13-12-2020، 12:28
پارت 3
خودم بعد نیم ساعت رفتم خونه زنگ زدم واسه محدثه.
تا برداشت گفتم:
- چیکار میکنی ای محدثه؟
- به تو چه!
- چیشده؟
- ترسیدی؟ به نظرت چیکار میکنم؟ با تو حرف میزنم و غذا درست میکنم، مامان و بابام کار داشتن رفتن بیرون.
- بیام دنبالت بیای خونه ما؟
- خوب آخه غذا درست میکنم نمیشه!
- به مامانت زنگ بزن بگو میرم خونه محمد اینا
- باش بزار ببینم چی میگه!
-باش، پس فعلا
- فعلا!
5 دقیقه از حرف زدنمون میگذشت که دیدم زیرم میلرزه!
اولش ترسیدم با خودم گفتم:
- خدا جن تو خونهاس؟ دیدم صدا اومد یه دفعه به خودم شک کردم! من اهل این کارا نیستم که!
از فکر مَحرم بیرون اومدم بیرونو گوشیو وصل کردم.
- بله
- خنگ منم محدثه!
- تویی محدثه؟ مامانت چی گفت؟
- نه پس عممه! گفت نه!
- باش کشش نده! راس میگی؟
- هوم! نه بابا الکی گفتم اجازه داد!
- خوب آماده شو تا بیام دنبالت.
محدثه
رفتم آماده شدم نیم ساعت طول کشید.
رفتم پایین محمد رو دیدم!
در ماشین رو باز کردم و رفتم داخل!
- به به آقا محمد خوبی؟
- ما نیم ساعت پیش حرف زدیم!
- راست میگیا ولش کن!
- باش!
محمد استارت زد و راه افتاد. بعد 20 دقیقه رسیدیم خونه.
خودم بعد نیم ساعت رفتم خونه زنگ زدم واسه محدثه.
تا برداشت گفتم:
- چیکار میکنی ای محدثه؟
- به تو چه!
- چیشده؟
- ترسیدی؟ به نظرت چیکار میکنم؟ با تو حرف میزنم و غذا درست میکنم، مامان و بابام کار داشتن رفتن بیرون.
- بیام دنبالت بیای خونه ما؟
- خوب آخه غذا درست میکنم نمیشه!
- به مامانت زنگ بزن بگو میرم خونه محمد اینا
- باش بزار ببینم چی میگه!
-باش، پس فعلا
- فعلا!
5 دقیقه از حرف زدنمون میگذشت که دیدم زیرم میلرزه!
اولش ترسیدم با خودم گفتم:
- خدا جن تو خونهاس؟ دیدم صدا اومد یه دفعه به خودم شک کردم! من اهل این کارا نیستم که!
از فکر مَحرم بیرون اومدم بیرونو گوشیو وصل کردم.
- بله
- خنگ منم محدثه!
- تویی محدثه؟ مامانت چی گفت؟
- نه پس عممه! گفت نه!
- باش کشش نده! راس میگی؟
- هوم! نه بابا الکی گفتم اجازه داد!
- خوب آماده شو تا بیام دنبالت.
محدثه
رفتم آماده شدم نیم ساعت طول کشید.
رفتم پایین محمد رو دیدم!
در ماشین رو باز کردم و رفتم داخل!
- به به آقا محمد خوبی؟
- ما نیم ساعت پیش حرف زدیم!
- راست میگیا ولش کن!
- باش!
محمد استارت زد و راه افتاد. بعد 20 دقیقه رسیدیم خونه.