می خوام به خواننده های رمانم خبر خوب بدم:
چون پنجشنبه و جمعه ممکنه خونه نباشم و بدقولی کنم ، امشب براتون چهار تا قسمت دیگه می زارم تا شنبه.
دوستون دارم
خدا و دیگر هیچ...
چون پنجشنبه و جمعه ممکنه خونه نباشم و بدقولی کنم ، امشب براتون چهار تا قسمت دیگه می زارم تا شنبه.
دوستون دارم
خدا و دیگر هیچ...
جلو در خونه از ماشین پیادهشدم ، مغزم داشت می ترکید ، هضم تمام اینها برام سخت بود ولی باید عملی می شد. می خواستم تنها باشم و فکر کنم. به اتاق خودم رفتم ، رو تخت نشستم و به فکر فرو رفتم ، گوشیم زنگ خورد ، بدون دیدن شماره جواب دادم: بله؟ ، صدای مضطربی رو از سمت دیگر تلفن می شنیدم.
-
نوشیکا؟
نوشیکا؟
-
حوا؟
حوا؟
-
تو رو خدا کمکم کن.
تو رو خدا کمکم کن.
-
چرا گریه می کنی؟ چیزی شده؟
چرا گریه می کنی؟ چیزی شده؟
-
منو قایم کن.
منو قایم کن.
-
کجایی تو مگه؟
کجایی تو مگه؟
-
تو خیابانا.
تو خیابانا.
-
خیابان؟
خیابان؟
-
کمکم کن.
کمکم کن.
-
آروم باش...کجایی دقیقا؟
آروم باش...کجایی دقیقا؟
-
شریعتی.
شریعتی.
-
میام بیرون از خونه بعددوباره بهت زنگ می زنم.
میام بیرون از خونه بعددوباره بهت زنگ می زنم.
به ساعت مچی نگاه انداختم ،ساعت دوازده و ربع نصفه شب بود ، لباسام هنوز تنم بود. سوئیچ رو برداشتم و خیلی آروم از خونه زدم بیرون ، داشتم سکته می کردم ، وقتی ماشین رو از در خونه خارج کردم ، تازه آروم گرفتم ، شروع به حرکت کردم و یکم که گذشت شماره حوا رو گرفتم ، با اولین بوق دوباره مضطرب جواب داد:
-
الو؟
الو؟
-
خوبی؟
خوبی؟
-
خوبم.
خوبم.
-
ببین دقیقا کجایی؟ بگو دارممیام دنبالت.
ببین دقیقا کجایی؟ بگو دارممیام دنبالت.
-
.......
.......
آدرسو داد و گوشی رو قطعکردم ، یه ربع بعد پیشش بودم ، یه نگاه به سر و وضعش انداختم ، شلوار لی چسبون قرمز رنگ ، مانتوی مشکی کوتاه و تنگ ، شال قرمز ، کفش های کتونی قرمز و مشکی ، اصلا آرایش نداشت ، دختره بیچاره ، خیلی ناراحت بود ، با دیدنم سریع پرید تو ماشین و گفت:
-
مردم نوشیکا ، یعنی مردم وزنده شدم این دو روز.
مردم نوشیکا ، یعنی مردم وزنده شدم این دو روز.
-
سلام.
سلام.
-
سلام.
سلام.
-
دو روزه خونه نیستی؟
دو روزه خونه نیستی؟
-
آره... به خدا می ترسم.
آره... به خدا می ترسم.
-
تو کلا تافته ی جدا بافتهای ، می خوای چی کار کنی؟
تو کلا تافته ی جدا بافتهای ، می خوای چی کار کنی؟
-
فرار.
فرار.
-
مگه تو دختر فراری ای؟
مگه تو دختر فراری ای؟
-
نه از اون فرارا که دخترهآخرش هرزه میشه...
نه از اون فرارا که دخترهآخرش هرزه میشه...
-
پس چی؟
پس چی؟
-
نهال یادته؟
نهال یادته؟
-
آره.
آره.
-
قراره برام دعوت نامهبفرسته.
قراره برام دعوت نامهبفرسته.
-
که بری آلمان؟
که بری آلمان؟
-
آره.
آره.
-
دیوانه ، اونجا می خوای چیکار کنی؟ نمی تونی که بمونی.
دیوانه ، اونجا می خوای چیکار کنی؟ نمی تونی که بمونی.
-
با یه وکیل حرف زدم.
با یه وکیل حرف زدم.
-
با کدوم پول می خوای بری؟
با کدوم پول می خوای بری؟
-
پول دارم ، یکسری طلا همدارم ، همه رو برداشتم از خونه زدم بیرون.
پول دارم ، یکسری طلا همدارم ، همه رو برداشتم از خونه زدم بیرون.
-
پس خیلی جدیه قضیه.
پس خیلی جدیه قضیه.
-
نکنه انتظار داری بمونمازدواج کنم؟
نکنه انتظار داری بمونمازدواج کنم؟
-
خوب مگه چی میشه؟ تو کههجده سالت نیــست.
خوب مگه چی میشه؟ تو کههجده سالت نیــست.
-
هنوز جوونم ولی.
هنوز جوونم ولی.
-
من می خوام ازدواج کنم.
من می خوام ازدواج کنم.
-
چی؟
چی؟
-
یادته قضیه آدرین رو؟
یادته قضیه آدرین رو؟
-
اوهوم.
اوهوم.
-
می خوام باهاش ازدواج کنم ،از همه نظر مطمئنه...
می خوام باهاش ازدواج کنم ،از همه نظر مطمئنه...
-
شاید الان اینطوریه.
شاید الان اینطوریه.
-
نامزد داره خودش.
نامزد داره خودش.
-
نامزد داره بعد می خوادبیاد تو رو بگیره؟
نامزد داره بعد می خوادبیاد تو رو بگیره؟
-
آره... قضیه داره.
آره... قضیه داره.
-
می شنوم.
می شنوم.
-
میای خونه ی ما دیگه؟
میای خونه ی ما دیگه؟
-
آره.
آره.
-
مطمئنی می خوای چی کار کنی؟
مطمئنی می خوای چی کار کنی؟
-
مطمئن.
مطمئن.
-
خیل خوب حالا حال مارو گوشکن ، بهش گفتم باهام ازدواج کنه ، البته با دلیل و برهانا ، گفت نامزد داره ، گفتش دوسش نداره ولی بهش وابسته اس اما دختره مثل اینکه دوسش داره.
خیل خوب حالا حال مارو گوشکن ، بهش گفتم باهام ازدواج کنه ، البته با دلیل و برهانا ، گفت نامزد داره ، گفتش دوسش نداره ولی بهش وابسته اس اما دختره مثل اینکه دوسش داره.
-
آدرین قبول کرد؟
آدرین قبول کرد؟
-
آره ولی یه سری چیزا گفت کهمطمئن نیستم از پسشون بر بیام.
آره ولی یه سری چیزا گفت کهمطمئن نیستم از پسشون بر بیام.
-
چیا؟
چیا؟
-
یه دختره بود اسمش دریابود.
یه دختره بود اسمش دریابود.
-
دریا؟
دریا؟
-
آره.
آره.
-
خوب؟
خوب؟
-
دختر یک سال از ما بزرگتره، حالا گوش کن ، داداش آدرین ، آرتیمان می رفته پیش این دختره کلاس پیانو ، می زنه و عاشق میشه... خیلی عاشق میشه ها ، برا دختره می مرده.
دختر یک سال از ما بزرگتره، حالا گوش کن ، داداش آدرین ، آرتیمان می رفته پیش این دختره کلاس پیانو ، می زنه و عاشق میشه... خیلی عاشق میشه ها ، برا دختره می مرده.
-
خوب؟
خوب؟
-
به دختره میگه ، دختره همقبول نمی کنه ، اینا مال سه سال پیشه ها ، این موضوع دقیقا هم زمان میشه با مرگ خواهرش میشا ، این آرتیمان داغون میشه ، از اون به بعد هم از همه ی دخترا متنفر میشه ، آدرین هم همچین شخصیتی داشته ، ولی اینقدر باباش گیر میده زن بگیر ، میره با یکی نامزد می کنه ، الان یه سال و نیمه نامزدن ، ولی به هم محرم نیستن...
به دختره میگه ، دختره همقبول نمی کنه ، اینا مال سه سال پیشه ها ، این موضوع دقیقا هم زمان میشه با مرگ خواهرش میشا ، این آرتیمان داغون میشه ، از اون به بعد هم از همه ی دخترا متنفر میشه ، آدرین هم همچین شخصیتی داشته ، ولی اینقدر باباش گیر میده زن بگیر ، میره با یکی نامزد می کنه ، الان یه سال و نیمه نامزدن ، ولی به هم محرم نیستن...
-
جالب داره میشه ، تو میخوای با همچین آدمی ازدواج کنی؟
جالب داره میشه ، تو میخوای با همچین آدمی ازدواج کنی؟
-
آره چون بهش اعتماد دارم.
آره چون بهش اعتماد دارم.
-
حالا این داداشه چه ربطیداشت؟
حالا این داداشه چه ربطیداشت؟
-
حالا گوش کن ، آدرین بهخاطر داداششه که نمی تونه با این دختره ازدواج کنه ، آرتیمان بهش میگه اگه می خوای ازدواج کنی باید کلا فکر داداشتو از سر بیرون کنی ، آدرین هم میگه من میشارو از دست دادم نمی تونم آرتیمان رو هم بدم ، خودش میگه علاقه چندانی هم به دختره نداره و همیشه از همون اول باهاش سرد رفتار می کرده...
حالا گوش کن ، آدرین بهخاطر داداششه که نمی تونه با این دختره ازدواج کنه ، آرتیمان بهش میگه اگه می خوای ازدواج کنی باید کلا فکر داداشتو از سر بیرون کنی ، آدرین هم میگه من میشارو از دست دادم نمی تونم آرتیمان رو هم بدم ، خودش میگه علاقه چندانی هم به دختره نداره و همیشه از همون اول باهاش سرد رفتار می کرده...
-
خوب؟
خوب؟
-
حالا می خواد منو همین جوریبه عنوان روان شناس به داداشش معرفی کنه... میگه همون طور که منو به زندگی برگردوندی آرتیمان هم برگردون ، گفت اگه داداشش راضی شه که آدرین ازدواج کنه ، باهام ازدواج می کنه.
حالا می خواد منو همین جوریبه عنوان روان شناس به داداشش معرفی کنه... میگه همون طور که منو به زندگی برگردوندی آرتیمان هم برگردون ، گفت اگه داداشش راضی شه که آدرین ازدواج کنه ، باهام ازدواج می کنه.
-
چه جالب...
چه جالب...
-
چی چه جالب؟
چی چه جالب؟
-
چه جالب که دختره براش مهمنیست.
چه جالب که دختره براش مهمنیست.
-
ولی خیلی نگرانه که دخترهناراحت شه.
ولی خیلی نگرانه که دخترهناراحت شه.
-
واقعن؟
واقعن؟
-
اوهوم.
اوهوم.
-
نوشیکا چرا می خوای ازدواجکنی؟
نوشیکا چرا می خوای ازدواجکنی؟
-
برای آزادی... می خوام ازشر بابام خلاص شم.
برای آزادی... می خوام ازشر بابام خلاص شم.
-
برای آزادی؟
برای آزادی؟
-
آره خیلی جالبه... ما هر دودنبال آزادی ایم ، من با ازدواج تو با فرار از ازدواج.
آره خیلی جالبه... ما هر دودنبال آزادی ایم ، من با ازدواج تو با فرار از ازدواج.
-
از کجا می دونی راست میگه؟چرا انقدر به این پسره اعتماد داری؟
از کجا می دونی راست میگه؟چرا انقدر به این پسره اعتماد داری؟
-
چون بهش ایمان دارم ،نمیتونه کاری رو که با خواهرش کردن با من بکنه ، مخصوصا اینکه میگه من کپ خواهرشم.
چون بهش ایمان دارم ،نمیتونه کاری رو که با خواهرش کردن با من بکنه ، مخصوصا اینکه میگه من کپ خواهرشم.
-
پس مطمئنه؟
پس مطمئنه؟
-
آره.
آره.
ماشینو جلوی در پارک کردم ،خیلی آروم وارد خونه شدیم و رفتیم تو اتاق من ، داشتم از خستگی میمردم ، یه لباس به حوا دادم و به محض عوض کردن لباس خودم ، روی تخت ولو شدم و به خواب رفتم.
ساعت یازده بود ، حوا همآماده شده بود ، به بابام گفتم حوا صبح زود اومده. تند تند صبحانه خوردیم و سریع رفتیم بیرون ، به حوا یه مانتوی مشکی با شلوار لی آبی دادم ، خودم هم مانتوی آبی روشن پوشیده بودم با شلوار لی آبی تیره و شال آبی ، حوا شال خودش رو سر کرده بود. تو ماشین نشستیم ، هیچ جوری کار حوا تو ذهنم نمی رفت ولی خوب اون تصمیم خودش رو گرفته بود.
