امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#7
اینم از قسمت بعدی رمان ممنون دوستان منتظر نظراتتون هستم-------------------------------------------------------------------------

 

فصلپنجم

 

صبخشده با نور افتابی که از پنجره به چشمم میخورد چشامو بازکردم نگاهی به ساعت گوشیم اندختم که عدد 7 رو نشون میداد بلند شدم رفتم پایین یه اب به دست و صورتم زدم و صبحانه خوردم  رفتم سراغ کمد لباس هام یهمانتو ی ابی تیره خوشرنگ برداشتم با شلوار جینم پوشیدم یه شال مشکی هم پوشیدم اونروز حوصله نداشتم به خاطر همین عجله ای کار مکیردم یه ارایش خیلی ساده و مختصر  کردم با اینکه از آرایش خوشم نیومدولی خوب اینفد صورتم بی روح شده بود مجبور شدم بلاخره رفتم سراغ عسلی کنار تختم تا گوشیم رو از روش بردارم و دیم برام یه اس اومده بازش کردم از همون شمره ناشناس بود نوشته بود تایید طرح شماره4 یادت نره دوست عزیز...........

 

گوشیمووبرداشتم انداختم تو کیفم نه مثل اینکه قضیه جدی تز از این حرفاست امروز با اینکه ماشین خونه بود حوصله رانندگی نداشتم به خاطر همین زنگ زدم آژانس تا برام یه ماشین بفرسته بعد 15 دقیقه من سوار ماشین بودم و مشین داشت مسیر شرکت رو طی میکرد تو راه با خودم کلنجار میرفتم نکنه برا من خطری داشته باشه؟ اصلا چزرا براشون مهم بود که طرح شماره 4 انتخاب بشه؟

 

صدایراانده منو به خودم اورد

 

راننده-ممنون
اقا

 

بعد اینکه پول رو حساب کردم پیاده شدم رفتم به سمت در شرکتوارد شدم رفتم سمت اساسنسور صبقه 20 رو زدم وقتی رسیدم از اسانسو ر بیرون اومدم رفتم سمت اتاقم در رو باز کردم بی حوصله بودم همین طوری لم داده بودم تو اتاقم که رد زدن خودمد یکم جمع و جور کردم و به فرد پشت در اجازه ورود دادم مهران بود اومد نشست چهره اونم گرفته بود

 

مهران=بهتو هم زنگ زد؟

 

اینچی دراه میگه

 

من-کیو
مگی؟

 

مهران-همونناشناس برا طرح شماره4 حودش گفت به اون خانوم محترم هم گفتم

 

من-تومیدونی کیه؟

 

مهران-نهمنم نشناختمش

 

خیلیخب اشکالی نداره

 

مهران–راستی ممانم برا امشب تو خانواداتو دعوت کرده بیاید

 

 

این چند وقته که با مهران اینا اشنا شده بودیم دوتا خانواده با هم رفت و امدپیدا کرده بودند وراحت بودیم

 

منم قبول کردم و پاشد از در رفت بیرون

 

این همه گرفتاری داشتمخودم من این ناشناس دیگه کیه؟

 

 

 

 

نمیدونمچم شده بود این چند وقته که مهران رو میدیم دلم یه جوری مشید حرفاش برام ارامش بود اگه یه روز نمیدیمش بهونه میگرفتم وای خدایا نکنه من عاشق شده باشم؟ه این امکان نداره چیترا عاشق شده باشه

 

یهجوریای ازش خوشم اومده از اون اخلاق فوق العاده اش چشای ابیش صورت مهربونش. نه نمیشه

 

رفتهبودم تو اتاق مهران تا باهاش در مورد ناشناس بیشتر حرف بزنیم یکم حرف زدیم بعد زاینار صداش کرده بود باید میرفت گوشیشو جا گذاشت 5 دقیقه بعد چند تا زنگ خورد کسی که نبود جواب بده رفت رو پیغامگیر انگار مامانش بود چون میگفت مهران مارد باز گوشیتو کجا جا گذاشتی ؟ برسومه زودتر اومده کارت داره باید بیرون با هم خوب نیست بدقول باشی اول زندگی به زنت زود بیا خونه ها

 

اینوکه گفت سنکوب کردم مهران زن گرفته برسومه ؟ اون که برسومه رو نمیخواست..................

 
----------------------------------------------


ادامه دارد
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط دختر اتش ، مانا0011 ، gisoo.6 ، elnaz-s ، beauty ، shawkila


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 30-08-2013، 15:11

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان