05-09-2013، 8:44
سلام دوستان اینم از قسمت بعدی رمان ممنون اط لطف همتون.این نکته رو به اطلاعتون برسونم من یه هفته منزل نیستم و شاید نتونم در این فته براتون رمان رو بذارم ولی شاید هم در طول این هفته یک قسمتو بذارم.........................مرسی
فصل هفتم
هنگ کرده بودم برسومه هی برایمهران عشوه می ومد اونم نازشو میخرید اومده بودیم تو باغ تا بعد از شام کمی قدم بزنیم ماهان و آژند با هم بودن فکر کنم گلوی ماهان پیش ازند گیره منم داشتم تنهایی قدم میزدم که به ته باغ رسیدم با دیدن اینکه مهران داره با عشق برسومه رو میبوسه هری دلم ریخت پایین اخه چرا؟؟؟؟؟؟
دیگه به اشکام اجازه ریخته شدندادم. و از اونجا دور شدم.مدتی باخودم تنها بودم بعد هم برای اینکه کسی شک نکنه سریع خودمو جمع و جور کردم همه رفتن بودن داخل رفتم و بهشون پیوستم.............
صبح شده بود.........با صدای الارمگوشیم از جام بلند شدم دلم میخواست بیشتر بخوابم که دوباره با هجوم اوردن وقایع شب گذشته خواب از سرم پرید باید تصمیمی که گرفته بودم رو عملی میکردم.طبق معمول با یه لیوان شیر خودمو سیر کردم زدم بیرون خوصله رانندگی نداشتم سوار مترو شدم تا به شرکت رسیدم.در اسانسور دکمه طبقه بیستم رو زدم رفتم بالا بعد سلام به دیگران رفتتم تواتاقم دیم مهران تو اتاقمه این اینجا چیکار میکرد؟؟؟؟ اومد طرفم منم رفتم طرفش تا خواست چیزی بگه دستم رو بلند کردم و روی صورتش فرود اوردم. نمیدونم چرا چنین کری کردم ولی از یه طرف هم دلم خنک شده بود هم احساس پشیمونی مکیردم ............
گیج بودم ..............
مهران- چیترا صبر کن همه چیز روبرات توضیح میدم
من-از شما توضیحی نخواستم وقتشنیدک حرفاتو هم ندارم
مهران-داری اشتباه مکنی چیترا
من-اره اشتباه کردکه که حرفتو باورکردم ولی دیگه نمیذارم اشتباهم تکرار بشه
بدون توجه به مهران از اتاقم بیرونزدم رفتم به سمت اتاق زانیار بدون توجه به منشی رفتم تو اتاق برگه استعفام رو گذاشتم جلوی زانیار بهش گفتم هر وقت امضاش
کردی میام تسویه حساب
از شرکت زدم بیرون تا اومدم بیرونسیل اشک بود که از چشمانم سرازیر شدانگار اسمونم دلش گرفته بود چون اونم شروع کرد با من گریه کردن.......
کلی تو خیابونا گشتم وقتی به خودماومدم دیدم جلوی در خونممونم نمیدونم این همه راه رو من چطوری پیاده اودم عین موش اب کشیده شده بودم خدا خدا میکردم کسی خونه نباشه تا بتونم با خیال راحت برم بالا تو اتاقم و از مامان باب یا ازند و سامان سوال پیچ نشم در ساختمون رو با کلید خودم باز کردم رفتم داهل خدار وشکر کسی خونه نبود به سرعت به سمت اتاقم رفتم لباس هام رو در اوردم یه دوش گرفتم لباسی که دم دستم بود پوشیدم رو تختم دراز کشیدم...............
چشامو که باز کردم هوا تاریک شدهبود ساعت گوشیم 8 شب رو نشون میداد یعنی من اینقد خوابیده بودم؟ لرز کرده بودم فکر کنم قدم زدن تو خیابونا اونم زیر اون بارون شدید کار دستم داه بود و سرما خورده بودم منم که وقتی مریض بشم زمین و زمان رو به هم می ریزم.
رفتم پایین دیم سامان و باب لمدادن روی کاناپه دارن فوتبال مبینین ازند هم داشت با تبلتش ور میرفت مامان داشت کتاب میخوند هیچکس متوجه م نشد انگار به به چه تحویل گرفتن منو.........
من-سلام
همه برگشتن سمتم
سامان- سلام خرس قطبی
اژند- اااااا سامان به چیترا نگوخرس قطبی ها
یکم نیشم وا شد که مثلا آژند دارهاز من دفاع میکنه که دفعه با خرفش بدتر خورد تو ذوقم
آزند-داداشی حیف خرس قطبی نیست رویاین قزمیت میذاری!!
بابا –سمان وآزند سر به سر دختر مننذارید
چرا اینقدر خوابیدی ببا؟
من –چیزی نبود بابا سرم درد میکرد
رفتم تو اشپزخونه تا یکم برا خودمشیر گرم کنم بخورم تا گلوم صاف شه بعد اینکه شیر رو گذاشتم رو گازتا رفتم بشینم روصندلی های میز ناار خوری آشپزخونه پدر صدام کرد
بابا—چیترا!دخترم یک لحظه بیا باباباهات حرف داره
یا خدا وقتی باب باهام اینطوریصحبت میکرد یعنی موضوع جدیه حتما تا الان زانیار به اپامه خبر استعفا ناگهنی منو خبر داده اپامه هم که کلاغ خبر چین به مامان بابام گفته
رفتم توسالن کنار بابا نشستم باباشروع کرد به صحبت کردن همون طور که حدس زدم بدون مقدمه چینی یک راست رفت سراغ اصل مطلب
بابا-چیترا دخترم دلیل استعفات چیبوده؟
نمیدونستم چی بهشون بگم بگم مهرانمنو بازی داده بگم ازم خواستگاری کرد بعد جلوی من با نامزدش دل و قلوه میداد بگم دیگه حاضر نیستم پامو بذارم تو شرکتی که مهران توشه؟بگمم عاشق یه نفر شدم که بازیم داد؟ (اااااه چقد بگب بگم کردم خب بالاخره که باید یه چیزی بگم)
من-راستش پدر جون این ترم خیلی رودرسام تو دانشگاه تمرکز نداشتم متاسفانه چند تا شو افتادم میخوام به درسم برسم فعلادرس مهمتر از هر چیزه( غلط کردی فتادی کی بود با اهترین نمرات این ترم رو تو دانشگاه پاس کرد منو بگو میخواستم ازم این نمرات سواستفاده کنم پیش خانواده خودشیرینی کنم)
بابا-که اینطور اگه دلیل اصلیتاینه منم مشکلی ندارم تو خانواده ما درس خوندن خیلی مهمه چیترا باید با بهترین معدل مدرکت رو بگیری
من-چشم پدر جون
و بعد باز رفتم تو خودم و توی فکروخیالاتم غر شدم که صدای وای آزند مو به خودم اورد وای چیترا شیر سر رفت
منو مگی عین جت رفتم تو اشپزخونهدیدم گند زده شده به گاز ای باب حالا باید گاز رو هم پاک کنم بعد تمیز کردن گاز رفتم دوباره تو اتاقم کامپیوترم رو روشن کردم رفتم تو اینترنت ایمیلام رو چک کنم یه Id ناشناس برام 1 ایمیلفرستاده بود بازش کردم فقط یه جمله بود:نباید بدون تایید طرح 4 از شرکت خارج یشدی کار خودو سخت کردی خانوم مهندس
فکر کنم همون مزاحمه بود ای خداچرا از زمین و اسمون دراه برای من بدبخت بیچاره میباره...........................
ادامه دارد.............
فصل هفتم
هنگ کرده بودم برسومه هی برایمهران عشوه می ومد اونم نازشو میخرید اومده بودیم تو باغ تا بعد از شام کمی قدم بزنیم ماهان و آژند با هم بودن فکر کنم گلوی ماهان پیش ازند گیره منم داشتم تنهایی قدم میزدم که به ته باغ رسیدم با دیدن اینکه مهران داره با عشق برسومه رو میبوسه هری دلم ریخت پایین اخه چرا؟؟؟؟؟؟
دیگه به اشکام اجازه ریخته شدندادم. و از اونجا دور شدم.مدتی باخودم تنها بودم بعد هم برای اینکه کسی شک نکنه سریع خودمو جمع و جور کردم همه رفتن بودن داخل رفتم و بهشون پیوستم.............
صبح شده بود.........با صدای الارمگوشیم از جام بلند شدم دلم میخواست بیشتر بخوابم که دوباره با هجوم اوردن وقایع شب گذشته خواب از سرم پرید باید تصمیمی که گرفته بودم رو عملی میکردم.طبق معمول با یه لیوان شیر خودمو سیر کردم زدم بیرون خوصله رانندگی نداشتم سوار مترو شدم تا به شرکت رسیدم.در اسانسور دکمه طبقه بیستم رو زدم رفتم بالا بعد سلام به دیگران رفتتم تواتاقم دیم مهران تو اتاقمه این اینجا چیکار میکرد؟؟؟؟ اومد طرفم منم رفتم طرفش تا خواست چیزی بگه دستم رو بلند کردم و روی صورتش فرود اوردم. نمیدونم چرا چنین کری کردم ولی از یه طرف هم دلم خنک شده بود هم احساس پشیمونی مکیردم ............
گیج بودم ..............
مهران- چیترا صبر کن همه چیز روبرات توضیح میدم
من-از شما توضیحی نخواستم وقتشنیدک حرفاتو هم ندارم
مهران-داری اشتباه مکنی چیترا
من-اره اشتباه کردکه که حرفتو باورکردم ولی دیگه نمیذارم اشتباهم تکرار بشه
بدون توجه به مهران از اتاقم بیرونزدم رفتم به سمت اتاق زانیار بدون توجه به منشی رفتم تو اتاق برگه استعفام رو گذاشتم جلوی زانیار بهش گفتم هر وقت امضاش
کردی میام تسویه حساب
از شرکت زدم بیرون تا اومدم بیرونسیل اشک بود که از چشمانم سرازیر شدانگار اسمونم دلش گرفته بود چون اونم شروع کرد با من گریه کردن.......
کلی تو خیابونا گشتم وقتی به خودماومدم دیدم جلوی در خونممونم نمیدونم این همه راه رو من چطوری پیاده اودم عین موش اب کشیده شده بودم خدا خدا میکردم کسی خونه نباشه تا بتونم با خیال راحت برم بالا تو اتاقم و از مامان باب یا ازند و سامان سوال پیچ نشم در ساختمون رو با کلید خودم باز کردم رفتم داهل خدار وشکر کسی خونه نبود به سرعت به سمت اتاقم رفتم لباس هام رو در اوردم یه دوش گرفتم لباسی که دم دستم بود پوشیدم رو تختم دراز کشیدم...............
چشامو که باز کردم هوا تاریک شدهبود ساعت گوشیم 8 شب رو نشون میداد یعنی من اینقد خوابیده بودم؟ لرز کرده بودم فکر کنم قدم زدن تو خیابونا اونم زیر اون بارون شدید کار دستم داه بود و سرما خورده بودم منم که وقتی مریض بشم زمین و زمان رو به هم می ریزم.
رفتم پایین دیم سامان و باب لمدادن روی کاناپه دارن فوتبال مبینین ازند هم داشت با تبلتش ور میرفت مامان داشت کتاب میخوند هیچکس متوجه م نشد انگار به به چه تحویل گرفتن منو.........
من-سلام
همه برگشتن سمتم
سامان- سلام خرس قطبی
اژند- اااااا سامان به چیترا نگوخرس قطبی ها
یکم نیشم وا شد که مثلا آژند دارهاز من دفاع میکنه که دفعه با خرفش بدتر خورد تو ذوقم
آزند-داداشی حیف خرس قطبی نیست رویاین قزمیت میذاری!!
بابا –سمان وآزند سر به سر دختر مننذارید
چرا اینقدر خوابیدی ببا؟
من –چیزی نبود بابا سرم درد میکرد
رفتم تو اشپزخونه تا یکم برا خودمشیر گرم کنم بخورم تا گلوم صاف شه بعد اینکه شیر رو گذاشتم رو گازتا رفتم بشینم روصندلی های میز ناار خوری آشپزخونه پدر صدام کرد
بابا—چیترا!دخترم یک لحظه بیا باباباهات حرف داره
یا خدا وقتی باب باهام اینطوریصحبت میکرد یعنی موضوع جدیه حتما تا الان زانیار به اپامه خبر استعفا ناگهنی منو خبر داده اپامه هم که کلاغ خبر چین به مامان بابام گفته
رفتم توسالن کنار بابا نشستم باباشروع کرد به صحبت کردن همون طور که حدس زدم بدون مقدمه چینی یک راست رفت سراغ اصل مطلب
بابا-چیترا دخترم دلیل استعفات چیبوده؟
نمیدونستم چی بهشون بگم بگم مهرانمنو بازی داده بگم ازم خواستگاری کرد بعد جلوی من با نامزدش دل و قلوه میداد بگم دیگه حاضر نیستم پامو بذارم تو شرکتی که مهران توشه؟بگمم عاشق یه نفر شدم که بازیم داد؟ (اااااه چقد بگب بگم کردم خب بالاخره که باید یه چیزی بگم)
من-راستش پدر جون این ترم خیلی رودرسام تو دانشگاه تمرکز نداشتم متاسفانه چند تا شو افتادم میخوام به درسم برسم فعلادرس مهمتر از هر چیزه( غلط کردی فتادی کی بود با اهترین نمرات این ترم رو تو دانشگاه پاس کرد منو بگو میخواستم ازم این نمرات سواستفاده کنم پیش خانواده خودشیرینی کنم)
بابا-که اینطور اگه دلیل اصلیتاینه منم مشکلی ندارم تو خانواده ما درس خوندن خیلی مهمه چیترا باید با بهترین معدل مدرکت رو بگیری
من-چشم پدر جون
و بعد باز رفتم تو خودم و توی فکروخیالاتم غر شدم که صدای وای آزند مو به خودم اورد وای چیترا شیر سر رفت
منو مگی عین جت رفتم تو اشپزخونهدیدم گند زده شده به گاز ای باب حالا باید گاز رو هم پاک کنم بعد تمیز کردن گاز رفتم دوباره تو اتاقم کامپیوترم رو روشن کردم رفتم تو اینترنت ایمیلام رو چک کنم یه Id ناشناس برام 1 ایمیلفرستاده بود بازش کردم فقط یه جمله بود:نباید بدون تایید طرح 4 از شرکت خارج یشدی کار خودو سخت کردی خانوم مهندس
فکر کنم همون مزاحمه بود ای خداچرا از زمین و اسمون دراه برای من بدبخت بیچاره میباره...........................
ادامه دارد.............