نظرسنجی: بریم برای ادامه؟خوب بود؟
بلههه
ناحح
[نمایش نتایج]
 
توضیح: این یک نظرسنجی عمومی‌است. کاربران می‌توانند گزینه‌ی انتخابی شما را مشاهده کنند.
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان کرم ریزی به سبک سلطنتی

#5
رفتیم تو سالن غذاخوری و نشستیم.پیشخدمتا کلی کیک و نوشیدنی گذاشتن رو میز.دلم میخواست شیرجه یزنم همه رو بخورم.ولی مگه میشد؟یه تیکه کیک توتفرنگی برداشتم و با یه اب میوه نشستم به خوردن.شاه های محترم با هم حرف میزدن.ملکه های محترم با هم.منو داران و اون 3 تا پسرا هم نشسته بودیم بی سر و صدا داشتیم کیک میخوردیم.
سرمو اوردم بالا پسر کوچیکه که به نظر میرسید 17 سالش باشه یدونه زد تو پهلوی دومیه و یه چشمک بهم زد.چشمام اندازه هندونه باز شد.سرمو انداختم پایین.تیکه اخر کیکم هم خوردم و بعد از تشکر و خداحافظی رفتم تو اتاقم.
من:وای خدا باران چقد عنی تو!منو تنها گذاشتی رفتی!دروغ نگم به جز من یکی دیگه داشتی رفتی(و این داستان ادامه دارد)

مامان اومد تو اتاقم.
مامان:دنیز پاشو برو از پسراشون دعوت کن برین تو اون یکی سالنه ازشون پذیرایی کن.
من:وا ی مامان نه!مگه چقدر جا دارن که بازم ازشون پذیرایی کنم؟
مامان:خیلی حرف میزنیا!پاشو!
از اتاق رفت بیرون.سر و وضعم رو یکم مرتب کردم.
نفسی کشیدم و با استرس رفتم پیششون.
من:اگه دوست دارین خوشحال میشم با من بیاین سالن پذیرایی.
ماریا(ملکه انگیلیس) رو به مامانم گفت:چه دختر زیبا و با شخصیتی دارین!
مامان تشکری کرد.
ماریا:پسرا پاشید وبا شاهزاده خانم(یه چشمک زد)برید تا بهتون قصر رو نشون بده.
پسرا بدون معطلی پاشدن و اومدن سمتم.جذابیت ازشون میبارید.
لبخندی زدم و رفتیم تو سالن پذیرایی.
من:بفرمایید بشینید.چیزی میل دارید؟
پسر کوچیکه:نه چیزی لازم نیست بیا بشین با هم حرف بزنیم با هم اشا شیم!بالاخره اولین باره همو میبینیم.
من:شما فارسی بلدین؟
پسر بزرگه:بله.ما ها برای اینکه بتونیم با بقیه پادشاهی ها ارتباط بهتری برقرار کنیم تمام زبان های 5 کشور رو بلدیم.
من:پس چرا من بلد نیستم؟البته من فرانسوی ،کره ای و روسی و انگلیسی رو بلدم.ولی چینی رو بلد نیستم.
پسر کوچیکه:من اِریکم.
پسر دومیه:من ادواردم.
پسر اولیه لبخندی دختر کش زد و گفت:من دَنیِل هستم.
من:منم دنیز هستم.
اریک:چند سالته؟
من:16
ادوارد:پس از لورن هم کوچیک تری!من فکر میکردم اون کوچیکترین شاهزادس!
من:لورن کیه؟
اریک:نمیشناسیش؟دختر پادشاه روسیه.
من:پس من یعنی الان کوچیک ترین شاهزاده جهانم؟(و خنده ای کردم.)
سری تکون دادن.
من:چیزی میل دارید؟
سری به نشانه منفی تکون دادن.
من:اگر دوست دارید همراهم بیاید تا اتاقا و قصر رو بهتون نشون بدم.
قبول کردن و راه افتادن دنبالم.
همه جا رو نشونشون دادم.
من:ما چند اتاق اضافه هم برای مهمونامون داریم.فکر کنم اتاقاتون باید اونا باشن!اونجا هم اتاق منه.
دنیل:میشه اتاقتو ببینم؟
من:اره اره بفرمایید.
در اتاقمو باز کردن.
اریک:اتاقش 100 برابر اتاق منه!
ادوارد:چرا همه چیش صورتیه؟
دنیل:تو گیمری؟
من:بله دیگه.
اریک:میشه بازی کنیم؟
من:اره اره بیاین.
نشستن رو صندلی.کنسولم رو روشن کردم.
ادوارد:دختر گیمر ندیده بودیم که دیدیم.
خنده ای کردم.
اریک:میای بازی؟میخوام ببینم کی برنده میشع!البته فکر نکنم بتونم به این دسته صورتیت عادت کنم.
من:سرویس میشیا!
اریک:حالا میبینیم.
نشستم کنارش.همینطور بازی میکردم اخرشم بردم.
ادوارد:بابا تو خیلی ماهری!
من:بله دیگه.
مامان از پشت سرمون گفت:میبینم که خوب شدین با هم!راستی دنیز اگر دوست دارین میتونین با بادیگاردا برید و بیرون بگردید تا حوصلتون سر نره!
دنیل:واقعا؟
مامان سری تکون داد.
مامان:البته تا قبل از شام اینجا باشید.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Par_122 ، آرمان کريمي 88 ، єη∂ℓєѕѕღ ، shaghayeegh ahmadi


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان کرم ریزی به سبک سلطنتی - LUGAN - 23-02-2021، 10:02

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان