وای وای وای تو رو خدا ببخشید منو به خدا تقصیر من نبود ، نتونستم براتون بذارم ، آخه خواهرم مریض شده بود ، از صبح تا حالا بیمارستان بودیم ، ولی برای اینکه جبران کنم غیر از قسمت های جمعه و شنبه یه قسمت دیگه هم می زارم ، واقعا ببخشید.
خدا و دیگر هیچ...
خدا و دیگر هیچ...
ساعتنه بود که از خواب بیدار شدم ، سریع یه شلوار لی با یه بلوز خوشکل قرمز پوشیدم و از پله ها پایین رفتم ، دلم داشت ضعف می رفت ، سریع دویدم سمت میز نهارخوری که با دیدن اونا پشت میز سرعتم کم شد ، پگاهان و آدرین و آرتیمان ، وای چه صحنه ی بدیه ، رفتم جلو و سلام کردم:
-
سلام.
سلام.
آدرین-سلام ، صبحت بخیر.
-
صبح توهم بخیر.
صبح توهم بخیر.
پگاهان-
سلام.
سلام.
-
سلام ، خوشحال شدم.
سلام ، خوشحال شدم.
-
منم از دیدن دوبارتخوشحالم.
منم از دیدن دوبارتخوشحالم.
آرتیمان-
سلام.
سلام.
انقدرآروم گفت که به زور شنیدم چی میگه ، کلا بهش محل نذاشتم و صبحانه خوردم ، امروز کلاسم ندارم جیم شم زودتر برم از اینجا ، کلا نسبت به این دختره حس بدی دارم ، دست خودمم نیست ، خودم بهش میگم تنفر ، همه رفتیم تو پذیرایی ، یکم که گذشت آدرین بلند شد و گفت:
-
خوب دیگه بریم پگاهان.
خوب دیگه بریم پگاهان.
ایندهن بگم چی شده ی من یهو باز شد و تند گفت: کجا؟
-
پگاهان رو برسونم خونشون.
پگاهان رو برسونم خونشون.
-
آها.
آها.
پگاهان-بریم ، خدافظ نوشیکا جان ، می بینمت ، حالا.
-
به امید دیدار ، خداحافظ.
به امید دیدار ، خداحافظ.
-
خدافظ
خدافظ
رفتن، آرتیمان رفت تو اتاقش منم نشستم پای تلویزیون ، حواسم به فیلم از بوسه تا عشق بود که آدرین اومد ، نشست کنارم:
-
سلام.
سلام.
-
چه سلامی؟ دیشب تا حالا کجابودی؟ هان؟ نمی دونی من چقدر نگران شدم.
چه سلامی؟ دیشب تا حالا کجابودی؟ هان؟ نمی دونی من چقدر نگران شدم.
-
من که گفتم بهت بگن نگراننشی.
من که گفتم بهت بگن نگراننشی.
-
خوب اونا بگن تو نباید خودتیه خبر بدی؟
خوب اونا بگن تو نباید خودتیه خبر بدی؟
-
هرچی زنگ زدم نمی گرفت ، اسام اسم نمی رسید بهت ، مجبور شدم ، وگرنه من بدون خبر تو که جایی نمیرم ، بعدشم من دیشب برگشتم ولی شما خواب بودی.
هرچی زنگ زدم نمی گرفت ، اسام اسم نمی رسید بهت ، مجبور شدم ، وگرنه من بدون خبر تو که جایی نمیرم ، بعدشم من دیشب برگشتم ولی شما خواب بودی.
-
کجا بودی حالا؟
کجا بودی حالا؟
-
مهمونی.
مهمونی.
-
هوم؟
هوم؟
-
یکی از فامیلامون دعوت کردهبود.
یکی از فامیلامون دعوت کردهبود.
-
آرتیمانم اونجا بود؟
آرتیمانم اونجا بود؟
-
آره ، به زور راضی شد بیاد، زودم پاشد رفت ، اولین بار بود که اومد تو جمع ، بهت امیدوار شدم نوشیکا.
آره ، به زور راضی شد بیاد، زودم پاشد رفت ، اولین بار بود که اومد تو جمع ، بهت امیدوار شدم نوشیکا.
-
آدرین اونجا مشروب خوردین؟
آدرین اونجا مشروب خوردین؟
-
نه ، ما نمی خوریم ، مگهآرتیمان مست بود دیشب؟ من حواسم بهش بود.
نه ، ما نمی خوریم ، مگهآرتیمان مست بود دیشب؟ من حواسم بهش بود.
-
نه بابا همین طوری سوالکردم.
پس اونبوی الکل چی بود؟ ببینید دوتا احتمال وجود داره ، یکی اینکه من الکی توهم زده باشم ، یکی اینکه آرتیمان یواشکی مشروب خورده باشه که البته به اولی احتمال بیشتری میدم ، چون من اصولا فیلم زیاد میبینم ، تحت تاثیر چنار قرار گرفتم ، وقتی عصبانی میشه قلپ قلپ مشروب می خوره.نه بابا همین طوری سوالکردم.
بهآدرین گفتم:
-
نمیری شرکت؟
نمیری شرکت؟
-
نه امروز نمیرم.
نه امروز نمیرم.
-
پگاهانم مهمونی بود؟
پگاهانم مهمونی بود؟
-
چرا می پرسی؟
چرا می پرسی؟
-
بود؟
بود؟
-
آره...
آره...
-
دیشبم اومد اینجا؟
دیشبم اومد اینجا؟
-
نوشیکا ما باهم عقد نکردیمهنوز.
نوشیکا ما باهم عقد نکردیمهنوز.
-
چرا به من میگی اینو؟
چرا به من میگی اینو؟
-
خواستم بدونی.
خواستم بدونی.
-
من می دونم ، تو رو میشناسم ، البته شاید اندازه پگاهان نشناسمت...
من می دونم ، تو رو میشناسم ، البته شاید اندازه پگاهان نشناسمت...
-
انقدر رو اعصاب من رژه نرو.
انقدر رو اعصاب من رژه نرو.
-
خودت بهم یاد دادی.
خودت بهم یاد دادی.
-
این کاراتم دوست دارم.
این کاراتم دوست دارم.
-
فکر نمی کنی خیلی لوس میشم؟
فکر نمی کنی خیلی لوس میشم؟
-
خوب بشی.
خوب بشی.
-
آدرین ، خیلی اخلاقات رودوست دارم.
آدرین ، خیلی اخلاقات رودوست دارم.
لبخندزد ، نهار خوردیم و دوباره نشستیم حرف زدیم ، آدرین گفت:
-
خوش گذشت دیشب؟
خوش گذشت دیشب؟
-
آره خیلی ، جات خالی بود.
آره خیلی ، جات خالی بود.
-
پس چرا نگفتی بیام؟
پس چرا نگفتی بیام؟
-
چون نمیای.
چون نمیای.
-
از کجا می دونی؟
از کجا می دونی؟
-
حدس زدم ، بعدشم شما خودتبا خانواده مهمونی بودی.
حدس زدم ، بعدشم شما خودتبا خانواده مهمونی بودی.
-
اگه تو میگفتی میومدم.
اگه تو میگفتی میومدم.
-
بریم بیرون.
بریم بیرون.
-
چی؟
چی؟
-
همین الان بریم بیرون.
همین الان بریم بیرون.
-
الان نه ، فردا جمعس بریمکوه.
الان نه ، فردا جمعس بریمکوه.
-
با کیا؟
با کیا؟
-
با دوستامون.
با دوستامون.
-
منم می تونم دوستامو بیارم؟
منم می تونم دوستامو بیارم؟
-
خوب معلومه.
خوب معلومه.
-
آرتیمانم میاد؟
آرتیمانم میاد؟
-
اگه تو بخوای.
اگه تو بخوای.
-
چرا نخوام؟
چرا نخوام؟
-
هرطور راحتی.
هرطور راحتی.
-
به خواهرت و پگاهانم میگی؟
به خواهرت و پگاهانم میگی؟
-
به خواهرم آره.
به خواهرم آره.
-
به پگاهان چرا نمیگی؟
به پگاهان چرا نمیگی؟
-
نوشیکا.
نوشیکا.
-
باشه باشه ، شوخی کردم.
باشه باشه ، شوخی کردم.
رفتمبالا و یه کوله پشتی آماده کردم برا فردا صبح ، به کسایی که می خواستم خبر دادم ، بعدشم سریع شام خوردم ، تا صبح به زور مشت و لگد بیدار نشم ، می خواستم بخوابم یاد آرتیمان افتادم ، حرکاتشو گذاشتم به حسابمریض بودنش ، رفتم در اتاقش و در زدم ، بدون اجازه وارد شدم ، کلا من اینو تو همین یه حالت دیدم ، نشسته بود رو تختش ، گیتارشم کنارش بود ، بهش گفتم:
-
سلام.
سلام.
-
سلام.
سلام.
-
اومدم که بهت یه چیزی روبگم.
اومدم که بهت یه چیزی روبگم.
-
گوش میدم.
گوش میدم.
-
تو رو خدا نده.
تو رو خدا نده.
-
چی؟
چی؟
-
خواستم بگم فردا داریممیریم کوه ، تو هم میای.
خواستم بگم فردا داریممیریم کوه ، تو هم میای.
-
من نمیام.
من نمیام.
-
تو میای چون من می خوام.
تو میای چون من می خوام.
-
باز شروع نکن.
باز شروع نکن.
-
اصلا حوصله دعوا کردنباهاتو ندارم ، ولی بهتره بیای ، خیلی خوش می گذره.
اصلا حوصله دعوا کردنباهاتو ندارم ، ولی بهتره بیای ، خیلی خوش می گذره.
-
من نمیام.
من نمیام.
-
صبح میام صدات می کنم.
از دربیرون رفتم ، می تونم قسم بخورم اونشب بهترین خواب عمرم رو کردم.صبح میام صدات می کنم.
صبحبا صدای مزخرف گوشیم از خواب بلند شدم ، چون ذوق کوه داشتم خواب یادم رفت ، سریع رفتم دستشویی ، بعدش هم نشستم آرایش کردم ، ریمل و خط چشم ، کرم برنزه و ضد آفتاب ، رژگونه و رژلب قرمز ، شلوار لی مشکی لوله تفنگی ، مانتوی قرمز و شال مشکی ، کفش های کتونی قرمز و مشکی پوشیدم ، یه چرخ جلوی آینه زدم و بعد هم دل کندم ، کوله پشتیم رو به دوش انداختم و به سمت اتاق آرتیمان رفتم ، در زدم ، جواب نداد ، دوباره در زدم ، بازم جواب نداد ، درو باز کردم ، دیدم هیشکی تو اتاق نیست ، سریع از پله ها پایین رفتم ، دیدم آدرین و آرتیمان و آرتونیس و سامان و سارینا جلوی درن ، آدرین گفت:
-
بالاخره اومدی؟
بالاخره اومدی؟
-
سلام ، من خیلی وقته حاضرم.
سلام ، من خیلی وقته حاضرم.
-
پس بریم دیگه.
پس بریم دیگه.
بعداز سلام و این جور چیزا ، سوار ماشین هامون شدیم ، نمی دونستم آرتیمان ماکسیما داره ، خوب به من چه هرچی که داره. آدرین اومد سمت ماشینم و گفت:
-
نوشیکا دوستات چند نفرن؟
نوشیکا دوستات چند نفرن؟
-
شش تا.
شش تا.
-
بگو ماشین نیارن تو ماشینهای خودمون جا میشن.
بگو ماشین نیارن تو ماشینهای خودمون جا میشن.
-
شما چند نفرین؟
شما چند نفرین؟
-
دوستای منم چهار نفرن توماشین خودم جا میشن.
دوستای منم چهار نفرن توماشین خودم جا میشن.
-
آرتیمان ناراحت نمیشه؟
آرتیمان ناراحت نمیشه؟
-
نه.
نه.
-
باشه بهشون میگم.
زنگزدم به بچه ها و گفتم داریم راه میوفتیم ، بعدشم گفتم ماشین نیارن ، آدرین رفت دنبال دوستاش ، آرتونیس و سامانم رفتن دنبال آدرین ، آرتیمان هم دنبال ماشین من اومد تا دوستام رو سوار کنه ، اول رفتم دم خونه ی نها و سوارش کردم ، بعدش هم رفتم دنبال چیستا ، بعدش هم دنبال ناهید ، ماشینم که پر شد ، رفتم دم خونه امیرعلی ، سوار ماشین آرتیمان شد ، بعد هم ستایش و آرشام رو سوار کرد ، دوتایی رفتیم سر قرار ، یعنی جایی که قرار بود آدرین اینا رو ببینیم ، دوستام رو به هم معرفی کردم ، ناهید یکی از بچه های دبیرستانم بود ، یکم که پایین کوه تو اون تاریکی قدم زدیم ، اونا هم رسیدن ، ماشین آدرین پر بود ، دوتا دختر ، دوتا پسر ، این دخترا کین این سوار کرده؟ دافا رو نگاه ، پیاده شدن ، اول آدرین منو به اونها و اونها رو به من معرفی کرد ، هیلدا ، مهدی ، رضا ، سمین ، اون هیلدائه خوب بود ولی سمین داغون بود قیافش ، فهمیدم که هیلدا و مهدی زن و شوهرن ، من هم دوستام رو به همه معرفی کردم ، بعدش شانزده نفری از کوه بالا رفتیم ، تا به بالای کوه رسیدیم هوا هم روشن شد ، صبحانه خوردیم ، خیلی خوش گذشت بهمون باشه بهشون میگم.
آرشامگیتار آورده بود ، کلا هرکی اطراف منه هنرمنده ، همه هم فقط بلدن گیتار بزنن ، یه چندتا ساز با کلاسم بلد نیستن ، شروع کرد به خوندن:
دل دیوونم از تو ، تنهانشونم از تو
یه عکس یادگاری ، که خودتمنداری
شده رفیق شب هام ، وقتی کهخیلی تنهام
می گیرمش رو به روم ، بازممیشی آرزوم
وقتی تو رو ندارم ، وقتی کهبی قرارم
چشامو باز می بندم ، شایدبیای کنارم
دل دیوونم از تو ، تنهانشونم از تو
یه عکس یادگاری ، که خودتمنداری
شده رفیق شب هام ، وقتی کهخیلی تنهام
می گیرمش رو به روم ، بازممیشی آرزوم
دارهبارون می باره ، اما چه فایده داره
وقتی تورو ندارم ، که بشینیکنارم
چشامو باز می بندم ، بهگریه هام می خندم
تورو صدا می زنم ، شایدبیای دیدنم
یه عکس یادگاری ، شده رفیقشب هام
می گیرمش رو به روم ، وقتیکه خیلی تنهام
چشامو باز می بندم ، بهگریه هام می خندم
رفیق خستگی هام ، باز به تودل می بندم
همهدست زدیم ، یهو زد به سرم ، فکرم رو بلند گفتم:
-
آرتیمان تو برامون بخون.
آرتیمان تو برامون بخون.
آدرین-
نوشیکا...
نوشیکا...
-
نه آدرین ، می خوام آرتیمانبخونه صداش خیلی قشنگه. می خونی؟
نه آدرین ، می خوام آرتیمانبخونه صداش خیلی قشنگه. می خونی؟
یهوهمه ی دوستای پایه ی من ، عشقام ، با هم داد زدن:
-
آرتیمان ، آرتیمان ،آرتیمان.
آرتیمان ، آرتیمان ،آرتیمان.
هیاسمش رو صدا زدن ، آرتیمان با خشم به من نگاه کرد ، بعد هم بلند شد ، گیتار رو گرفت و نشست رو به روی من ، اول چشماش رو بست ، آهنگ رو شروع کرد و شروع به خوندن کرد:
ازاین تصمیم بیهوده ، چه چیزی قسمتم بوده
نگوبا من از این خواستن که حسرت همدمم بوده
چیمی فهمی از این گریه ، چی خوندی از نگاه من
نبودیتو پناه من ، نبودی تکیه گاه من
تواین تصمیم بیهوده ، نشو تکرار دلشوره
اگهحتی نگاه تو ، منو می خواد و مجبوره
فراموشمشده روزی ، که بودم به تو وابسته
تویحرفام غم دنیاس ، چقدر دلگیرم و خسته
توخواهش می کنی اما ، نمی تونم که برگردم
مناز دست رفتم و انگار ، نمی بینی پر از دردم
کجایگریه های من ، رسیدی تو به داد من
نبودیتو پناه من ، نبودی تو به یاد من
نبودیتو پناه من ، نبودیی تکیه گاه من
ازاین تصمیم بیهوده ، چه چیزی قسمتم بوده
نگوبا من از این خواستن که حسرت همدمم بوده
چیمی فهمی از این گریه ، چی خوندی از نگاه من
نبودیتو پناه من ، نبودی تکیه گاه من
چشماشرو آروم باز کرد ، به چشم های من نگاه کرد ، شاید هیچ کس معنی شعرش رو نفهمید اما من درکش کردم ، نمی دونم چرا اما درکش کردم ، آفرین آرتیمان منم همین رو می خواستم ، که فراموشش کنی ، که اونو از یاد ببری ، تا بفهمی که بهش وابسته نیستی ، که بفهمی ارزش خودتو و زندگیت خیلی بیشتر از یه دختره ، همه دست می زدند ، اما من نمی تونستم دست بزنم ، فقط داشتم به چشم های آرتیمان نگاه می کنم ، احساس می کنم هیچ غمی تو چشماش وجود نداره ، البته اگه درست فکر کرده باشم ، یه لبخند زدم ، شروع کردم به دست زدن ، اونم یه لبخند کوچک زد ، اولین بار بود که از این پسره بدم نیومد ، سوار تله کابین شدیم ، من و نها و امیر علی و ناهید تو یه تله کابین ، آدرین و آرتونیس و سامان و سارینا تو یه تله کابین ، چیستا و آرشام و ستایش و آرتیمان تو یه تله و هیلدا و مهدی و رضا و سمین هم تو یه تله کابین نشستن ، خیلی خوش گذشت بهم ، بالاخره بعد از نهار برگشتیم ، ما رفتیم خونه.
امروزحوا پرواز داره ، خیلی ناراحتم واقعا ، خوب دوستمه ها ، من و نها و امیرعلی رفتیم فرودگاه ، بعد از کلی گشتن حوا و بهاره رو پیدا کردیم ، امیرعلی دوید به سمت حوا و گفت:
-
حوا ، نرو ، تورو خدا نرو ،برگرد باهم باشیم.
حوا ، نرو ، تورو خدا نرو ،برگرد باهم باشیم.
-
امیرعلی... دیر اومدی ، مندارم میرم.
امیرعلی... دیر اومدی ، مندارم میرم.
-
حوا نشکن دلمو ، بمون باهمازدواج کنیم ، برگرد خونتون ، خودتو بدبخت نکن.
حوا نشکن دلمو ، بمون باهمازدواج کنیم ، برگرد خونتون ، خودتو بدبخت نکن.
-
من بدبخت نمیشم امیرعلی ،اگه الانم دارم میرم تو یه مملکت غریب به خاطر توئه ، تو باعث شدی ، هیچ وقت نمی بخشمت.
من بدبخت نمیشم امیرعلی ،اگه الانم دارم میرم تو یه مملکت غریب به خاطر توئه ، تو باعث شدی ، هیچ وقت نمی بخشمت.
-
بذار جبران کنم.
بذار جبران کنم.
-
امیرعلی بس کن ، حوصلتوندارم ، خدافظ بچه ها.
امیرعلی بس کن ، حوصلتوندارم ، خدافظ بچه ها.
نها-خدافظ حوا ، همیشه با ما در تماس باش باشه؟
حوا-
حتما.
حتما.
-
مراقب خودت باش. رسیدیاونجا به نهال بگو به ما زنگ بزنه.
مراقب خودت باش. رسیدیاونجا به نهال بگو به ما زنگ بزنه.
-
باشه. از همتون ممنونم.مرسی نها ، مرسی نوشیکا ، مرسی بهاره.
باشه. از همتون ممنونم.مرسی نها ، مرسی نوشیکا ، مرسی بهاره.
بهاره-مراقب خودت باش.
تکتکمون رو بغل کرد ، وقتی داشت میرفت ، رو به امیر علی کرد و گفت:
-
خدافظ.
خدافظ.
-
امیدوارم خوش بخت شی.
امیدوارم خوش بخت شی.
-
تو هم همین طور.
تو هم همین طور.
-
حوا ولی بدون که من واقعاعاشقتم.
حوا ولی بدون که من واقعاعاشقتم.
-
می دونم ولی نمی تونم بمونم، خدافظ.
می دونم ولی نمی تونم بمونم، خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
همهگریه می کردیم ، بالاخره حوا رفت ، بمیرم واسه امیرعلی ، نتونستم براش کاری بکنم ، کل راه رو گریه کرد ، شب به خونه ی آدرین رفتم و خوابیدم.
سههفته گذشت ، بابا داره برا خونم وسایل می بره ، خونه ام رو نزدیک خونه ی خودش گرفته ، دو هفته دیگه میرم خونه ی خودم ، آرتیمان خیلی خوب شده ، واقعا اون دختره رو فراموش کرده ، دارم به هدفم نزدیک میشم ، فقط یه چیزی رو می خوام اونم صحبت با دریائه ، به هیچ وجه حاضر نمیشه به من شماره دریا رو بده ، روز جمعه اس ، ساعت نه صبح ، با آدرین نشسته بودیم و حرف می زدیم ، آدرین گفت:
-
نوشیکا تو یه معجزه ای ، تومعرکه ای ، زندگیمونو تغییر دادی ، می بینی چقدر آرتیمان خوب شده؟ میبینی حالش رو؟
نوشیکا تو یه معجزه ای ، تومعرکه ای ، زندگیمونو تغییر دادی ، می بینی چقدر آرتیمان خوب شده؟ میبینی حالش رو؟
-
آره اما اون شماره دریا روبه من نمیده.
آره اما اون شماره دریا روبه من نمیده.
-
شماره ی دریا رو؟
شماره ی دریا رو؟
-
خیلی دوست دارم باهاش حرفبزنم.
خیلی دوست دارم باهاش حرفبزنم.
-
من شمارش رو دارم.
من شمارش رو دارم.
-
واقعا؟
واقعا؟
-
دروغ که نمیگم.
دروغ که نمیگم.
-
آدرین یه ماهه من دنبال اینشمارم بعد تو داشتی؟
آدرین یه ماهه من دنبال اینشمارم بعد تو داشتی؟
-
من که نمی دونستم تو شمارشرو می خوای.
من که نمی دونستم تو شمارشرو می خوای.
-
بهم بده ، همین الان.
بهم بده ، همین الان.
شمارهرو داد ، تصمیم گرفتم همین الان بهش زنگبزنم ، شمارش رو گرفتم ، بعد از شش تا بوق جواب داد ، یه صدای آروم تو گوشم پیچید:
-
بفرمایید؟
بفرمایید؟
-
خانم دریا امیدی؟
خانم دریا امیدی؟
-
شما؟
شما؟
-
می تونم ببینمتون؟
می تونم ببینمتون؟
-
شما؟
شما؟
-
منو نمی شناسی ولی قول میدمکه وقتت رو نگیرم ، خواهش می کنم ، واقعا به دیدنت نیاز دارم.
منو نمی شناسی ولی قول میدمکه وقتت رو نگیرم ، خواهش می کنم ، واقعا به دیدنت نیاز دارم.
-
لطفا دیگه تماس نگیرید.
لطفا دیگه تماس نگیرید.
-
من مزاحم نیستم ، خواهش میکنم.
من مزاحم نیستم ، خواهش میکنم.
-
چرا باید به حرفتون گوشبدم؟
چرا باید به حرفتون گوشبدم؟
-
لطفا.
لطفا.
-
باشه ، کجا؟
باشه ، کجا؟
-
هرجا تو بگی.
هرجا تو بگی.
-
برای من فرقی نداره.
برای من فرقی نداره.
-
آدرس یه کافی شاپ رو براتاس ام اس میکنم ، ساعت یک ، خواهش می کنم بیا.
آدرس یه کافی شاپ رو براتاس ام اس میکنم ، ساعت یک ، خواهش می کنم بیا.
-
خداحافظ.
خداحافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
قطعکرد ، سریع آدرس رو براش اس کردم ، ساعت دوازده و نیم شد ، نهار خوردم ، بعد هم حاضر شدم ، کیفم رو برداشتم ، از پله ها پایین رفتم و از آدرین خدافظی کردم ، پنج دقیقه به یک رسیدم به کافی شاپ ، دختر جوون تنهایی رو ندیدم ، برا همین رو یه میز نشستم ، گارسون به سمتم اومد:
-
چی میل دارین؟
چی میل دارین؟
-
منتظر کسی ام ، صبر می کنم.
رفتمنتظر کسی ام ، صبر می کنم.
چنددقیقه گذشت ، یه دختر جوون از در کافی شاپ وارد شد ، شلوار لی مشکی ، یه مانتوی گل گلی قرمز خیلی قشنگ که پایینش پوف داشت و کوتاه بود با شال قرمز ، دقیقا شبیه تو عکسش بود اما خیلی چهرش شکسته بود ، براش دست تکون دادم به سمتم اومد:
-
من با شما قرار داشتم؟
من با شما قرار داشتم؟
-
مرسی که اومدی.
مرسی که اومدی.
-
خواهش می کنم ، ولی زودباید برم.
خواهش می کنم ، ولی زودباید برم.
-
بشین لطفا.
بشین لطفا.
بیشتربهش دقیق شدم ، وای این دیگه چه قیافه ی داغونیه؟ چه شکسته اس ، چقدر چشاش کوچولوئه ، معلومه از بس گریه کرده این شکلی شده ، زیر چشاش پف کرده بود ، نشست ، دوباره گارسون اومد سمتممون تا سفارش بگیره ، گفت چی میل دارین؟ به دریا نگاه کردم ، گفت:
-
لطفا یه قهوه ی تلخ.
لطفا یه قهوه ی تلخ.
-
منم همینطور.
منم همینطور.
نوشیکاتو قهوه ی تلخ دوست داری زر می زنی؟ هردو ساکت بودیم ، نمی دونستم چجوری شروع کنم ، سفارش رو آوردن ، به من گفت:
-
برای چی می خواستین با منحرف بزنید؟
برای چی می خواستین با منحرف بزنید؟
-
من نوشیکام.
من نوشیکام.
-
من رو می شناسید درسته؟
من رو می شناسید درسته؟
-
خیلی کم... من دوستآرتیمانم.
خیلی کم... من دوستآرتیمانم.
-
آرتیمان؟
آرتیمان؟
-
می شناسیش؟
می شناسیش؟
-
چه... یعنی... با... با منچیکار داری؟
چه... یعنی... با... با منچیکار داری؟
-
نه نه ، فقط می خوام ازتچندتا سوال بپرسم.
نه نه ، فقط می خوام ازتچندتا سوال بپرسم.
-
لطفا سریع تر.
لطفا سریع تر.
-
می دونستی که آرتیمان بعداز جواب تو افسردگی گرفت؟
می دونستی که آرتیمان بعداز جواب تو افسردگی گرفت؟
-
اون بخاطر میشا اونجوری شد.
اون بخاطر میشا اونجوری شد.
-
اما نشد ، بخاطر رفتن تواون شکلی شد ، من دیدم برای عکس تو آهنگ می خوند.
اما نشد ، بخاطر رفتن تواون شکلی شد ، من دیدم برای عکس تو آهنگ می خوند.
-
خیلی ناراحتش کردم؟ خیلیافسرده شده؟
خیلی ناراحتش کردم؟ خیلیافسرده شده؟
-
کمکش کردم که فراموشت کنه ،اما فقط می خوام یه چیزی رو بدونم ، چرا جوابت منفی بود؟ چرا شکستیش؟ اونکه از ته قلبش دوست داشت.
کمکش کردم که فراموشت کنه ،اما فقط می خوام یه چیزی رو بدونم ، چرا جوابت منفی بود؟ چرا شکستیش؟ اونکه از ته قلبش دوست داشت.
-
آرتیمان رو دوست داری؟
آرتیمان رو دوست داری؟
-
چی؟
چی؟
-
پرسیدم دوسش داری؟
پرسیدم دوسش داری؟
-
نه... اشتباه فکر می کنی ،من کمکش کردم ، من روانشناسشم.
نه... اشتباه فکر می کنی ،من کمکش کردم ، من روانشناسشم.
-
من عاشق بودم اون موقع ،عاشق یه پسر واقعا خوب ، عاشق یکی به اسم پارسا ، آرتیمانم می شناستش ، رئیسم بود ، اولش... نمی دونم شایدم از اولش دوسش داشتم ، خیلی دیوانه وار عاشقش بودم ، حس اونم همین طور بود ، اما من نمی دونستم ، فکر می کردم من و آرتیمان دوستیم ، هیچ وقت نمی فهمیدم ممکنه عاشقم بشه ، من قلب آرتیمان رو شکستم اما صد برابر بدترش سر خودم اومد ، به خاطر، از رو احساس تصمیم گرفتنم عشقم رو از دست دادم ، یه حرف الکی زدم و الان پشیمونم ، می دونی چی شد؟ پارسا رو یه مدت ندیدم وقتی دیدم زن داشت ، اون قلب منو شکست بلایی هزار برابر بدتر از آرتیمان سر من اومده ، قیافم رو می بینی؟ به خاطر تنهایی های اون موقمه ، اما بعدا فهمیدم دروغ گفته بهم ، الان خوشبختم با عشقم ، من گناهکار نبودم که آرتیمان عاشقم شد ، بودم؟ حالا تو به سوالم جواب میدی؟ آرتیمان رو دوست داری؟
من عاشق بودم اون موقع ،عاشق یه پسر واقعا خوب ، عاشق یکی به اسم پارسا ، آرتیمانم می شناستش ، رئیسم بود ، اولش... نمی دونم شایدم از اولش دوسش داشتم ، خیلی دیوانه وار عاشقش بودم ، حس اونم همین طور بود ، اما من نمی دونستم ، فکر می کردم من و آرتیمان دوستیم ، هیچ وقت نمی فهمیدم ممکنه عاشقم بشه ، من قلب آرتیمان رو شکستم اما صد برابر بدترش سر خودم اومد ، به خاطر، از رو احساس تصمیم گرفتنم عشقم رو از دست دادم ، یه حرف الکی زدم و الان پشیمونم ، می دونی چی شد؟ پارسا رو یه مدت ندیدم وقتی دیدم زن داشت ، اون قلب منو شکست بلایی هزار برابر بدتر از آرتیمان سر من اومده ، قیافم رو می بینی؟ به خاطر تنهایی های اون موقمه ، اما بعدا فهمیدم دروغ گفته بهم ، الان خوشبختم با عشقم ، من گناهکار نبودم که آرتیمان عاشقم شد ، بودم؟ حالا تو به سوالم جواب میدی؟ آرتیمان رو دوست داری؟
-
نمی دونم... من می خوامکمکش کنم ، خیلی موفق شدم تا الان اما ، خیلی راجبت قبل از این بد فکر می کردم.
نمی دونم... من می خوامکمکش کنم ، خیلی موفق شدم تا الان اما ، خیلی راجبت قبل از این بد فکر می کردم.
-
نظرت عوض شد؟
نظرت عوض شد؟
-
آره.
آره.
-
بابت قهوه ممنون.
بابت قهوه ممنون.
بلندشد و رفت ، من هم پول رو پرداخت کردم وبلند شدم تا برگردم. سوالش خیلی منو درگیر کرد ، چه ربطی داره آخه؟ یعنی چی دوسش داری؟ مگه باید داشته باشم؟ ازش خدافظی کردم ، به خونه رفتم. تمام راه رو فکر کردم بعد به نتیجه رسیدم که سوال چرتی پرسیده.
ماه هاگذشتن ، پنج ماه گذشته ، رفتم خونه ی خودم اما در عرض دوماه متوجه سختی های تنهایی شدم ، همون هایی که آدرین می گفت و من نمی فهمیدم ، برا همین رفتم خونه ی خودمون و فقط بعضی وقت ها به خونه ی خودم سر می زدم ، واقعا دلم برای خونه ی خودمون تنگ شده بود ، بابا هم ازم معذرت خواهی کرد اما رابطه ی ما مثل قبل بود ، آرتیمان خوبه خوب شده ، خیلی خوب شده ، خیلی خشکه ولی با هم میریم بیرون ، با دوستامون ، خیلی خوش می گذره ، در کنارش حس آرامش دارم ، نمی دونم علتش چیه اما این من بودم که باعث بهبودیش شدم ، من بودم که باعث تغییرش شدم ، اون به من مدیونه ، من باعث شدم اون دختر رو فراموش کنه ، من باعث شدم مرگ میشا رو فراموش کنه ، مرگ مادرش رو فراموش کنه ، این من بودم که... اِ نوشیکا شعورش رو دراوردیا ، هی من بودم ، من بودم ، خودت خواستی ، تو خونه ی خودم تنهای تنهام ، چقدر حوصله ام سر رفتم ، میگم نظرتون چیه برم پیش آدرین؟ سریعآماده شدم بدون خبر راه افتادم رفتم خونشون ، در زدم ، سپیده در رو باز کرد ، رفتم بالا ، به سپیده سلام کردم و سراغ آدرین رو پرسیدم گفت میاد خونه ، رفتم طبقه بالا ، آخه یادش بخیر من اینجا می خوابیدم ، ولی از اتاق میشا دل کندم و به اتاق آرتیمان رفتم ، در زدم و وارد شدم ، رو تخت نشسته بود ، رفتم جلو:
-
سلام.
سلام.
-
سلام.
سلام.
-
خوبی؟
خوبی؟
-
آره.
آره.
-
آدرین کجاس؟
آدرین کجاس؟
-
خبر ندارم.
خبر ندارم.
-
باشه ، من میرم پایین.
باشه ، من میرم پایین.
-
سر شام می بینمت.
سر شام می بینمت.
-
فعلا.
فعلا.
بیرونرفتم ، به طبقه ی پایین رفتم ، نشستم جلوی تلویزیون ، یک ساعت گذشت ، صدای خوردن محکم در اومد ، ترسیدم ، به سمت در خونه رفتم ، دیدم آدرینه ، خیلی عصبانی بود ، چشماش قرمز بود ، هروقت عصبانی میشد ، اینطوری میشد ، با ترس گفتم:
-
چی شده آدرین؟
چی شده آدرین؟
-
تمام شد.
تمام شد.
-
چی؟ چی تمام شد؟
چی؟ چی تمام شد؟
-
از پگاهان جدا شدم ، دیگهنامزد نیستیم.
از پگاهان جدا شدم ، دیگهنامزد نیستیم.
خیلیخوشحال شدم ولی به روی خودم نیاوردم ، گفتم:
-
الان ناراحتی؟
الان ناراحتی؟
-
چرا این سوال رو می پرسی؟
چرا این سوال رو می پرسی؟
-
از قیافت مشخصه ناراحتی ،تو پگاهان رو دوست داری ، درسته؟
از قیافت مشخصه ناراحتی ،تو پگاهان رو دوست داری ، درسته؟
-
نه نه نه ، خیلی وقت پیشبهم گفتی ، گفتم نه.
نه نه نه ، خیلی وقت پیشبهم گفتی ، گفتم نه.
-
خیل خوب باشه ، من اشتباهفکر کردم ، ببخشید.
خیل خوب باشه ، من اشتباهفکر کردم ، ببخشید.
رفتتو اتاقش ، عجب شبی شد امشب ، اَه بد من میگم بدشانسم ، همه میگن نــه. خدارو شکر وقت شام رسید ، نشستم سر میز ، آرتیمان هم اومد اما آدرین نیومد ، رفتم دم در اتاقش و در زدم ، جواب نداد ، رفتم تو ، پایین تختش نشسته بود و فکر می کرد ، گفتم:
-
آدرین خوبی؟
آدرین خوبی؟
-
آره.
آره.
-
می تونم یه سوال بپرسم؟
می تونم یه سوال بپرسم؟
-
اوهوم.
اوهوم.
-
چطوری جدا شدین؟
چطوری جدا شدین؟
-
مثل همیشه دعوامون شد...
مثل همیشه دعوامون شد...
-
سر چی؟
سر چی؟
-
هرچی...
هرچی...
-
سر من ، درسته؟
سر من ، درسته؟
-
نوشیکا این اصلا مهم نیست ،دعوامون شد ، گفت من خسته شدم ، منم گفتم پس بیا همه چیزو تمام کنیم ، اونم قبول کرد.
نوشیکا این اصلا مهم نیست ،دعوامون شد ، گفت من خسته شدم ، منم گفتم پس بیا همه چیزو تمام کنیم ، اونم قبول کرد.
-
دلم براش می سوزه ، من باعثاینا شدم ، تو به خاطر من مجبور شدی ، خودت نمی خواستی...
دلم براش می سوزه ، من باعثاینا شدم ، تو به خاطر من مجبور شدی ، خودت نمی خواستی...
-
نوشیکا ، دیگه تمام شد.
نوشیکا ، دیگه تمام شد.
-
بابات میدونه؟
بابات میدونه؟
-
آره.
آره.
-
شام می خوری؟
شام می خوری؟
-
نه گشنم نیست ، می خوابم.
نه گشنم نیست ، می خوابم.
-
پس خدافظ ، دیگه نمی بینمت.
پس خدافظ ، دیگه نمی بینمت.
-
شب نمی مونی؟
شب نمی مونی؟
-
نه میرم پیش بابام ، خدافظ.
نه میرم پیش بابام ، خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
رفتمپایین رو به روی آرتیمان نشستم ، گفت:
-
نیومد؟
نیومد؟
-
نه ، گفت می خوابه.
نه ، گفت می خوابه.
-
از پگاهان جدا شد؟
از پگاهان جدا شد؟
-
آره.
آره.
-
واسه ی چی؟
واسه ی چی؟
-
هان؟
هان؟
-
تو نمی دونی برای چی ، برایکی از هم جدا شدن؟
تو نمی دونی برای چی ، برایکی از هم جدا شدن؟
-
من از کجا بدونم؟
من از کجا بدونم؟
-
هیچی ، بخور.
هیچی ، بخور.
کلاتو سکوت غذا خوردیم ، بعدشم من خدافظی کردم و رفتم ، من به یه نتیجه ای رسیدم ، چشمای این پسره خیلی قشنگه ، رنگ چشای دختر حاجی صادقیه ، راستی خیلی وقته ندیدمشون ، حاجی از دوستای بابام بود ، سه تا دختر داشت ، عسل بیشتر از همه سنش به من نزدیک بود ، رفتم خونه ، بعد از سلام کردن به بابا ، رفتم تو اتاقم و خوابیدم.
واااااااایچقدر من مسافرت دوست دارم ، یک هفته مونده تا عید ، قراره دو روز زودتر بریم که سال تحویل اونجا باشیم ، داریم میریم رامسر ، با آدرین و آرتیمان و هیلدا و مهدی و آرشام و ستایش و چیستا و امیرعلی و سپهر و ناهید ، خیلی خوش می گذره من می دونم. خیلی دوست داشتم بقیه هم میومدن ولی همه با خانواده هاشون بودن ، آرتونیس هم با فامیل شوهرش می خواست بره ، من از بابام اجازه گرفتم و بعد هم چمدانم رو بستم ، قرار شد ، امیرعلی و آرتیمان و آرشام و مهدی ماشین بیارن ، ما بشینیم تو ماشینای اونا