امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله

#27
بچه ها داشتن از خنده میپوکیدن.
من:خوبه بابا!نخندید انقدر!ایشالله یه کیک با عکس مرد عنکبوتی گیر بقیتون بیاد تا بترکید!
ارشام در حالی که میخندید گفت:من یادمه که وقتی 5 سالم بود این عکسه رو کیکام بود.
چشم غره ای رفتم.
پرهام:ارشام من یادمه 2 سالم بود این اتفاق افتاد.(پوکیدن از خنده)
من:تو چجوری دو سالگیت یادته؟
گیسو:وای راست میگه!خخخخ.من دو سالگیم طرح توت فرنگی کوچولو میزدم رو کیکام.(و پوکیدن گیسو از خنده)

باور کن این گیسو خانم از پرهام خوشش میادا!خوشش نمیادا!خوششششششششش میاد!
و از یه طرف هم حس میکنم که پرهامم همین حس رو به گیسو داره.
سنگینی نگاهی رو احساس کردم.تو خماریش بمونید چون مامانم بود.(و پوکیدن من از خنده)
سرمو به معنی چیه تکون دادم.
مامان:بیا اینجا! رفتم پیشش و گفتم:چیه؟ مامان:ایسا خانم یکم بیشتر پیش پسرا بشین !نه تو رو خدا کار خوبی میکنیا!
من:وا مامان خوبی؟پسرا که با ما کاری ندارن.اه اصلا ولش کن.
مامان:ببین ایسا یکم بیشتر رعایت کن!ببین این متینه خیلی هیزه!اصلا ازش خوشم نمیاد!
من:خوب مامان منم خوشم نمیاد!فکر کردی من دوست دارم بقیه همینطوری نگام کنن؟حالا تو وایسا!دهنشو سرویس میکنم!یوها ها ها ها!
محدثه:چی میگید شما با هم؟ایسا بیا میخوایم کادو ها رو بدیم.

فکر کنم از خوشحالی الان بال در میارم.بدو بدو از اشپزخونه رفتم بیرون .داشتم میرفتم سمت میز که ی هو خوردم زمین و دامن پف پفیم برعکس شد و کلن پام معلوم شد.
دیدم همه دارن نگاه میکنن سریع خودمو جمع کردم.
من:ببخشیدا جوراب شلواری پام بود!چشماتونو درویش کنین.
الینا:وای پوکیدم ایسا .خیلی خری به خدا!حالا چرا اینطوری افتادی زمین؟از این بهتر مدل افتادن نبود؟
من:باز خوبه جوراب شلواری پام داشتم وگرنه خودا میدونست.....
دیدم متین با هیزی داره نگام میکنه!ارشام هم با خشمی که معلوم نبود مال چیه(مازوخیسم داره)رد نگاه متین و گرفته بود و داشت به متین و من نگاه میکرد.
(پسره ی اسکل)
باز خوبه خدارو شکر مامان اینا داشتن اونور سالن با هم حرف میزدن و متوجه ما نبودن.
برای اینکه جو رو عوض کنم گفتم:خوب خوب!موقع کادو هاست!رد کنید بیاد اون خوشگلا رو!
(نویسنده:از خود راضی پر رو)
طاها:نگاش کن تو رو خدا!تو الان باید خیلی خانم وار و با شخصیت بیای بشینی تا ما بهت کادو هاتو بدیم.تو که اینقدر خوشگل کردی درست رفتار کن تا بهت جایزه بدی اسکل خان.

من:بی شعور!مگه من سگم!رفتار خوب بکنم که شما بهم جایزه بدید؟
متین:ایسا راست میگه!
همه برگشتن سمتش.ولی من محدثه رو دیدم که با چشایی که میتونستم حسودی رو از توش تشخیص بدم زل زده بود به طاها!
بلند داد زدم:خانم اقایون!احساس میکنم دارید از دادن هدیه به من فرار میکنیدا؟
ارشام:پوفففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففففف​ففففففففففففففف
من:اه بسه دیگه!هر چی اب دهن بود ریخت رو صورتم!اب دهن اغشته به ارشام!
(احساس میکنم خواننده های عزیز دارن سعی میکنن که بفهمن پوف باعث میشه تف به وجود بیاد یا نه)
همشون کادو هاشون رو گذاشتن رو میز .
ارشام:من کادو ها رو اعلام میکنم.برید بتمرگید سر جاتون!
خندیدیم و با اشتیاق زل زدیم به ارشام.
ارشام یه جعبه کوچیک که میدونستم مال متینه رو گرفت بالا و گفت:از طرف؟
متین :مال منه!
ارشام اخم ریزی کرد و گفت:از طرف متین!گیلیلیلیلیلیلیللی!
دادش ب من و بازش کردم و دیدم یه گردنبند با طرح اسم خودم به انگلیسی نقره برام خریده بود.
من:ممنونم متین!
لبخندی زد و گفت:قابلتو نداشت.
اراشام که انگار حوصلش سر رفته بود گفت:ایسا خانم ادامه بدم اگه تموم شد؟!
ارشام یه بسته رو گرفت بالا و گفت:از طرف..... روی بسته روخوند و گفت:از طرف محدثه!گیلیلیلیلیلی!
خندیدم و بازش کردم.یه دامن کوتاه قرمز رنگ که تا 3 سانت پایین باسنم میومد برام خریده بود.خیلی از این دامنا دوست داشتم.(به نظر نویسنده خیلی س*ک*س*ی میباشد)
یه حوله تن پوش از طرف گیسو.یه ساعت مچی از طرف الینا.200 هزار تومن از طرف پرهام.یه هودی قرمز از طرف طاها.
اخرین کادو که از طرف ارشام بود.ارشام یه جعبه کوچیک بولا گرف و گفت:از طرف اقا ارشام گل برای عش..... ا..ایسا!!!! گیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلیلی!
کادو رو گرفت سمتم
بازش کردم و با دیدنش احساس کردم قلبم الان از جا در میاد از خوشحالی....
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕααяeη ، Prometheus ، آرمان کريمي 88 ، _sehun_ ، *Aɴѕel* ، єη∂ℓєѕѕღ ، Par_122 ، BIG-DARK ، Mahsa.f99 ، ᴀʀмɪss


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله - LUGAN - 25-12-2020، 1:49

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان