امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.

#23
به نام‌ خدا
پارت ۲۱_ پایانی
بعد از قضیه آمار دیگه امیدی به ارتباط برقرار کردن نداشتم زیاد. یعنی اگه میخواستم هم ایگنور می‌شدم.
ولی خب بدون هیچ تلاشی نمیشد دیگه؟ میشد؟
حقیقتا باید می‌شد.
تصمیم نهاییمو گرفتم دیگه واقعا آخرشه. طبق قراری که با خودم گذاشتم روز ۱۷ ام تیر در آخرین امتحان ترم میرم جلو و بهش اعتراف می‌کنم خب اگه قبول می‌کرد که خیلی عالی بود میتونستیم تو تعطیلات بین ترم باهم چت کنیم و بیشتر آشنا بشیم و اگر هم رد میکرد بازم خوب بود تعطیلات بین ترم بود و بدون اینکه مدام جلو چشمم باشه میتونستم فراموشش کنم.
پس تو این مدت کم باقی مونده حداقل باید یک رابطه کوچیک ایجاد میکردم. برای همین هر آزمون عین کنه میرفتم ازش می‌پرسیدم چیکار کرده و امتحانش چطوری بوده. اینطوری حداقل باهاش کمی حرف می‌زدم.
کاملا مصمم به انجام اعتراف بودم که روز ۱۰ ام دیدم دختری که با من عین یه تیکه یخه و هیچ ری اکتی نداره داره با یک پسر میگه و می‌خنده. =)
حالم انقدر گرفته شد.
خیلی گرفته شد. البته خودمم همین بودم با اون بگو بخندی نداشتم. خب دلیلشم این بود راه نمیداد. ولی با بقیه اوکی بودم.
حقیقتا دو دل شدم. گفتم نکنه از پسره خوشش میاد.
ولی خب خوشش هم میومد من باید کار خودمو میکردم.
مرغی که یک پا داره قطعا منم. دیگه واقعا حوصله و اعصابم نمی‌کشید که بخوام یه عشق یه طرفه داشته بشم =(.
گذشت و گذشت تا که به ۱۷ ام روز موعود رسیدیم.
حقیقتا انتظار داشتم بازم نیاد عین دفعه های قبلی ولی این بار اومد. و توی امتحان دقیقا یک صندلی عقب تر از من و تو ردیف کناری من بود. یک اتفاق بی سابقه اصلا امکان نداشت همچین چیزی معمولا فاصله خیلی زیاد بود. که البته بعد گذشت چند دقیقه مشخص شد من به جای صندلی ۴۲۲ باید روی صندلی ۴۰۲ میشستم و جامو عوض کردم =)).
امتحانمو به سرعت دادم و از کلاس زدم بیرون و منتظر موندم تا در بیاد.
خب همینجا داشته باشین تا یکم برگردیم عقب تر.
چند روز قبلش من پیشنهادی از زهرا دریافت کردم که انگاری یکی از دوستانش از من خوشش اومده و نظرم چیه باهاش آشنا بشم؟
براش توضیح دادم و گفتم که فعلا نمیتونم و از خانم اسدی خوشم میاد.
زهرا با تعجب بهم گفت: خانم اسدی؟
فرشاد:آره.
زهرا: بیخیالش شو. من قبل اینکه به تو بگم دو دل بودم. حقیقتا چون تو، تو کارا بهم کمک میکنی و خوب رفتار میکنی برای همیت خواستم از یکی که باهات صمیمی نیست بپرسم ببینم از دید اونا چطوری بعد خب دیدم کی بهتر از این خانم اسدی . رفتم ازش پرسیدم گفتم شرایط اینطوریه راجبش چی فکر می‌کنی؟ برگشت بهم گفت: هیچ نظری ندارم. بعد بهش گفتم فرشاد فکر نکنم رل بزنه مگه نه؟ بازم بهم گفت: واقعا هیج نظری ندارم. رسما قهوه ایم کرد.
درحالی که نمیتونستم جلو خندمو بگیرم گفتم: واقعا اینکارو کردی؟
زهرا: آره.  به نظرم بیخیال شو . این اصلا نگاهتم نمیکنه.
فرشاد: هعی خدارو چی دیدی.
جالب اینجاست که من داشتم تو ذهنم موقعی که می‌گفت هیچ نظری ندارم رو تصور می‌کردم و از نظرم خیلی فان بود.
خیلی فان.
برگردیم زمان حال.
حدود ۶ ماه بعد از این قضایا علارغم علاقه ام به اعتراف مستقیم توسط خودم، من جرات نکردم بهش اعتراف کنم و از مژگان خواستم اینکار رو برام انجام بده. هرچند با اتفاقاتی که رخ داده بود اگر بازم خودم مستقیم بهش می‌گفتم واقعا توهین به شخصیتم بود. برای همین از مژگان خواستم این لطف بزرگ را برای من انجام بدهد. و خب جوابی که گرفتم هم این بودSad( از اول میدونستم از من خوشش میاد ولی نظری روش ندارم. موفق باشد..))
حداقل فهمیدم حس نمیکنم ایگنورم میکنه واقعا ایگنورم میکنه.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16669037807256
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16669037807256
پاسخ
 سپاس شده توسط Medusa


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت 21ام. - THEDARKNESS - 17-07-2023، 12:40

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان