم : حتمی میخوای بگی رستوران ببرمت
گفت : دختر تو چه قدر با هوشی!
گفتم : حرفش رو هم نزن
گفت :بای
گفتم خوب بای
به النا زنگ زدم طبق معمول با ناز اشفه جواب داد
+سلام ستاره
__ گفتم سلام
--- گفتم ساعت 7 آماده باش میام نبالت
+گفت باشه
خدافظ
________________________________________________
ساعت 6:30 بود من هنوز آماده نبودم
سریع در کمد رو باز کرم
یه مانتوی آبی، شال سفید ،کفش های قرمز و پاشنه بلند، یه شلوار تیره
رفتم جلوی آینه یه آرایش ملایم کردم
سریع کلید ماشین رو بر داشتم رفتم
بچه ها جلوی در بودن
صورت هاشون جوری بو که انگار از شکست عشقی اومده بودن
النا __ سلام خوشگل
من __ سلام بیا بالا بشین
رفتیم دنبال بهی جلوی در بود
گفتم _ سلام خانوم بیا بالا
1 ساعت گذشت رسیدیم رستوران یه رستوان خوب خوب
رفتیم سر یه میز نشستیم
هممون ماهی سفارش دادیم
همون موقع چشم به میز بقلی افتاد
داداش بزرگم وحید بود با یه دختر
چون دنبال یه سوژه ازش بودم موبایلمو در آوردم و ازش با اون دختره عکس گرفتم
سریع برای مامان و بابام بولوتوث کردم و نوشتم اینم شازده پسرتون
عاشق شده
10 دقیقه بعد جواب رو گرفتم همون موقع شاممون تموم شد سریع بچه هارو بردم
خونه هاشون .
دنبال وحید تا خونه رفتم
____________________________________________________________
بقیه ش رو هم براتون می نویسم
دادشم گفت : آبجی ستاره سلام )
گفتم : سلام داداش خودم)
گوشیم رو نگاه کرم 4 بار بهی بهم زنگ زده بود. 2 بار هم النا
به بهی زنگ زدم . صدای جیغش گوشم رو کر کرد
بهش گفتم : دختر چته؟
گفت : تولدت مبارک ستاره
گفتم : مگه 20 دیه ؟
گفت : پ نه پ
گفتم : حتمی میخوای بگی رستوران ببرمت
گفت : دختر تو چه قدر با هوشی!
گفتم : حرفش رو هم نزن
گفت :بای
گفتم خوب بای
به النا زنگ زدم طبق معمول با ناز اشفه جواب داد
+سلام ستاره
__ گفتم سلام
--- گفتم ساعت 7 آماده باش میام نبالت
+گفت باشه
خدافظ
________________________________________________
ساعت 6:30 بود من هنوز آماده نبودم
سریع در کمد رو باز کرم
یه مانتوی آبی، شال سفید ،کفش های قرمز و پاشنه بلند، یه شلوار تیره
رفتم جلوی آینه یه آرایش ملایم کردم
سریع کلید ماشین رو بر داشتم رفتم
بچه ها جلوی در بودن
صورت هاشون جوری بو که انگار از شکست عشقی اومده بودن
النا __ سلام خوشگل
من __ سلام بیا بالا بشین
رفتیم دنبال بهی جلوی در بود
گفتم _ سلام خانوم بیا بالا
1 ساعت گذشت رسیدیم رستوران یه رستوان خوب خوب
رفتیم سر یه میز نشستیم
هممون ماهی سفارش دادیم
همون موقع چشم به میز بقلی افتاد
داداش بزرگم وحید بود با یه دختر
چون دنبال یه سوژه ازش بودم موبایلمو در آوردم و ازش با اون دختره عکس گرفتم
سریع برای مامان و بابام بولوتوث کردم و نوشتم اینم شازده پسرتون
عاشق شده
10 دقیقه بعد جواب رو گرفتم همون موقع شاممون تموم شد سریع بچه هارو بردم
خونه هاشون .
دنبال وحید تا خونه رفتم
____________________________________________________________
بقیه ش رو هم براتون می نویسم