12-12-2020، 8:47
(10-12-2020، 21:59)աօռɖɛʀ نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
فردا:
امروز جمعس هورا!یه صبونه توپ(نون و پنیر و گردو با چایی._.)برا خودم درست کردم و خوردم.ساعت 10 صب بود.بردیا و فرزاد که خواب بودن .بابا هم مثل اینکه با دوستاش برای استراحت رفتن کوه.چه میدونم والا.
رفتم تو اتاق بردیا و جیغ زدم:بردی بلند ششو خونه اتیش گرفته!
بردیا:پری بگیر بخواب بابا حال داریا!اتیش گرفت که گرفت!
از واکنشش خندم گرفت.بیخیال سرکار گذاشتنش شدم.رفتم تو اتاق فرزاد.
جیغ زدم:فرزاد پاشو خودو جمع و جور کن تارا اومده!
سیخ نشست سر جاش.بدو بدو رفت سمت کمدش.
داشتم از خنده روده بر میشدم که گفت:چیه خو؟
من:سر کار بود داداش!
اربده ای کشید که 4 ستو بدنم لرزید.من:غلط کردم بخدا!شکر خوردم.منو نکش!
بردیا از پشت سرم:چی کار داری اجیمو!منو گرفت تو بغلش.برای فرزاد زبونی در اوردم و از پشت پریدم رو کول بردیا.
هیچ واکنشی نشون نداد.رفت سمت اشپزخونه و یه تخم مرغ درست کرد.منم تمام این مدت رو کولش بودم.من:بردیا سنگین نیستم؟
بردیا:نه اتفاقا!فکر کنم بچه کوچولو کول کردم.اصلا تو چرا اینقد لاغری؟کسی نمیاد بگیرتتا!
من:بقیه دلشونم بخواد.در ضمن من میخوام تا اخر عمرم ور دل بابا بشینم.
پوفی کشید و همینطور که رو کولش بودم رفت سمت دست شویی.
بردیا:نکنه میخوای تا دستشویی هم بیای؟بفرمایید تو رو خدا!
پریدم پایین.رفتم تو اتاق فرزاد.
من:فری!منو میبری بیرون ؟میخوام با تارا بررم بیرون.!
چشاش گرد شد و گفت:کجا؟
من:البته هنوز بهش نگفتم ولی احتمالا بریم پارک جمشیدیه.میتونی ما رو برسونی؟
فرزاد:نزدیک رستورانتونه دیگه؟
من:اره تقریبا.
فرزاد:باشه به تارا خانم هم خبر بده ببرمتون.
از این که اسم تارا رو میشنید و یکم رفتاراش غیر ادی میشد تعجب میکردم.نکنه ازش خوشش میاد؟باید ته و توی قضیه رو در بیارم.
عالی بود منتظرم مریی