دو هفته گذشت ، بعد دو هفتهآدرین زنگ زد ، جواب دادم:
-
سلام.
سلام.
-
سلام ، خوبی نوشیکا؟
سلام ، خوبی نوشیکا؟
-
خوبم...
خوبم...
-
فکر کردی؟
فکر کردی؟
-
کردم.
کردم.
-
اصلا نمی خوام تو هم اذیتشی...
اصلا نمی خوام تو هم اذیتشی...
-
ولی دارم می شم.
ولی دارم می شم.
-
چی می خوای عزیزم؟
چی می خوای عزیزم؟
-
می خوام پگاهان رو ببینم.
می خوام پگاهان رو ببینم.
-
آخه چرا؟
آخه چرا؟
-
آدرین همچین شخصی اصلا وجودداره؟
آدرین همچین شخصی اصلا وجودداره؟
آدرین سکوت کرد ، اعصابمصفر بود ، بعد از یه مدت سکوت رو شکست:
-
فکر می کنی دروغ میگم؟
فکر می کنی دروغ میگم؟
-
...
...
-
تو فکر می کنی من دروغمیگم؟
تو فکر می کنی من دروغمیگم؟
-
نه.
نه.
-
پس چرا انقدر داری خودت ومنو ناراحت می کنی؟
پس چرا انقدر داری خودت ومنو ناراحت می کنی؟
-
چون... چون... آدرین میشهیکم به من فکر کنی؟ من دارم تو این خونه دیوونه می شم ، دیوونه ، بعد تو می خوای داداشتو معالجه کنم؟ اصلا از کجا معلوم خوب شه؟
چون... چون... آدرین میشهیکم به من فکر کنی؟ من دارم تو این خونه دیوونه می شم ، دیوونه ، بعد تو می خوای داداشتو معالجه کنم؟ اصلا از کجا معلوم خوب شه؟
-
نوشیکا من فقط خواستم سعیترو بکنی.
نوشیکا من فقط خواستم سعیترو بکنی.
-
می خوام ببینمشون ،دوتاشونو.
می خوام ببینمشون ،دوتاشونو.
-
باشه... فقط...
باشه... فقط...
-
فقط چی؟
فقط چی؟
-
میشه تو رو به عنوان یکی ازدوستای قدیمیم معرفی کنم؟
میشه تو رو به عنوان یکی ازدوستای قدیمیم معرفی کنم؟
-
باشه... مهم نیست.
باشه... مهم نیست.
-
مرسی نوشیکا...
مرسی نوشیکا...
یه چیزی اومد تو ذهنم که همخندم گرفت ، هم عصبی شدم ، با جیغ گفتم:
-
آدرین.
آدرین.
-
چیه؟... چیزی شده؟
چیه؟... چیزی شده؟
-
آخه آدریـــــن تو چه فکریکردیییییی؟
آخه آدریـــــن تو چه فکریکردیییییی؟
-
چی شده مگه؟
چی شده مگه؟
-
مگه من سنم به تو می خوره؟
مگه من سنم به تو می خوره؟
-
راست میگی... خوب... میگمتو یکی از دوستای آمریکامی.
راست میگی... خوب... میگمتو یکی از دوستای آمریکامی.
-
من که آمریکا نرفتم ، فقطترکیه و هلند و انگلیس رفتم ، با دبی ، همین...
من که آمریکا نرفتم ، فقطترکیه و هلند و انگلیس رفتم ، با دبی ، همین...
-
خوب دروغ که حناق نیست توگلوت گیر کنه.
خوب دروغ که حناق نیست توگلوت گیر کنه.
-
مگه تو آمریکا تو تنهابودی؟
مگه تو آمریکا تو تنهابودی؟
-
آره.
آره.
-
پس شناسنامت؟
پس شناسنامت؟
-
مامانم پنج ماهش بود ، براکار با بابا رفتن آمریکا ، کارشون بیشتر از اون چیزی که فکر می کردن طول کشید ، حدود دوماه ، بعدشم مامان بابا می ترسیدن بچه بیفته ، برا همین موندن تا من دنیا بیام...
مامانم پنج ماهش بود ، براکار با بابا رفتن آمریکا ، کارشون بیشتر از اون چیزی که فکر می کردن طول کشید ، حدود دوماه ، بعدشم مامان بابا می ترسیدن بچه بیفته ، برا همین موندن تا من دنیا بیام...
-
خوب؟
خوب؟
-
منم وقتی دیدم شناسنامه امآمریکائیه دیدم برم اونجا درس بخوانم.
منم وقتی دیدم شناسنامه امآمریکائیه دیدم برم اونجا درس بخوانم.
-
پس حله؟
پس حله؟
-
آره ، جمعه شام چطوره؟
آره ، جمعه شام چطوره؟
-
خوبه ، خدافظ.
خوبه ، خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
چهارشنبه بود ، تو اتاقمداشتم سیب زمینی سرخ کرده می خوردم ، تو خونه از وقتی مامان رفته بود ، من برای خودم زندگی می کردم ، بابا هم برای خودش ، آخه مامان چرا رفتی که اینطوری شه؟ یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی ، آخه چراااااا؟ من چه گناهی داشتم؟ عاشق رشته ام بودم ، از اولین باری که رفته بودم دانشگاه غیر از دوبار کلا غیبت نداشتم ، اما امروز اصلا حوصله کلاس نداشتم ، حتی نمی دونستم بابا خونه هست یا نه. فکر کنید یه خونه سیصدمتری دو طبقه غرق در سکوت. اطاقم طبقه ی بالا بود ، احساس خوبی داشتم که کسی نیست بهم گیر بده ،کسی نیست بازخواستم کنه ، خوب بود همه چی... ، چیزی که عذابم می داد نبودن مامان بود. رفتم تا تو خونه بچرخم ، این کار یکم از بی حوصلگیم کم می کرد ، صدای در اومد فهمیدم بابا بیرون بوده ، نتونستم ازش قایم شم ، با لبخند سلام کرد ، منم به سردی جوابش رو دادم ، یهو بابا بی مقدمه جمله ای گفت که باعث کفری شدنم شد:
-
جمعه شام مهمون داریم.
جمعه شام مهمون داریم.
با حالت عصبی جوابش رودادم: کیا؟
-
مهمونن دیگه ، از شریکامن.
مهمونن دیگه ، از شریکامن.
-
من نیستم...
من نیستم...
-
نمیشه.
نمیشه.
-
بابا من کار دارم.
بابا من کار دارم.
-
یه شب شام با دوستات نروبیرون...
یه شب شام با دوستات نروبیرون...
-
شام نیست تولد دعوتم.
شام نیست تولد دعوتم.
-
تولد کی؟
تولد کی؟
-
نه که شما مثه همه ی پدرااسم همه ی دوستای من رو می دونید ، الان بگم می شناسید.
نه که شما مثه همه ی پدرااسم همه ی دوستای من رو می دونید ، الان بگم می شناسید.
-
نشنیدی سوالم رو؟
نشنیدی سوالم رو؟
-
بابا من جمعه شام نیستمبندازیدش یه شب دیگه.
بابا من جمعه شام نیستمبندازیدش یه شب دیگه.
-
نمیشه...
نمیشه...
-
منم نمیشه ، نمی تونمبرنامه هامو بهم بزنم.
منم نمیشه ، نمی تونمبرنامه هامو بهم بزنم.
-
نوشیکا...
نوشیکا...
-
اسم من اتریساست.
اسم من اتریساست.
-
باشه ، اتریسا نمیشه دارنبه خاطر تو میان.
باشه ، اتریسا نمیشه دارنبه خاطر تو میان.
-
من؟ چرا اونوقت؟
من؟ چرا اونوقت؟
-
می خوان بیان خواستگاری.
می خوان بیان خواستگاری.
-
بـــــــــابـــــــــا ،کی به شما گفت به اینا بگین بیان؟
بـــــــــابـــــــــا ،کی به شما گفت به اینا بگین بیان؟
-
خوب گفتن منم نمی تونستم نهبگم ، بعدشم با کی لج می کنی دختر؟
خوب گفتن منم نمی تونستم نهبگم ، بعدشم با کی لج می کنی دختر؟
-
من جمعه نیستم ، چه اینابیان ، چه نیان.
من جمعه نیستم ، چه اینابیان ، چه نیان.
-
بس کن نوشیکا ، تا کی میخوای لج بازی کنی؟
بس کن نوشیکا ، تا کی میخوای لج بازی کنی؟
-
بابا بهم بگین اتریسا میشه؟
بابا بهم بگین اتریسا میشه؟
-
باشه ، باشه ، اتریسا بس کناین کاراتو عاقبت نداره.
باشه ، باشه ، اتریسا بس کناین کاراتو عاقبت نداره.
-
بابا من با هرکی دلم بخوادازدواج میکنم ، تو این خواستگاری مسخره هم شرکت نمی کنم.
بابا من با هرکی دلم بخوادازدواج میکنم ، تو این خواستگاری مسخره هم شرکت نمی کنم.
داد زد: اصلا به چه حقی توداری واسه خودت تصمیم گیری می کنی؟ همین که گفتم ، جمعه باید بیای.
-
بمیرمم نمیام.
بمیرمم نمیام.
بهم نزدیک شد ، یدونه محکمزد تو گوشم ، جای پنج تا انگشتش رو صورتم بود ، با داد گفت: همون بهتر بمیری. دستم رو روی صورتم گذاشتم ، از درد می سوخت ، تو چشاش نگاه کردم و گفتم:
-
مامانمم همین جوری فراریدادی نه؟
مامانمم همین جوری فراریدادی نه؟
ساکت شد ، هیچی نگفت ، بهسرعت به اتاقم رفتم ، سریع مانتو و شلوار پوشیدم ، یه کوله پشتی بزرگ برداشتم اول همه ی جزوه هامو ، بعد یه دست مانتو و شلوار و شال برداشتم ، یه لباس و یه مانتوی مجلسی و کیف و کفش پاشنه بلند ستشون واسه مهمانی برداشتم و گذاشتم تو کیفم ، بعد هم سه دست لباس تو خونه ، از تو کشوی دراورم هرچی پول تو مدت رفتن مامانم از بابا گرفته بودم و انبار کرده بودم رو برداشتم ، فکر کنم حدود سیزده چهارده ملیون میشد ، ساعت مچیم رو دست انداختم ، کیف پول و سوئیچ و کلیدا و موبایلم هم برداشتم ، کیف پولم رو چک کردم ، کارت بانکم توش بود ، روسریم رو سر کردم و کوله پشتی رو ، رو دوشم انداختم ، کلا همه ی کارام یه ربع طول کشید ، تو همون اتاق کتونی های مشکی رنگم رو پا کردم تا جلوی در مجبور به مکث نشم ، اعصابم از دست بابا خورد شده بود ، می خواستم واقعا برم قهر ، حالا کجا؟ خدا داند ، باسرعت از پله ها سرازیرشدم ، بابا همونجا جلوی در ایستاده بود ، از کنارش رد شدم و در خونه رو باز کردم ، صداش اومد:
-
کجا؟
کجا؟
-
میرم بمیرم ، خدافظ.
میرم بمیرم ، خدافظ.
از در بیرون رفتم و درومحکم رو هم کبوندم ، تا به حال این کارو نکرده بودم ، حتی زمانی که مامانم رفته بود به خودم اجازه نداده بودم ولی الان... به پارکینگ رفتم ، جنسیس قرمز خوش رنگم رو که تازگی ها ازتعمیرگاه گرفته بودم با سوئیچ روشن کردم ، سوار شدم ، کوله پشتی رو پرت کردم بغلم و موبایل و بقیه چیزای دستمو کنار دستمال کاغذیه تو ماشین گذاشتم ، حرکت کردم و از خونه بیرون رفتم ، تازه متوجه اعصاب خرابم و بی پناهیم شدم ، در حال رانندگی بودم که موبایام زنگ خورد ، نمی خواستم جواب بدم ولی هی زنگ می خورد ، نگاه کردم آدرین بود ، با همون گریه ، جواب دادم:
-
الو؟
الو؟
-
کجایی سه ساعته؟
کجایی سه ساعته؟
-
رانندگی می کنم.
رانندگی می کنم.
-
نگران شدم...
نگران شدم...
-
نباش.
نباش.
-
گریه داری می کنی؟
گریه داری می کنی؟
-
آره.
آره.
-
چرا آخه؟
چرا آخه؟
-
با بابا دعوام شد... ازخونه زدم بیرون.
با بابا دعوام شد... ازخونه زدم بیرون.
-
سر چی آخه؟
سر چی آخه؟
-
واسه جمعه خواستگار داشتم ،واسه خودش مهمان دعوت کرده بود.
واسه جمعه خواستگار داشتم ،واسه خودش مهمان دعوت کرده بود.
-
خوب؟
خوب؟
-
خوب؟ میگی خوب؟ خوب من جمعهباید میومدم خونه شما.
خوب؟ میگی خوب؟ خوب من جمعهباید میومدم خونه شما.
-
به من میگفتی عزیزم مینداختمش یه روز دیگه.
به من میگفتی عزیزم مینداختمش یه روز دیگه.
-
متاسفم برات...
متاسفم برات...
و بعد قطع کردم ، حرکتمواقعا بچگونه بود ، واقعا واقعا ، یعنی از من بعید بود ، به این چه ربطی داره؟ خوب به خاطر این دعوا افتادم دیگه ، خالی نبند تو دنبال بهونه بودی فقط ، خوب آره حالا که چی؟ تو خیابان ها در حال گردش بودم که گوشی دوباره زنگ خورد ، آدرین بود ، می خواستم خوب باشم ولی به خاطر گندی که قبلش زده بودم نمی تونستم ، جواب دادم:
-
الو؟
الو؟
-
حالت خوبه؟
حالت خوبه؟
-
اوهوم.
اوهوم.
-
کجایی؟
کجایی؟
-
پشت فرمان.
پشت فرمان.
-
اونو می دونم ، گفتم کجایی؟
اونو می دونم ، گفتم کجایی؟
-
دارم میرم خونه ی دوستم.
دارم میرم خونه ی دوستم.
-
رسیدی زنگ بزن.
رسیدی زنگ بزن.
-
فعلا...
فعلا...
بدون جواب اون قطع کردم ،کدوم دوستت؟ خوب الان فقط می تونم برم پیش نها ، با گوشی سریع شمارش رو گرفتم ، بعد از مدت طولانی ای جواب داد:
-
سلام.
سلام.
-
سلام کجایی تو؟
سلام کجایی تو؟
-
آرایشگاهم عزیزم ، چی شده؟
آرایشگاهم عزیزم ، چی شده؟
-
اصلا یادم نبود آرایشگاهمیری ، می خواستم بیام خونت.
اصلا یادم نبود آرایشگاهمیری ، می خواستم بیام خونت.
-
چرا دری بری میگی؟ پاشو بیاآرایشگاه اگه خواستی برو خونم.
چرا دری بری میگی؟ پاشو بیاآرایشگاه اگه خواستی برو خونم.
-
نه آخه...
نه آخه...
-
اتفاقی افتاده نوشیکا؟
اتفاقی افتاده نوشیکا؟
-
با بابا دعوام شد ، زدمبیرون.
با بابا دعوام شد ، زدمبیرون.
-
این چه کاری بود آخه؟
این چه کاری بود آخه؟
-
مزاحم نیستم؟
مزاحم نیستم؟
-
نه این چه حرفیه دیوونه؟مگه تو غریبه ای؟
نه این چه حرفیه دیوونه؟مگه تو غریبه ای؟
-
پس میام خودم بهت می گم.
پس میام خودم بهت می گم.
-
منتظرم.
منتظرم.
-
خدافظـ..
خدافظـ..
-
خدافظ.
خدافظ.
از بلا تکلیفی درومدم ، براهمین راه خونه ی نها رو در پیش گرفتم ، زنگ آرایشگاه رو زدم ، در باز شد ، با کولم بالا رفتم ، در باز بود رفتم تو ، نها مشغول شینیون کردن بود:
-
از این ورا.
از این ورا.
-
سعادت نداشتیم نها جون.
سعادت نداشتیم نها جون.
با همه سلام کردم ، نشستمرو صندلی مشتری ها ، یکم که گذشت گرمم شد ، برا همین مانتو و شالم رو دراوردم ، نها تند تند کار مشتری هارو راه می نداخت ، دیگه خسته و کلافه شده بودم ، سرجام هی تکون می خوردم ، نها صدام کرد:
-
نوشیکا؟
نوشیکا؟
-
هوم؟
هوم؟
-
بیا این کلید خونس ، بروخونه منم میام.
بیا این کلید خونس ، بروخونه منم میام.
-
زشت نیست اون وقت؟
زشت نیست اون وقت؟
-
بیا برو بابا بچه.
بیا برو بابا بچه.
-
واج آراییتم قوی شده ها ،هی بِـ بـِ....
واج آراییتم قوی شده ها ،هی بِـ بـِ....
-
برو کم حرف بزن.
برو کم حرف بزن.
-
می بینمت گلم.
می بینمت گلم.
مانتو و وسایلم رو دستگرفتم و از آرایشگاه خارج شدم ، رفتم سمت واحد بغلی که خونه نها بود ، به محض رسیدن پخش شدم ، گرفتم رو کاناپه خوابیدم. نها بیدارم کرد ، وقتی تازه بیدار شدم ، یادم اومد خونه نهام ، رو به نها گفتم:
-
ببخشید نها ، چه مهمان بدیم، مثه خرس اومدم خوابیدم تو خونت...
ببخشید نها ، چه مهمان بدیم، مثه خرس اومدم خوابیدم تو خونت...
-
لال میشی یا زبونت رو درارمذلیل...
لال میشی یا زبونت رو درارمذلیل...
-
او او او او ، بس کن دیگه ،استراحت بده ، یه بند داری فک می زنی ، هوا تاریک شده ها ، ساعت چنده؟
او او او او ، بس کن دیگه ،استراحت بده ، یه بند داری فک می زنی ، هوا تاریک شده ها ، ساعت چنده؟
-
نه.
نه.
-
بعد من میگم خرسم تو میگیلال شو.
بعد من میگم خرسم تو میگیلال شو.
-
حالا چی شد با ددیت دعواافتادی؟
حالا چی شد با ددیت دعواافتادی؟
براش همه چی رو گفتم درپایان حرفام ، متوجه یه اشتباه از جانب خودم شدم ، یادم رفته بود به آدرین زنگ بزنم ، وای بمیری نوشیکا که انقدر خنگی ، به سمت کوله پشتیم حمله ور شدم ، گوشی رو برداشتم سیزده تا میسکال داشتم و یه اس ام اس که نوشته بود جواب بده ، حالت خوبه؟ این پسره هم یه چیزیش میشه ها ، خوب مثلا من اگه در حال مردن بودم چجوری جوابت رو میدادم؟ زنگ زدم بهش، قبل از اینکه بتونم حرف بزنم ، صدای دادش تو گوشیم پیچید:
-
معلوم هست تو کجایی؟
معلوم هست تو کجایی؟
-
سلام...
سلام...
-
جواب بده.
جواب بده.
-
یادم رفت زنگ بزنم ، خونه نهام.
یادم رفت زنگ بزنم ، خونه نهام.
-
نمی گی من نگران میشم ،عصبی میشم؟
نمی گی من نگران میشم ،عصبی میشم؟
-
یکم آروم باش آدرین ، انقدرداد نزن ، ببخشید.
یکم آروم باش آدرین ، انقدرداد نزن ، ببخشید.
-
خیل خوب باشه ، معذرت میخوام.
خیل خوب باشه ، معذرت میخوام.
-
اشکالی نداره ، جمعه میبینمت.
اشکالی نداره ، جمعه میبینمت.
-
خودم میام دنبالت...
خودم میام دنبالت...
-
نه نه خودم میام.
نه نه خودم میام.
-
پس خدافظ.
پس خدافظ.
-
خدافظ...
خدافظ...
داشت قطع می کرد که یهو جیغزدم:
-
آدریـن؟
آدریـن؟
-
بله؟
بله؟
-
ناراحت نیستی از دستم؟
ناراحت نیستی از دستم؟
-
نه عزیزم.
نه عزیزم.
-
مرسی ، خدافظ.
مرسی ، خدافظ.
-
خدافظ.
خدافظ.
نها تو آشپزخانه بود ،بیرون اومد و رو به من گفت:
-
کی بود این؟
کی بود این؟
-
آدرین.
آدرین.
-
حالا جمعه می خوای بری؟
حالا جمعه می خوای بری؟
-
اوهوم ، نها اشکال نداره تاجمعه بمونم پیشت؟ بعد میرم یه جا دیگه.
اوهوم ، نها اشکال نداره تاجمعه بمونم پیشت؟ بعد میرم یه جا دیگه.
-
می زنم دک و دهنتو خورد میکنما...
می زنم دک و دهنتو خورد میکنما...
-
اوه اوه ترمز آبجی ، ترمزدستی رو بکش رم نکنه.
اوه اوه ترمز آبجی ، ترمزدستی رو بکش رم نکنه.
-
پاشو سفره رو پهن کن.
پاشو سفره رو پهن کن.
-
اومدم.
اومدم.