خیل خوب چون اکثرا خواستید ، از امروز سه تا قسمت می زارماینم پست های امروز:
-
من تک فرزندم ، از بچگی کلاهمیشه تنها بودم ، دوستای خیلی زیادی داشتم و دارم اما ، هیشکی نبود که حرف هام رو بهش بگم ، غیر از مامانم ، یعنی بیشترین حد عشق رو نسبت به مادرم داشتم ، دنیام مادرم بود ، تمام زندگیم مامانم بود ، بابام همیشه سرکار بود ، یا تو خونه مشغول کار بود ، خیلی پدر خوبیه هروقت هر چیزی کهازش می خوام رو بهم میده ، اما مادرم یه چیز دیگه بود ، حدود سه سال پیش ، من نوزده سالم بود ، اوج جوانیم بود ، راستی خیلی هم تو درسام موفق بودم ، مامانم اون موقع بود ، خیلی دوست داشت یه کاره ای بشم ، به خاطر علاقم به مامانم ، رتبم تو کنکور پنجم شده بود ، به رشته روان شناسی خیلی علاقه داشتم برا همین رفتم رشته ی روان شناسی ، یه ماه گذشته بود که دانشگاه می رفتم... که مامانم رفت ، نمی دونم چی شد که رفت ، فقط رفت ، شب قبلش یکی به موبایلش زنگ زد ، خودم جواب دادم ، وقتی گفتم الو؟ یه زنه از پشت تلفن جیغ می زد ، گریه می کرد ، داد می زد می گفت: (رفت بیتا ، بیتا تمام شد ، امانت دار خوبی نبودم ، غلط کردم ، حلال کن ، بیا فقط) نفهمیدم چی میگه ، گوشی رو دادم مامانم ، حرف هایزنه رو نمی شنیدم ، ولی حرف های مامانم قشنگ یادمه: چی شده؟... چی؟ چرا؟... یعنی چی رفت؟ چرا مواظبش نبودین؟ به شما سپرده بودمش ، تمام زندگیم بود ، چرا نفهمیدی؟ همین ، دیگه مامانمم گریه می کرد ، خیلی گنگ بودم ، با خودم می گفتم چی میگه؟ تلفن رو قطع کرد ، اون شب با بابام دعوا کرد... فردا صبحش رفت ولی دیگه نیومد... دیگه ندیدمش ، گفت میرم بیرون ولی نیومد ، همیشه با بابام اختلاف داشتن ، مطمئنم دلیل رفتنش بابام بوده ، زمانی که بیشتر از همه به مادرم نیاز داشتم گذاشت و رفت ، بدون خبر ، بعد اون کل فامیل باهامون قطع رابطه کردن ، چون بابام با هیچ کس رابطه نداشت فقط من و مامانم بودیم ، حالا چی میگی؟ من بیشتر سختی کشیدم یا تو؟
من تک فرزندم ، از بچگی کلاهمیشه تنها بودم ، دوستای خیلی زیادی داشتم و دارم اما ، هیشکی نبود که حرف هام رو بهش بگم ، غیر از مامانم ، یعنی بیشترین حد عشق رو نسبت به مادرم داشتم ، دنیام مادرم بود ، تمام زندگیم مامانم بود ، بابام همیشه سرکار بود ، یا تو خونه مشغول کار بود ، خیلی پدر خوبیه هروقت هر چیزی کهازش می خوام رو بهم میده ، اما مادرم یه چیز دیگه بود ، حدود سه سال پیش ، من نوزده سالم بود ، اوج جوانیم بود ، راستی خیلی هم تو درسام موفق بودم ، مامانم اون موقع بود ، خیلی دوست داشت یه کاره ای بشم ، به خاطر علاقم به مامانم ، رتبم تو کنکور پنجم شده بود ، به رشته روان شناسی خیلی علاقه داشتم برا همین رفتم رشته ی روان شناسی ، یه ماه گذشته بود که دانشگاه می رفتم... که مامانم رفت ، نمی دونم چی شد که رفت ، فقط رفت ، شب قبلش یکی به موبایلش زنگ زد ، خودم جواب دادم ، وقتی گفتم الو؟ یه زنه از پشت تلفن جیغ می زد ، گریه می کرد ، داد می زد می گفت: (رفت بیتا ، بیتا تمام شد ، امانت دار خوبی نبودم ، غلط کردم ، حلال کن ، بیا فقط) نفهمیدم چی میگه ، گوشی رو دادم مامانم ، حرف هایزنه رو نمی شنیدم ، ولی حرف های مامانم قشنگ یادمه: چی شده؟... چی؟ چرا؟... یعنی چی رفت؟ چرا مواظبش نبودین؟ به شما سپرده بودمش ، تمام زندگیم بود ، چرا نفهمیدی؟ همین ، دیگه مامانمم گریه می کرد ، خیلی گنگ بودم ، با خودم می گفتم چی میگه؟ تلفن رو قطع کرد ، اون شب با بابام دعوا کرد... فردا صبحش رفت ولی دیگه نیومد... دیگه ندیدمش ، گفت میرم بیرون ولی نیومد ، همیشه با بابام اختلاف داشتن ، مطمئنم دلیل رفتنش بابام بوده ، زمانی که بیشتر از همه به مادرم نیاز داشتم گذاشت و رفت ، بدون خبر ، بعد اون کل فامیل باهامون قطع رابطه کردن ، چون بابام با هیچ کس رابطه نداشت فقط من و مامانم بودیم ، حالا چی میگی؟ من بیشتر سختی کشیدم یا تو؟
-
من.
من.
-
چرا؟ مگه چه اتفاقی افتاد؟یه آدم بی ارزش رو از دست دادی ، با خواهرت رو اینا دیگه تا الان باید تمام شده باشه.
چرا؟ مگه چه اتفاقی افتاد؟یه آدم بی ارزش رو از دست دادی ، با خواهرت رو اینا دیگه تا الان باید تمام شده باشه.
-
نمی تونم... لطفا بروبیرون.
نمی تونم... لطفا بروبیرون.
-
چی باعث عذابت میشه؟
چی باعث عذابت میشه؟
-
گفتم از این اتاق فاصلهبگیر.
گفتم از این اتاق فاصلهبگیر.
-
به یه شرط یه مدت بهت کاریندارم.
به یه شرط یه مدت بهت کاریندارم.
-
چی؟
چی؟
-
اول قبول کن.
اول قبول کن.
-
پرسیدم چی؟
پرسیدم چی؟
-
چیز غیر معقولی نیست. قبولکن.
چیز غیر معقولی نیست. قبولکن.
-
بگو.
بگو.
-
قبول کردی؟
قبول کردی؟
-
هر چیزی به راحت شدن از شرتو می ارزه.
هر چیزی به راحت شدن از شرتو می ارزه.
-
بی تربیت ، ولی مهم نیستچون قبول کردی... یه چیزی ازت می خوام.
بی تربیت ، ولی مهم نیستچون قبول کردی... یه چیزی ازت می خوام.
-
اوهوم؟
اوهوم؟
-
شماره ی دریا رو بهم بده.
شماره ی دریا رو بهم بده.
-
چی؟ امکان نداره.
چی؟ امکان نداره.
-
بدقول دروغگو.
بدقول دروغگو.
-
به هیچ وجه این کارو نمیکنم.
به هیچ وجه این کارو نمیکنم.
-
خواهش می کنم شماره ی اوندختر رو به من بده ، به خاطر خودت می خوام.
خواهش می کنم شماره ی اوندختر رو به من بده ، به خاطر خودت می خوام.
-
نمی خوام به خاطر من کاریبکنی.
نمی خوام به خاطر من کاریبکنی.
-
من به اون شماره نیاز دارم.
من به اون شماره نیاز دارم.
-
نمی دونم چرا دارم این کارومی کنم.
نمی دونم چرا دارم این کارومی کنم.
-
پس شماره رو بهم میدی؟
پس شماره رو بهم میدی؟
-
نه... نمی تونم ، نمیشه.
نه... نمی تونم ، نمیشه.
-
چرا؟
چرا؟
-
برای چی باید بهت اعتمادکنم؟ تو کی هستی؟
برای چی باید بهت اعتمادکنم؟ تو کی هستی؟
-
چون من ازت خواستم ، خواهشکردم ، من به تو یه راز مهمم رو گفتم ،حتی آدرین هم نمیدونه ، خواهش می کنم ، دست دوستی منو رد نکن ، بذار دعوا نکنیم.
چون من ازت خواستم ، خواهشکردم ، من به تو یه راز مهمم رو گفتم ،حتی آدرین هم نمیدونه ، خواهش می کنم ، دست دوستی منو رد نکن ، بذار دعوا نکنیم.
-
دختر خانم ، خانم محترم ،چی بگم بهت؟ من به کمک کسی نیاز ندارم ، انقدر سعی نکن منو مداوا کنی ، هیچ درمانی ، درد منو درمان نمیکنه. خواهش می کنم برو بیرون ، اگه می خواستم خودم می تونستم درمان کنم خودم رو.
دختر خانم ، خانم محترم ،چی بگم بهت؟ من به کمک کسی نیاز ندارم ، انقدر سعی نکن منو مداوا کنی ، هیچ درمانی ، درد منو درمان نمیکنه. خواهش می کنم برو بیرون ، اگه می خواستم خودم می تونستم درمان کنم خودم رو.
-
قسم می خورم که خوبت کنم.
قسم می خورم که خوبت کنم.
-
نمیشه.
نمیشه.
-
خیلی ضعیفی.
خیلی ضعیفی.
از رو تختش بلند شدم و بهسمت در رفتم ، درو محکم رو هم کوبیدم ، ولی نرفتم پایین همون جور جلوی در نشستم ، بعد از چند دقیقه صدای گیتار اومد و به دنبالش صدای خوندن:
تو نگو که خیال محاله ،رفتنت واسه این دل تنها
یه سواللللله ، بیجواببببببه
مثه خوابببببببببببه ، یهعذاببببببببببه
نمی دونی چه تیره و تاره ،حال قلبی که از تو و دوری
بی قراررررررره ، بیقرارررررررره
نگو دیررررره ، کهمیمیررررره
آخرین نفسامه و بی تو ،دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر ازچشات همه چیرو بگیرم
توی لحظه ی خسته ی دلخوشی
که تو بی نفسی منو می کشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی
یا به قلب یخی تو نفس بدییی، تو نفس بدی
همه باور و ترسم از این بود
که بیاد رو به روم و بشینه
غم و درد چشامو ببینه
بگه حال و روالش همینه
گاهی می گذرم از همه دنیا
مثه قایقی از دل دریا
که یه لحظه چشاتو ببندیییی، بخندیییی ، بخندییی
آخرین نفسامه و بی تو ،دارم حس میکنم که میمیرم
لااقل بذار این دم آخر ازچشات همه چیرو بگیرم
توی لحظه ی خسته ی دلخوشی
که تو بی نفسی منو می کشی
کاش بهم دل خستمو پس بدی
یا به قلب یخی تو نفس بدییی، به قلب یخی تو نفس بدی
صداش غم داره ، خدایا من...من چرا دارم گریه می کنم؟ چشمای من چرا دوباره خیس شد؟ انگار داره از درد خودم حرف می زنه که اینطوری گریه می کنم ، اشکام رو پاک کردم ، دماغ منم تا گریه می کنم ، قرمز میشه بد ، یکی ندونه فکر می کنه چراغ راهنمایی داره علامت ایست میده ، رفتم سمت دستشویی ، صورتم رو شستم ، چشمامم قرمز شده بود ، یکم همونجا صبر کردم تا قرمزی دوتاشون بره ، قیافم که از تابلویی درومد و ریلکس شدم ، از دستشویی بیرون اومدم و از پله ها پایین رفتم ، آدرین سرجای قبلیش بود ، رفتم نشستم کنارش ، گفت:
-
گریه کردی؟
گریه کردی؟
-
هان؟
هان؟
-
پرسیدم گریه کردی؟
پرسیدم گریه کردی؟
-
تو از کجا فهمیدی؟ اصلامعلوم نیست.
