17-05-2023، 10:56
به نامخدا
پارت ۱۳ ام
خب از اونجایی که خیلی خوش شانس هستم، نقشه همیشه بشین سر راهش به آخر خودش رسید. شاید با خودتون بگید چرا؟ باید بگم چون اصلا نمیشه .___. هر دفعه خواستم بشینم این زود تر از من رفته بود سر کلاس. همینطور یکی پس از دیگری نقشه های من به فنا میرفت و هیچ راه چاره ای نبود ظاهرا....
تا اینکه روز یکشنبه بر حسب اتفاق زمانی که وارد کلاس شدیم ردیف آخر پر شده بود. ولی خب چون من زود تر رفته بود کیفم اون عقب بود و جا داشتم.
محمد: خب کجا میشینی تو؟
فرشاد: هرجا تو بشینی من بغل دستت میشینم.
محمد رفت و تو ردیف دوم دقیقا کتار خانم اسدی نشست.
و من با ایما و اشاره بهش گفتم. یکی اونور تر بشین!
محمد: چی میگی؟
فرشاد: یکی اون ور تر بشین یکی اونور تر..
محمد لبخندی زد و گفت: اها گرفتم حله!...=)
بله دوستان همینقدر ضایع =(
خلاصه رفتم وسط محمد و خانم اسدی نشستم.
که کاشکی پام میشکست و اونجا نمینشستم=)))...
پایان پارت ۱۳ ام
پارت ۱۳ ام
خب از اونجایی که خیلی خوش شانس هستم، نقشه همیشه بشین سر راهش به آخر خودش رسید. شاید با خودتون بگید چرا؟ باید بگم چون اصلا نمیشه .___. هر دفعه خواستم بشینم این زود تر از من رفته بود سر کلاس. همینطور یکی پس از دیگری نقشه های من به فنا میرفت و هیچ راه چاره ای نبود ظاهرا....
تا اینکه روز یکشنبه بر حسب اتفاق زمانی که وارد کلاس شدیم ردیف آخر پر شده بود. ولی خب چون من زود تر رفته بود کیفم اون عقب بود و جا داشتم.
محمد: خب کجا میشینی تو؟
فرشاد: هرجا تو بشینی من بغل دستت میشینم.
محمد رفت و تو ردیف دوم دقیقا کتار خانم اسدی نشست.
و من با ایما و اشاره بهش گفتم. یکی اونور تر بشین!
محمد: چی میگی؟
فرشاد: یکی اون ور تر بشین یکی اونور تر..
محمد لبخندی زد و گفت: اها گرفتم حله!...=)
بله دوستان همینقدر ضایع =(
خلاصه رفتم وسط محمد و خانم اسدی نشستم.
که کاشکی پام میشکست و اونجا نمینشستم=)))...
پایان پارت ۱۳ ام