اینم از پست های امروز ، ببخشید اگه دیر شد
جواب دادم:
-
بله؟
بله؟
-
سلام.
سلام.
-
سلام ، پکری؟
سلام ، پکری؟
-
تو مرز داری نامزدا رو میندازی به جون هم؟
تو مرز داری نامزدا رو میندازی به جون هم؟
-
چی شده مگه؟
چی شده مگه؟
-
پگاهان زنگ زده به من ، کهچرا نوشیکا داره میاد خونه شما...
پگاهان زنگ زده به من ، کهچرا نوشیکا داره میاد خونه شما...
-
تو چی گفتی اون وقت؟
تو چی گفتی اون وقت؟
-
گفتم نوشیکا دوستمه ، نمیتونم بذارم تو خونشون تنها باشه ، آخه عقل کل ، عزیز من ، تو دروغ میگی نباید به من بگی؟ شاید من سوتی می دادم.
گفتم نوشیکا دوستمه ، نمیتونم بذارم تو خونشون تنها باشه ، آخه عقل کل ، عزیز من ، تو دروغ میگی نباید به من بگی؟ شاید من سوتی می دادم.
-
حالا دادی؟
حالا دادی؟
-
نه زنگ زد ، تند تند هرچیبهش گفتی رو گفت.
نه زنگ زد ، تند تند هرچیبهش گفتی رو گفت.
-
پس من نمیام ، میرم یه هتلی، جایی.
پس من نمیام ، میرم یه هتلی، جایی.
-
نه من باهاش دعوا کردم کهبذارم تو بیای پیشم نری جای دیگه.
نه من باهاش دعوا کردم کهبذارم تو بیای پیشم نری جای دیگه.
-
حالا بیام؟
حالا بیام؟
-
حتما.
حتما.
-
نه نمیام ، زشته.
نه نمیام ، زشته.
-
نوشیکا باز شروع نکن گفتمبیا.
نوشیکا باز شروع نکن گفتمبیا.
-
نامزدت چی میشه پس؟
نامزدت چی میشه پس؟
-
خودش زنگ می زنه میگهببخشید ، اعصابم خورد بود.
خودش زنگ می زنه میگهببخشید ، اعصابم خورد بود.
-
کف.
کف.
-
چی؟
چی؟
-
هیچی هیچی ، آدرین بد نیست؟
هیچی هیچی ، آدرین بد نیست؟
-
نوشیکا کجایی الان؟
نوشیکا کجایی الان؟
-
با حوا اومده بودیم نهاربخوریم ، داریم بر می گردیم.
با حوا اومده بودیم نهاربخوریم ، داریم بر می گردیم.
-
الان اومدم خونه دیگه.
الان اومدم خونه دیگه.
-
ساعت پنج و ربعه ها ، چقدرزود.
ساعت پنج و ربعه ها ، چقدرزود.
-
زود اومدم اولین روز توخونه خودم باشم.
زود اومدم اولین روز توخونه خودم باشم.
-
من احساس می کنم نبایدبیام.
من احساس می کنم نبایدبیام.
-
نوشیکا جان ، اشکال نداره ، بیا.
نوشیکا جان ، اشکال نداره ، بیا.
-
حوا رو برسونم بعد.
حوا رو برسونم بعد.
-
منتظرم.
منتظرم.
-
خدافظ.
خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
سریع حرکت کردم ، حوا روجلوی خونه دوستش پیاده کردم ، وقتی داشت پیاده می شد ، گفتم:
-
اگه نظرت عوض شد خبر بده ،منتظره ، راستی اگرم نشد خبر بده بیام بدرقت.
اگه نظرت عوض شد خبر بده ،منتظره ، راستی اگرم نشد خبر بده بیام بدرقت.
-
مرسی ، خدافظ.
مرسی ، خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
حرکت کردم ، دیگه می خواستمکاری که می خواستم رو انجام بدم ، سرعتم رو کم کردم ، به بابام زنگ زدم ، بعد یک دقیقه جواب داد:
-
نوشیکا تویی دخترم؟
نوشیکا تویی دخترم؟
-
......
......
-
اتریسا؟
اتریسا؟
-
سلام.
سلام.
-
سلام دخترم ، کجایی؟ اگهبدونی چقدر نگران شدم.
سلام دخترم ، کجایی؟ اگهبدونی چقدر نگران شدم.
-
برا همین در به در دنبالمگشتین؟
برا همین در به در دنبالمگشتین؟
-
خواستم خودت برگردی. بیاخونه دخترم ، من عصبانی بودم اشتباه کردم ، تو با هرکی خودت می خوای ازدواج می کنی ، فقط برگرد خونه.
خواستم خودت برگردی. بیاخونه دخترم ، من عصبانی بودم اشتباه کردم ، تو با هرکی خودت می خوای ازدواج می کنی ، فقط برگرد خونه.
-
برنمی گردم ، زنگ زدم یهچیز دیگه بگم.
برنمی گردم ، زنگ زدم یهچیز دیگه بگم.
-
چی؟
چی؟
-
برام خونه بخر.
برام خونه بخر.
-
خونه بخرم؟
خونه بخرم؟
-
آره ، چیز عجیبی گفتم؟ اگهخونه نخری برام ، هرکاری می کنم تا خودم خونه بگیرم ، اگه بهم اعتمادم نداری نزدیک خونه خودت بگیر ، البته فکر نکنم این چیزا برات مهم باشه.
آره ، چیز عجیبی گفتم؟ اگهخونه نخری برام ، هرکاری می کنم تا خودم خونه بگیرم ، اگه بهم اعتمادم نداری نزدیک خونه خودت بگیر ، البته فکر نکنم این چیزا برات مهم باشه.
-
خیل خوب بیا خونه...
خیل خوب بیا خونه...
-
نه نمیام ، هروقت خریدیخبرم کن بریم محضر.
نه نمیام ، هروقت خریدیخبرم کن بریم محضر.
-
مطمئنی می خوای تنها باشی؟
مطمئنی می خوای تنها باشی؟
-
تا خونه رو بخری می رم پیشیکی از دوستای بیکارم.
تا خونه رو بخری می رم پیشیکی از دوستای بیکارم.
-
باشه... حق داری.
باشه... حق داری.
-
خدافظ.
خدافظ.
قطع کردم ، خونه هم که درستشد ، میرم خونه ی خودم ، تنها ، خدایا مرســــی. نیم ساعت بعد رسیدم به کاخ سلطنتی بزرگ مهریا ، دیدی چی شد؟ من لباس ندارم که ، الان اشکال نداره برو تو بعد میری میاری ، زنگ زدم و رفتم تو ، آدرین تو سالن اولیه نشسته بود ، رفتم جلو و گفتم:
-
سلام.
سلام.
-
اِ تو کی اومدی؟
اِ تو کی اومدی؟
-
الان.
الان.
-
پس چرا به من نگفتن؟
پس چرا به من نگفتن؟
-
حالا ببخشید ، می خوای برمدوباره بیام.
حالا ببخشید ، می خوای برمدوباره بیام.
-
نه ، خوبی؟
نه ، خوبی؟
-
با بابا صحبت کردم ، گفتبرام خونه می خره.
با بابا صحبت کردم ، گفتبرام خونه می خره.
-
مطمئنی؟ تنهایی زندگی کردنمسئولیت می خوادا.
مطمئنی؟ تنهایی زندگی کردنمسئولیت می خوادا.
-
آره ، فکر کردی ما تو خونمونخدمتکار غذا درست می کرد؟ فقط هفته ای یه بار میومد خونه تمیز می کرد ، خودم برا خودم غذا درست می کردم ، کار دیگه ای هم هست؟ بقیه رو یه خدمتکار میگیرم دیگه.
آره ، فکر کردی ما تو خونمونخدمتکار غذا درست می کرد؟ فقط هفته ای یه بار میومد خونه تمیز می کرد ، خودم برا خودم غذا درست می کردم ، کار دیگه ای هم هست؟ بقیه رو یه خدمتکار میگیرم دیگه.
-
اون مسئولیت رو نمی گم.
اون مسئولیت رو نمی گم.
-
من بلدم از خودم مراقبتکنم.
من بلدم از خودم مراقبتکنم.
-
خود دانی.
خود دانی.
-
اجازه هست؟
اجازه هست؟
-
بشین ، اصلا حواسم نبود.
بشین ، اصلا حواسم نبود.
نشستم کنارش شالم روانداختم رو دوشم ، یه کم که گذشت یکی ازخدمتکاراشون به اسم سپیده اومد ، خیلی جوانه بنده خدا ، فکر کنم هم سن و سالای خودمه انگار ، برام شربت آورد ، وای که چقدر می چسبه ، شربتم رو تا ته خوردم ، بعدشم یخ هاشو گاز زدم ، با اینکه پاییز بود ولی می چسبید ، وقتی خستگیم در شد گفتم:
-
بیمار من چه طوره؟
بیمار من چه طوره؟
-
آرتیمان؟
آرتیمان؟
-
نه با خودِ خودت بودم. خوبآرتیمان دیگه.
نه با خودِ خودت بودم. خوبآرتیمان دیگه.
-
بالا تو اتاقشه.
بالا تو اتاقشه.
-
خدا یه عقل درست و حسابیبهش بده.
خدا یه عقل درست و حسابیبهش بده.
-
میری پیشش؟
میری پیشش؟
-
برم به نظرت؟
برم به نظرت؟
-
هرطور صلاحه.
هرطور صلاحه.
-
خیل خوب ، فقط دعا کن منونکشه.
خیل خوب ، فقط دعا کن منونکشه.
-
برو.
برو.
بلند شدم ، شالم رو رویدسته مبلشون گذاشتم و به سمت پله هاشون رفتم ، وای خدایا باز باید برم تو اون گورستون سیاه ، مثه چی ازش می ترسما ، ولی به رو خودتون نیارین ، منم به روی خودم نمیارم ، محکم به سمت پیروزی. رفتم جلوی در اتاقش ، چه عجب گیتار نمی زنه ، یه چیزیش میشه آخر ، اگه نشد ، به در تقه زدم ، صدای خیلی خفه ای از اتاق اومد:
-
هر وقت گشنم شد خودم میام.
هر وقت گشنم شد خودم میام.
درو باز کردم ، رو تختشنشسته بود ، گفتم:
-
من خدمتکار نیستم.
من خدمتکار نیستم.
-
میش...تو؟ برو بیرون.
میش...تو؟ برو بیرون.
وارد اتاق شدم ، درو بازگذاشتم و چند قدم بهش نزدیک شدم:
-
اسم من تو نیست ، نوشیکائه.
اسم من تو نیست ، نوشیکائه.
-
برو... بیرون.
برو... بیرون.
-
چرا از من می ترسی؟ لولو خورخورم؟
چرا از من می ترسی؟ لولو خورخورم؟
-
بدتر ، شما دخترا از بدمبدترین.
بدتر ، شما دخترا از بدمبدترین.
-
همه اینطوری فکر نمی کنن...
همه اینطوری فکر نمی کنن...
-
من اینطوری فکر می کنم.
من اینطوری فکر می کنم.
-
اشتباهه.
اشتباهه.
-
منظورت چیه؟
منظورت چیه؟
-
داری اشتباه فکر می کنی.باید نظرت رو عوض کنی.
داری اشتباه فکر می کنی.باید نظرت رو عوض کنی.
-
باید؟
باید؟
-
باید.
باید.
-
تو چی با خودت فکر کردی کههر دفعه سرتو می ندازی پایین ، میای تو اتاق من؟
تو چی با خودت فکر کردی کههر دفعه سرتو می ندازی پایین ، میای تو اتاق من؟
-
به خاطر تو هیچ کاری نمیکنم ، همون طور که تو از دخترا بدت میاد ، شاید من صد برابر از پسرایی مثل تو بدم بیاد ، هرکاری می کنم به خاطر خودمه.
به خاطر تو هیچ کاری نمیکنم ، همون طور که تو از دخترا بدت میاد ، شاید من صد برابر از پسرایی مثل تو بدم بیاد ، هرکاری می کنم به خاطر خودمه.
-
همتون به فکر خودتونید.
همتون به فکر خودتونید.
-
مگه تو نیستی؟
مگه تو نیستی؟
-
نه.
نه.
-
این یکی هم اشتباهه ، آدماول از همه باید خودش رو در نظر بگیره.
این یکی هم اشتباهه ، آدماول از همه باید خودش رو در نظر بگیره.
-
انقدر واسه من معلم بازی درنیار.
انقدر واسه من معلم بازی درنیار.
-
من کاری رو که دوست دارم میکنم.
من کاری رو که دوست دارم میکنم.
رفتم و کنارش رو تخت نشستم:
-
هرکاری می گم باید انجامبدی.
هرکاری می گم باید انجامبدی.
-
خیلی داری پرو میشی ، گفتمبرو بیرون.
خیلی داری پرو میشی ، گفتمبرو بیرون.
-
نه ، گفتم هرچی که میگم گوشمیدی.
نه ، گفتم هرچی که میگم گوشمیدی.
-
چرا باید به حرفای یه عقبافتاده گوش بدم؟
چرا باید به حرفای یه عقبافتاده گوش بدم؟
-
چون من میگم ، من هرکاری کهبخوام می کنم.
چون من میگم ، من هرکاری کهبخوام می کنم.
-
روحیه قوی داری کوچولواما...
روحیه قوی داری کوچولواما...
-
چرا تو نداری؟
چرا تو نداری؟
-
اما من مثل همه نیستم ،دلیل اومدنت رو بگو ، کلافم کردی با حرفات.
اما من مثل همه نیستم ،دلیل اومدنت رو بگو ، کلافم کردی با حرفات.
-
آرتیمان گوش کن به حرفام ، مناصلا تو رو دوست ندارم ، عاشقتم نیستم ، منظورم اینه که اشتباهی فکر نکنی به خاطر همچین چیزایی انقدر دوست دارم بیام پیشت ، من روان شناسم می تونم درمانت کنم.
آرتیمان گوش کن به حرفام ، مناصلا تو رو دوست ندارم ، عاشقتم نیستم ، منظورم اینه که اشتباهی فکر نکنی به خاطر همچین چیزایی انقدر دوست دارم بیام پیشت ، من روان شناسم می تونم درمانت کنم.
-
فقط به تنهایی نیاز دارم.
فقط به تنهایی نیاز دارم.
یه لحظه استپ ، الان توروان شناسی زر می زنی؟ بیست و سه ساله؟ جقله هنوز لیسانسم نداری. ببخشیدا ، ادامه میدیم ، گفتم:
-
من یه مدت اینجا زندگی میکنم ، پس مجبور به تحمل همدیگه ایم.
من یه مدت اینجا زندگی میکنم ، پس مجبور به تحمل همدیگه ایم.
-
من مجبور نیستم.
من مجبور نیستم.
-
انقدر خودخواه نباش..
انقدر خودخواه نباش..
-
تو جای من نیستی.
تو جای من نیستی.
-
من... سختی هایی بدتر از توکشیدم ، خیلی بدتر ، چیزایی که هضمشم نمی کنی. می خوای بگم؟ شاید از ناراحتی هات کم شه.
من... سختی هایی بدتر از توکشیدم ، خیلی بدتر ، چیزایی که هضمشم نمی کنی. می خوای بگم؟ شاید از ناراحتی هات کم شه.
-
نه... نمی خوام ، برو.
نه... نمی خوام ، برو.
-
بس کن دیگه هی برو برو.
بس کن دیگه هی برو برو.
-
........ (فقط نگاهکرد ، چه چشمایی داره این یکی ، چشمای عسلی رنگ ، بینی سر بالا که حالت عمل کرده داره ولی مشخصه خدادایه ، لبای متوسط و باریک ، قد بلند و خوش هیکل ، یه اپسیلون از آدرین جذاب تر بود ولی قیافش داغون بودا ، خیلی شکسته بود ، موهاش قهوه ای رنگه ، یکی ندونه فکر می کنه ، تو دهن گاو یه چرخ خورده ، به خدا مثه جوییده شده ها بود موهاش ، ولی بوی عطرش به وضوح قابل استشمام بود.)
........ (فقط نگاهکرد ، چه چشمایی داره این یکی ، چشمای عسلی رنگ ، بینی سر بالا که حالت عمل کرده داره ولی مشخصه خدادایه ، لبای متوسط و باریک ، قد بلند و خوش هیکل ، یه اپسیلون از آدرین جذاب تر بود ولی قیافش داغون بودا ، خیلی شکسته بود ، موهاش قهوه ای رنگه ، یکی ندونه فکر می کنه ، تو دهن گاو یه چرخ خورده ، به خدا مثه جوییده شده ها بود موهاش ، ولی بوی عطرش به وضوح قابل استشمام بود.)
- پس من میگم...