تو از کجا فهمیدی؟ اصلامعلوم نیست.
-
تو گریه کنی بعد من نفهمم؟
تو گریه کنی بعد من نفهمم؟
-
هی خدایا از این چشم بصیرتها به منم بده.
هی خدایا از این چشم بصیرتها به منم بده.
-
چی شد دکتر؟
چی شد دکتر؟
-
ببخشیدا راجب داداشتاینطوری حرف می زنم ، ولی این چرا اینطوریه؟ اعصابم رو خورد کرد.
ببخشیدا راجب داداشتاینطوری حرف می زنم ، ولی این چرا اینطوریه؟ اعصابم رو خورد کرد.
-
اون یه دندس.
اون یه دندس.
-
آن چنان عوضش کنم که خودشخودشو نشناسه ، من درستش می کنم ، دیگه تصمیم گرفتم مداواش کنم ، تو هم بگی بس کن ول کن نیستم ، برای اینکه حالش رو بگیرم ، مداواش می کنم.
آن چنان عوضش کنم که خودشخودشو نشناسه ، من درستش می کنم ، دیگه تصمیم گرفتم مداواش کنم ، تو هم بگی بس کن ول کن نیستم ، برای اینکه حالش رو بگیرم ، مداواش می کنم.
-
چه مطمئن.
چه مطمئن.
-
حالا می بینی.
حالا می بینی.
-
خسته ای؟
خسته ای؟
-
خیلی.
خیلی.
-
بذار بگم یه اتاق بهت نشونبده...
بذار بگم یه اتاق بهت نشونبده...
-
میشه برم تو اتاق میشا؟
میشه برم تو اتاق میشا؟
-
چی؟
چی؟
-
معذرت می خوام.
معذرت می خوام.
-
حتما ، می خواستم بگم بریاونجا.
حتما ، می خواستم بگم بریاونجا.
-
مرسی ، یه چیز دیگه.
مرسی ، یه چیز دیگه.
-
بگو عزیزم.
بگو عزیزم.
-
ممنون که گذاشتی بیاماینجا.
ممنون که گذاشتی بیاماینجا.
-
وظیفم بود.
وظیفم بود.
-
خیلی خوبی ، غریبه... یعنیواقعا از خدا ممنونم که ماشینم خراب شده بود ، بعد اون روز حوصلم سر رفت ، مجبور شدم پیاده برم به سمت تجریش ، اگه اونطوری نمیشد ، هیچ وقت نمیدیدمت.
خیلی خوبی ، غریبه... یعنیواقعا از خدا ممنونم که ماشینم خراب شده بود ، بعد اون روز حوصلم سر رفت ، مجبور شدم پیاده برم به سمت تجریش ، اگه اونطوری نمیشد ، هیچ وقت نمیدیدمت.
-
شاید یه جور دیگه میدیدیمهمو.
شاید یه جور دیگه میدیدیمهمو.
-
این طوری بهتر بود. پروانقدر ازت بدم اومد اولش.
این طوری بهتر بود. پروانقدر ازت بدم اومد اولش.
-
ولی من از همون اول ازتخوشم اومد.
ولی من از همون اول ازتخوشم اومد.
-
الان احساس گناه دارم.
الان احساس گناه دارم.
-
برو ، خسته ای ، برا شامصدات می کنم.
برو ، خسته ای ، برا شامصدات می کنم.
-
اگه خواب بودم بیدارمنکنین.
اگه خواب بودم بیدارمنکنین.
-
پس صبح سر میز می بینمت.
پس صبح سر میز می بینمت.
-
بازم مرسی.
بازم مرسی.
بلندشدم ، آدرین داد زد: گلی خانم؟
چند لحظه بعد یه خانم چهل وخورده ای ساله اومد پیشمون.
-
چی شده پسرم؟
چی شده پسرم؟
-
مامان گلی نوشیکا رو ببراتاق میشا.
مامان گلی نوشیکا رو ببراتاق میشا.
-
مطمئنی پسرم؟
مطمئنی پسرم؟
-
آره گلی خانم ببرینش.
آره گلی خانم ببرینش.
پشت سر گلی خانم رفتم ، ازپله ها بالا رفت ، اینکه داره میره سمت اتاق آرتیمان ، تا نزدیکی اتاقش که رفتم ، رسید به اتاق بغلی اتاق آرتیمان.
-
اینجائه؟
اینجائه؟
-
همین جاست ، میشا و آرتیمانخیلی وابسته بودن ، برا همین اتاقاشون کنار هم بود.
همین جاست ، میشا و آرتیمانخیلی وابسته بودن ، برا همین اتاقاشون کنار هم بود.
-
شما از کی می شناسیدشون؟
شما از کی می شناسیدشون؟
-
من از قبل از مینا خانماینجا بودم.
من از قبل از مینا خانماینجا بودم.
-
مینا خانم؟
مینا خانم؟
-
مادر بچه ها.
مادر بچه ها.
-
راستی فوت شدن؟
راستی فوت شدن؟
-
وقتی میشا مرد ، مادرش یهسال طاقت آورد ، بعد به رحمت خدا رفت.
وقتی میشا مرد ، مادرش یهسال طاقت آورد ، بعد به رحمت خدا رفت.
-
فکر می کردم قبلش مردهباشن.
فکر می کردم قبلش مردهباشن.
-
هــی ، معلوم نیست کی چشمزد این خانواده رو ، میشا...
هــی ، معلوم نیست کی چشمزد این خانواده رو ، میشا...
-
میشا چی؟
میشا چی؟
-
هیچی دخترم ، خسته ای بخوابیکم.
هیچی دخترم ، خسته ای بخوابیکم.
-
ممنون ، می تونم مامان گلیصداتون کنم؟
ممنون ، می تونم مامان گلیصداتون کنم؟
-
معلومه که می تونی عزیزم.
معلومه که می تونی عزیزم.
-
راستی گفتین از قبل میناخانم اینجا بودین؟
راستی گفتین از قبل میناخانم اینجا بودین؟
-
من دختر عموی آقا محمدم(بابای آدرین) ، بچه که بودیم تو یه خونه زندگی می کردیم ، پدر و مادرهامون قرار گذاشته بودن ما با هم ازدواج کنیم ، ولی محمد عاشق مینا خانم بود ، مینا خانم همسایمون بود ، برا همین با من ازدواج نکرد ، موضوع رو بهم گفت ، گفت می خواد اول من ازدواج کنم ، بعد اون ، هر دو مخالفتمون رو اعلام کردیم ، خانواده هامون روشنفکر بودن خدارو شکر وقتی دیدن علاقه ای به هم نداریم قبول کردن ، منم با اولین خواستگارم ازدواج کردم ، ولی به یک سال نکشید که پدر و مادر و شوهرم و بچم هر چهارتا تو تصادف مردن ، تو او تصادف فقط من زنده موندم ، اما بچه ی تو شکمم مرد ، خلاصه محمد منو آورد پیش خانواده خودش ، شش هفت ماه بعدشم با مینا ازدواج کرد ، خلاصه روزگار گذشت و مینا خانم بچه دار شد ، عمو و زن عموم هم عمرشون رو به شما دادن ، سعی می کردم به مینا خانم تو بزرگ کردن بچه ها کمک کنم ، اینطوری شد دیگه ، بچه هام بهم میگن مامان گلی.
من دختر عموی آقا محمدم(بابای آدرین) ، بچه که بودیم تو یه خونه زندگی می کردیم ، پدر و مادرهامون قرار گذاشته بودن ما با هم ازدواج کنیم ، ولی محمد عاشق مینا خانم بود ، مینا خانم همسایمون بود ، برا همین با من ازدواج نکرد ، موضوع رو بهم گفت ، گفت می خواد اول من ازدواج کنم ، بعد اون ، هر دو مخالفتمون رو اعلام کردیم ، خانواده هامون روشنفکر بودن خدارو شکر وقتی دیدن علاقه ای به هم نداریم قبول کردن ، منم با اولین خواستگارم ازدواج کردم ، ولی به یک سال نکشید که پدر و مادر و شوهرم و بچم هر چهارتا تو تصادف مردن ، تو او تصادف فقط من زنده موندم ، اما بچه ی تو شکمم مرد ، خلاصه محمد منو آورد پیش خانواده خودش ، شش هفت ماه بعدشم با مینا ازدواج کرد ، خلاصه روزگار گذشت و مینا خانم بچه دار شد ، عمو و زن عموم هم عمرشون رو به شما دادن ، سعی می کردم به مینا خانم تو بزرگ کردن بچه ها کمک کنم ، اینطوری شد دیگه ، بچه هام بهم میگن مامان گلی.
-
مهم اینه که از خودتون راضیباشید.
مهم اینه که از خودتون راضیباشید.
-
سرت رو درد آوردم.
سرت رو درد آوردم.
-
اختیار دارین ، من فضولیکردم.
اختیار دارین ، من فضولیکردم.
در اتاق رو باز کرد ، رفتمتو و درو پشت سرم بستم ، چراغ رو روشن کردم ، اینجا... اینجا... اینجا... اینجا چقدر شبیه اتاق منه. رنگ دیواراش ، مدل چیدمانش ، چه تله پاتی داشتیم منو میشا ، کلا حالت اتاقش و تمام وسایل و رنگ دیواراش و حتی اندازه نور اتاقش مثل اتاق منه ، اگه تخت و کمد و پرده و این جور چیزاشو عوض کنی میشه کپ اتاق خودم ، اتاقامون که انقدر شبیه ، حتما خودمونم شبیهیم ، چه ربطی داره؟ من مطمئنم اینا جو میدن میگن ، شما شبیهید... وایییییییی ، بازم گیتار؟ من سر درد میگیرم اینجا... واااااایییی من می خوام بخوابــــم. از تو کوله پشتیم آخرین لباس تمیزی رو که داشتم پوشیدم ، رفتم رو تخت میشا و ولو شدم ، فردا حتما میرم خونه لباسام رو بردارم ، ظهر ها بابا خونه نیست... چقدر خواب خوبه. از صدای جیغ خودم ترسیدم ، من غلط کردم گفتم خواب خوبه ، خدایا کجام من الان؟ در اتاق به شدت باز شد ، تو تاریکی هیچی رو نمیدیدم ، چراغ ها روشن شدن ، آدرین تو چهارچوب در وایستاده بود ، رو به آدرین گفتم:
-
چی شده؟
چی شده؟
-
تو بگو چی شد یهو اینطوریداد زدی.
تو بگو چی شد یهو اینطوریداد زدی.
فقط نگاش می کردم ، پشت سرشآرتیمان ایستاده بود ، چندتا پلک زدم:
-
برین بیرون آدرین ، بعدامیگم.
برین بیرون آدرین ، بعدامیگم.
-
خواب بد دیدی؟
خواب بد دیدی؟
-
آره ، برید دیگه. معذرت میخوام.
آره ، برید دیگه. معذرت میخوام.
-
بخواب عزیزم ، چیزی نبود.
چراغرو خاموش کرد ، رفتن بیرون و درو بستن ، خواب خیلی بدی دیده بودم ، یه جنازه بود ، خیلی آشنا بود ولی یادم نمیاد کی بود ، به دار آویزون بود ، خیلی صحنه ی بدی بود ، خیلی بد ، معمولا از این خواب ها می بینم.دوباره خوابیدم و صبح ساعت هشت از خواب بیدار شدم ، آماده شدم ، کیفم هم برداشتم و رفتم پایین ، به سمت اون سالنی که توش میز نهارخوری بود رفتم ، اِ اینکه آدرینه ، اینم که آرتیمانه ، چه عجب ما ایشونو دیدیم ، اعصابم از دستش خیلی خورده ، رفتم سمت میز و رو به روی آدرین و آرتیمان نشستم ، خیلی شبیهن ، قشنگ معلومه داداشن
بخواب عزیزم ، چیزی نبود.