امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان طنز و عاشقانه من یک پیشخدمت عاشقم

#14
فردا:

امروز جمعس هورا!یه صبونه توپ(نون و پنیر و گردو با چایی._.)برا خودم درست کردم و خوردم.ساعت 10 صب بود.بردیا و فرزاد که خواب بودن .بابا هم مثل اینکه با دوستاش برای استراحت رفتن کوه.چه میدونم والا.
رفتم تو اتاق بردیا و جیغ زدم:بردی بلند ششو خونه اتیش گرفته!
بردیا:پری بگیر بخواب بابا حال داریا!اتیش گرفت که گرفت!
از واکنشش خندم گرفت.بیخیال سرکار گذاشتنش شدم.رفتم تو اتاق فرزاد.
جیغ زدم:فرزاد پاشو خودو جمع و جور کن تارا اومده!
سیخ نشست سر جاش.بدو بدو رفت سمت کمدش.
داشتم از خنده روده بر میشدم که گفت:چیه خو؟
من:سر کار بود داداش!
اربده ای کشید که 4 ستو بدنم لرزید.من:غلط کردم بخدا!شکر خوردم.منو نکش!
بردیا از پشت سرم:چی کار داری اجیمو!منو گرفت تو بغلش.برای فرزاد زبونی در اوردم و از پشت پریدم رو کول بردیا.
هیچ واکنشی نشون نداد.رفت سمت اشپزخونه و یه تخم مرغ درست کرد.منم تمام این مدت رو کولش بودم.من:بردیا سنگین نیستم؟
بردیا:نه اتفاقا!فکر کنم بچه کوچولو کول کردم.اصلا تو چرا اینقد لاغری؟کسی نمیاد بگیرتتا!
من:بقیه دلشونم بخواد.در ضمن من میخوام تا اخر عمرم ور دل بابا بشینم.
پوفی کشید و همینطور که رو کولش بودم رفت سمت دست شویی.
بردیا:نکنه میخوای تا دستشویی هم بیای؟بفرمایید تو رو خدا!
پریدم پایین.رفتم تو اتاق فرزاد.
من:فری!منو میبری بیرون ؟میخوام با تارا بررم بیرون.!
چشاش گرد شد و گفت:کجا؟
من:البته هنوز بهش نگفتم ولی احتمالا بریم پارک جمشیدیه.میتونی ما رو برسونی؟
فرزاد:نزدیک رستورانتونه دیگه؟
من:اره تقریبا.
فرزاد:باشه به تارا خانم هم خبر بده ببرمتون.
از این که اسم تارا رو میشنید و یکم رفتاراش غیر ادی میشد تعجب میکردم.نکنه ازش خوشش میاد؟باید ته و توی قضیه رو در بیارم.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط ѕααяeη ، ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ ، آرمان کريمي 88 ، єη∂ℓєѕѕღ ، ᴀʀмɪss


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان طنز و عاشقانه من یک پیشخدمت عاشقم - LUGAN - 10-12-2020، 21:59

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart یه داستان عاشقانه غمگین و زیبا از یک دختر((( حتما بخونید)))
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 7 مهمان