امتیاز موضوع:
  • 8 رأی - میانگین امتیازات: 4.63
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید

#6
اونایی که حوصله ندارن اصلا تو این تایپیک نیان 

اینم از قسمت بعدی............


فصل
چهارم

 

 

2ماهی میشد که تو شرکت زانی اینا مشغول به کا ر ودم امروز قررا بود از بین طرح هایی که مهران برای برج جدید زده بود تو هیئت مدیره یکیش انتخاب شه منم چندتا طرح زده بودم که خییل مورد پسند مهران واقع شده بود ولی خودم دوست نداشتم تو جلسه هیئت مدیره ارائه اش بدم چون فکر مکیردم هنوز اینقدر حرفه ای نشدم که بخوام طرح یه برج تجاری مهم رو تو تهران من بزنم خلاصه قررا شد مهرن طرح هاش رو بیاره تا ز بینشون یکی انتخاب بشه تو این جلسه زانی من و مهران و ماهان و صاحب برج مهندس ناظر سرمایه گذار حضور داشته باشن

 

جلسهتا 5 دقیقه دیگه شروع میشد به خاطر همین باید به اتاق کنفرانس میرفتیم در رو باز کردم دیم اکثرا کسایی که قرا بود بیان اومدن اما هنوز خبری از مهران و ماهان نبود در اتاق یک میز بزرگ که از اون طرف اتاق تا انی طرف بود قرار داشت یه صندلی رو انتخاب کردم و نشستم دوتا صندلی کناری من خالی بود اومدم نشستم 2 یا 3 دقیقه گذشت که مهران و مهان هم وارد شدند واز شانس من اومدن دوتا صندلی مناری من نشستند و من بینشون قرار گرفتم مهران اروم زیر گوش من گفت همیشه سر وقت اینم یکی دیشگ که بازم تو زودتر از من حاضر بودی خنده ریزی کردم و گفتم ما اینمی دیگه زانیار هم اومد و نشست حرفای اولیه زده شد و طرح ها به نمایش در اومده بودن همه هران رو به خاطر این طرح ها تحسین میکردند اما یه چیزی نظرمو جلب کرد به طرح شماره 4 که رسیدیم همون طرحی که دوستش داشتم دیدم مهران توش تغییراتی ایجاد کرده حیف شد تو ذوقم خورد کاش این کار رو نمکیرد چون به نظر من بدون ٍedit زیباتر بودقرار بر انی بود که هر کی نام طرحش مورد نظرشو بنویسه و بندازه تو صندوق و بعد شمارش کنن که انیطوری بدون دردسر و بحث طرح انتخاب شه من از قبل نظرم انی وبد که طرح شماره 4 رو بندازم تو صندق اما حالا به نظرم اومد طرح دیگه ای رو انتخاب کنم خلاصه بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم طرح شماره 2 رو انتخاب کنم رای ها جمع شد و شمارش خیلی حرصم گرفت طرح شماره 4 از همه بیش تر رای آورد اعلام کردن هر کی شکایتی داره بگم منم گفتم : منئبا طرح 4 موافق نیسنم این طرح انتخاب شده و من نمیتونم کاری انجام بدم ولی طرح شماره 4 با  edit هایی که روش انجام شده غربی شده و ما قرارمون این بود طرحکاملا ایرانی باشه شما به قسمت بالای برج نگاهی کنید اگه دقت کنینی متوجمه میشدید این اصلا اون چیزی نیست که ما میخواستیم این قسمت مثلثی بالا اکثرا در معمار ی امریکا دیه میشه که متاسفانه مربوط به شیطان پرستن هم هست و من این طرح رو نمیپسندم

 

زانیاررو بهه بقیه کرد و گفت اگر اینطوری باشه کسی مواقه دوباره نظر خواهی کنیم

 

خودمهران قانع شده بود که این طرح نباید edit  میشده خلاصه دوباره نظر خواهی شد و این دفعه طرحشماره 2 انتحاب شد

 

کنفرانستموم شد قار شد از هفته بعد پروژه استارت بخوره

 

ازاتاق بیرئن اومدم مهران با من بیرون اومد جلوم وایساد و گقت خیلی خوب صحبت کردید حرفاتون حتی منودرباره طرحم قانع کرد

 

من-خواهشمیکنم نظر لطفتونه

 بعدشم خداحافظی کردمو  رفتم دیگه ووقت اداری تموم شدهه بود به خاطرهمین به خونه برگشتم وارد خونه که شدم سلام بلندی کردم و نشستم پدر امروز زودر اومده خونه تا منو دید از جاش بلند شد اود سمت من بوسه به سرم زد و مشغول صحبت با من شد

 

باب-سلامگل دختر باب خوبی؟ خسته نباشی عزیزم

 

من–مرسی بابیی مرسی عزیزم اینقد منو لوس نکنیداا ممان خوششش نمیاد نگاه کن داره دوباره چشم غره میره.. خشم اژدها و بعد خنده ی ریزی کردم

 

مامانسری تکون داد و مشغول کارش شده بوداز مامان سراغ آژندو گرفتم که گفت رفته خونه دوستش  اون شب هم ما شام رو در کنار همخوردیم و زمان خواب فرا رسید آؤند اومده بود خونه و لی چون خیلی خسته بود سریع خوابش بردمنم داشتم اماده میشدم بخوام رفتم رو تخت دراز کشیدم که یه دفعه گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود برای اینکه آژی بیدار نشه سریع جواب دام

 

من-بله
بفرمایید

 

ناشناس-چیترا خاونم شمایی؟

 

من-بلهبفرمایید شما؟

 

ناشناس

-       
مهم نیست من کیم

 

من-اما برا من مهمه ببینید آفا اگه مزاحمید من قطع کنم

 

ناشناس-اگهبه حرفم گوش نکنی برات حکم یه مزاحححم دارم

 

من–چی میخوای

 

ناشناس-چراطرح شماره 4 رو رد کردی؟

 

من-ببخشیدمتوجه نشدم یعنی چی؟

 

صداشبرام اشنا نبود شبیه هیچ کدوم از صداهایی نبود که امروز تو کنفرانس بودن

 

ناشناس–اگه نظر هیئت مدیره رو عوض کردی که هیچ و گرنه روزای بدی رو در پیش داری و بعد هم قطع کرد

 

یکمترسیدم اما زیادم جدی نگرفتم و فکر کردم یکی از اختلافات دخلی همیشگی شرکتاست و گرفتم خوابیدم افسوس که اشتباه میکردم.......................

 

ادامه دارد 

 
ویرایش شد.
پاسخ
 سپاس شده توسط manoella ، دختر اتش ، مانا0011 ، عاشق جانگ گیون سوک ، gisoo.6 ، elnaz-s ، beauty ، shawkila


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه و طنز چیترا (به قلم خودم) حتما بخونید - Ava-girl - 29-08-2013، 13:49

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان