اخطار‌های زیر رخ داد:
Warning [2] count(): Parameter must be an array or an object that implements Countable - Line: 865 - File: showthread.php PHP 7.4.33 (Linux)
File Line Function
/showthread.php 865 errorHandler->error




 


نظرسنجی: تو آرام رو میشناسی ؟
این نظرسنجی بسته شده است.
بله
25.00%
6 25.00%
خیر
75.00%
18 75.00%
در کل 24 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی

#1
مزرعه ی آرام (1)

همین که می خواستم شروع کنم به نوشتن یه مورچه ی بزرگ سیاه که فکر کنم با دوستاش سر اینکه بتونه بیاد روی برگه ی زیر دست من شرطبندی کرده بود اومد جلوی چشمم.
وقتی رنگ سیاهش رو نگاه کردم نمی دونم چرا یاد آرامم افتادم.

دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی

(آرام اسم دختریه که یه زمانی همه ی زندگی من بود)
شاید بخاطر این یادش افتادم که چشمای آرامم مثل این مورچه سیاه بودن.
اون چشمای بادومی ، ولی بزرگی که کافی بود فقط یه بار،فقط یه بار نگاهشون کنی تا بتونی عمق وجودش رو حس کنی و تا ابد اون لرزشی رو که با حس کردن نگاهش تو وجودت رخنه میکنه رو نتونی فراموش کنی.
از همه ی اینا که بگذریم یاد شال مشکی که توی عکس بود،(اون عکس اولین تصویری بود که من از آرام دیدم.
آخه آشنایی ما دونفر با یه تماس تلفنی اشتباهی شروع شد.
واسم پستش کرده بود ؛چون همشهری نبودیم)همون شال مشکی خزداری که رو سرش انداخته بودو واسم اون عکس رو گرفته بود می افتم.
با اینکه هروقت یادش می افتم-یاد آرامم،غیر از دردو رنج و خلسه ای که تو وجودم پدیدار میشه هیچ حس دیگه ای رو ندارم؛
اما وقتی از خودم میپرسم که از دوستی با آرام پشیمونم یا نه؟این شعر میاد تو ضهنم که:از دوست به یادگار زخمی دارم که آن را به هزار درمان ندهم!
الان سر خدمت سربازی هستم.
توی یه سد واسه سپاه به صورت امریه دارم کار میکنم.
بالای یه سکوی بتنی هستم و دارم خالی کردن بار کامیون هارو میشمارم.
بارشون مصالحیه که از داخل رودخونه واسه درست کردن ماسه و شن به یه سنگ شکن میبرن.
هنوز ساعت 9:30 صبحه و هوا معتدله.
چون الان آخرای برج دو هستیم و اینجام یه منطقه گرمسیریه ؛
نزدیک ظهر که بشه هوا حسابی گرم میشه؛به خاطر همین یه لاستیک بزرگ کامیون پشت سرم الم کردم تا نور آفتاب اذیتم نکنه.
اطرافم رو کامل تپه های زمختی گرفتن که انگار خیلی پیرن؛
شایدم با کسی دعواشون شده که بااین حالت اینجا کز کردن و بدنشون بی گیاه و سرد شده.
رفقای این سایبونم (لاستیک کامیون رو میگم) حدود صدمتری من سمت راستم روی هم ولو شدن.خداییش حساب کنی بعد عمری جون کندن زیر ماشین ها رسم مردونگی نیست اینجوری پرتشون کنن یه جای دورافتاده!
جلو روی من سه تا تیر چراغ برق افتادن که حال و روزشون عین خودم داغونه.بدنشون که پر ترک و خوردگیه؛
انگار معشوقشون حسابی عزابشون داده که بدنشون پر شده از درد؛
با یه نگاه کوچولو راحت میشه فهمید که به آخر خط رسیدن و رمقی برای ادامه زندگی تو وجودشون نیست.
می خوام از صداها بگم؛صدای همه چیز اینجا هست.
از صدای داد زدن مردی که از دور میاد و نمی دونم با کی داره حرف میزنه تا صدای این مورچه ها که من نمی شنوم.
این روزهام که هرجا بری صدای جیرجیرک همه جا هست؛
یا صدای این پرنده که دارم میبینمش و نمی دونم از کدوم ایل و طایفه ی پرنده هاست.
اما صدای کامیون ها هر چند دقیقه یک بار همه ی صداهارو محو میکنن و طبیعت رو به انحصار خودشون در میارن.
البته صدای سنگ شکن هم از دور میاد؛
صدای آبش که سنگ هارو میشوره یا صدای تسمه هاش که مصالح رو جابجا میکنن.
ای کاش این دل خسته هنوزم آرام رو داشت تا تو زندگیش خوشحال باشه.

دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی

ادامه دارد...

ساعت 9:54 صبح
چهارشنبه 21/02/1390


در پایان اگه لایق دونستین و از مطلب خوشتون اومد لطفا سپاس و نظر یادتون نره

برید پایین تر خاطره ی شماره 2 با عنوان ( بهت ) نوشته شده.

داخل همین تایپیک،برید صفحه ی شماره ی شش ،خاطره ی شماره 3 با عنوان ( سرود آفرینش )قرار داده شده.

داخل همین تایپیک،برید صفحه ی شماره ی یازده ،خاطره ی شماره 4 با عنوان ( حالم عجیب است امشب ) قرار داده شده.
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ ،
ﻧﻪ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ
ﻓﻘﻂ ﺷﻠﻮﻏﺶ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ
ﮔﻨﺠﺸﮏ ﻫﺎﯾﯽ
ﮐﻪ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺷﺎﺧﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺷﺎﺧﻪ ﭘﺮﯾﺪﻥ
ﻋﺎﺩﺗﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ . . .
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
نت هاي آشفته
پاسخ
 سپاس شده توسط قاتل ، noora91 ، L.A.78 ، sanazgogoli ، شکیبا..... ، satanic.skyscraper ، علی جوکر ، گل پری ، مخ دخترا ، parmida.a ، شکوفه2 ، LOVE KING ، ✘Nina✘ ، ICe Angele ، ♥سارا ♥ ، shadli ، ***FATEMEH*** ، elnaz-s ، ♥♥♥lost love♥♥♥ ، tanha naro ، ferya ، šhεïdα ، @hasti@ ، bi kas ، ♫♥ana♥♫ ، ჩяσOσкєη ժяєαм ، (negin joojoo(vorojak ، bahare_021 ، ÐeaÐ GiЯl ، parmis78 ، parnia tajik ، رهــ ـ ــا ، لامیا ، istanbul ، * AMIR* ، parisa16 ، درنا عسل ، an idiot ، پارمیداnbp ، mona13 ، عاطفه70 ، دختر هالییوووووودی ، ☺helia☺ ، سمیرا007 ، shahriar64 ، kamiyar35629 ، aliasghar207 ، ~~sweet love~~ ، ★~Ѕдула~★ ، ديمون ، nafas1999 ، دریا+17
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
دل نوشته های من_بیاد او .(خاطره هام رو میخوام بخونی)تا شاید تو بهش بگی - ashkyakhee - 05-03-2013، 16:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  عکس نوشته عاشقانه سوزناک
  (((0 خاص....دخترونه.. معنی دار...نوشته ..))) #_#
  عکس نوشته غمگین...حال این روزام
  دل نوشته عاشقانه عسل
  شاید فردا نباشیم!!
  متن هایی که شاید حرف دل خیلی از انسان هاست
  ♥♥♥ چنتا مطلب خاص باید با احساس بخونی حس نداری نیا ♥♥
  ورود نامردا ممنوع>زخم دل....دل نوشته من امیر علی
  دل نوشته های عمیق و تکان دهنده بسیار ناب و عاشقانه
  استاتوس ها و دل نوشته های جدید و غمناک با موضوع تنهایی

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان