امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.

#8
به نام خدا
پارت هشتم
بعد از گندی که سر فامیل زدم دیگه نتونستم خودمو به خانم اسدی نزدیک کنم. پس تصمیم گرفتم تا مدتی بیخیال بشم.
در همین بازه بیخیالی قرار داشتم که در گروه دوستانه خود با این پرسش از سمت مژگان سهیلی رو به رو شدم: تو چرا هنوز سینگلی؟
فرشاد همتی: خب چیکار کنم. تو برو یکی رو پیدا کن من رل میزنم.
مژگان سهیلی: خب تو برو خودت یکی رو پسند کن بعدش من کمکت میکنم بتونی باهاش اوکی شی دیگه.
فرشاد همتی: نه نه من سلیقه ام خیلی بده تو انتخاب کن بعدش اوکی هم بکن.
مژگان سهیلی: بگو تنبلم دیگه.
فرشاد همتی: آره همون. =)
مژگان سهیلی: بیا پی.
فرشاد همتی: اوکی
*پیوی
مژگان سهیلی: الان واقعا کسی رو مد نظر نداری؟
فرشاد همتی: هوم نه با سلیقه خودت یکی پیدا کن.
مژگان سهیلی: خب ببین به نظر من مبینا اسدی خیلی دختر خوبیه و بهت هم میاد.
( چی چی چی شد؟ درست فهمیدم؟ درست خوندم؟ یعنی الان یکی پیدا شد که باهام هم نظره؟ اوه مای گاد . لعنتی یه حس خوب و ذوق و دلپذیریههه. حس تایید شدن)
بدون اینکه به روی خودم بیارم ادامه دادم: یعنی سلیقه ات ایشونه؟
مژگان سهیلی: آره بابا دختر خیلی خوبیه.
فرشاد همتی: واقعا سلیقه ات خیلی خوبه. خب همین خوبه شروع کنیم.
مژگان سهیلی: ولی خب چطوری بهش نزدیک بشیم؟ =)
فرشاد همتی: سوال خوبیه. بزار بعدا فکر‌کنیم.
بعد گذشت چند دقیقه پیامی با مضمون زیر از الهام صابری دریافت کردم: که حالا مژگان جونت برات انتخاب کنه؟ پس ما چی؟
فرشاد همتی: خب چرا ناراحت میشی توهم سلیقتو بگو باهم تبادل نظر می‌کنیم.
الهام صابری: نمیخوام برو لز مژگان جونت بپرس.
فرشاد همتی: نه نه فقط نظر تو .___. حالا بیا بگو ببینم کی مد نظرته؟؟
الهام صابری: مبینا اسدی.
(آقا منو و این همه خوشبختی محاله محاله محاله. خب واقعا بعد دوبار تایید شدن ممکن بود از هوش برم و ذوق مرگ بشممم =)))
فرشاد همتی: مبینا اسدی؟
الهام صابری: آره انقدر دختر گلیه که نگو.
فرشاد همتی: آره میدونم روش کراش دارم.
الهام صابری: واقعا؟!! اییی ببین دوست خوبتم ها سلیقه هامون چقدر مشترکه. فقط فرشاد حواست باشه از دستش ندی ها. حیفه حیففف خیلی دختر خوبیه خیلی.
فرشاد همتی: میدونم بابا ولی خب چطوری بهش نزدیک بشممم.
الهام صابری: نمیدونم ازش جزوه بگیر یا همچین چیزهایی دیگه.
فرشاد همتی: باشه مرسی =___= خیلی کمک کردی.
الهام صابری: خواهش میکنم قابل نداشت =))
شاید در بهترین تصورم هم فکر نمیکردم که دو نفر همزمان بهم خانم اسدی را پیشنهاد بدن و خب شاید حکمتی توش بوده دیگه شاید واقعا بهم میایم. نه؟
موضوع جایی جالب تر شد که مژگان و الهام باهم دیگه به کافه رفتند و در طی صحبت هاشون با هم دیگه به این جمله رسیدن( من با فرشاد مبینا اسدی رو پیشنهاد کردم.! _ عه واقعا؟؟؟_ منم همینطور =)) و بعدش جفتشون با ذوق زدگی این حسن اشتراک تصمیم هاشون را برای من تعریف کردن=))
پایان پارت هشتم
ممنون از همراهی شما عزیزان
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16669037807256
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16669037807256
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت هفتم - THEDARKNESS - 16-04-2023، 4:06

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  کاربران فلشخور در سرزمین عجایب.(سال 1400).پارت 10(پایانی) قرار گرفت.
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان