امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله

#23
چشمام رو دزدیدم و با خودم گفتم:خجالت بکش

خانوما از کنار در رفتن کنار و در اتاق پرو رو دوباره بستن.بعد از چند دقیقه ایسا اومد بیرون.با هم لباس پف پفیش رو حساب کردن و رفتیم بیرون از مغازه.پلاستیک تو دست خیلی بزرگ بود.اومد کنارم و با هم راه رفتیم.
من:مجبور بودی لباس به اون پفی بخری؟ ایسا:خوب من از بچگی دوست داشتم پرنسس باشم.با دیدن این لباسا خیلی ذوق میکنم.
...
(ایسا)
داشتم با ارشام حرف میزدم که ارشام رو به مامانش گفت:مامان من میرم تو اون مغازه با ایسا ببینیم چی داره برای من.اگه چیزی خوشم اومد بهت میگم بیای ببینی.
خاله مریم:باشه.ما هم اگه کار داشتید تو این مغازه رو به روییتو هستیم.
من:چرا من بیام؟ ارشام:خوب حوصلم سر میره! من:مگه من دلقکم؟
ارشام دماغمو گرفت و گفت:دست کمی هم نداری!
دشتو از رو دماغ برداشتم و یه مشت اروم زدم تو شکمش.
من:بی مغز!حالا برو ببینم چی داره!
ارشام رفت سمت پیرهن ها.انگار نه انگار 17 سالشه!منو با خودش اورده تا حوصلش سر نره!پوفی کشیدم و بیکار بی عار همینطور داشتم تو مغازه میشتم که چشمم افتاد به رگال هودی ها!عاشق هودی ام من.دور از چشم همه یه هودی قرمز برداشتم و اروم رفتم سمت اتاق پرو.درو باز کردم که دیدم یه پسر سیکس پک اون ت داره تیشرت میپوشه.جیغ خفیفی زدم و درو بستم.سریع رفتم تو یکی از اتاق پروف های خالی قایم شدم.از تو اینه نگاهی به لباسه کردم و پوشیدمش.خیلی بزرگ بود.فکر کنم توش گم شدم.کلمو از در اتاق کردم بیرون و اروم ارشام رو صدا زدم:پیس!پیس!ارشام! امگار که دنبال صدا میگشت کلشو چرخوند.منو دید.
با اخم اومد سمتم و گفت:اونجا چیکار میکنی؟بیا بیرون دیگه!
من:ارشام نیگا اینو.هودی رو نشونش دادم.داشت هودی رو تو تنم میدی که دیدم اون پسر سیکس پکیه داره از پشت ارشم نگام میکنه.اخمی کردم.
چشمک زد و یه بوس فرستاد که سر خودم غیرتی شدم.خواستم برم بزنمش که ارشن گفت:درش بیار سریع.دیوونه شدم از دستت.
فروشنده اومد سمتمون و گفت:خانم اونا مردونسا!
من:میدونم
فروشندش شونه ای بالا انداخت و رفت پشت میزش نشست.
ارشام:سریع باش!
چون ودی رو رو لباسام پوشیده بودم همونجا درش اوردم.دادم بهش و بدو بدو رفتم تو مغازه بغلی.مغازه لوازم ارایشی و اکسسوری!خوشم اومد بابا!
داشتم چرخ میزدم که اون پسر سیکس پکیه با دوستش اومدن تو.سعی کردم خودمو نشون ندم.رفتم سمت رژ لبا.رژبنفش رو برداشتم و زدمش رو دستم.من:نچ خوشم نیومد.رژ جیگری رو بداشتم و کشیدم رو دستم.من:بدک نیست.رنگ قرمز رو برداشتم و کشیدم رو دستم.
یکی از پشت سرم گفت:ماشالله رنگ های س*ک*سی رو هم برمیداریا!
برگشتم دیدم پسر سیکس پکیس(خداییش ر*یدم با این اسم ذاشتنم)
من:میگیرم از ماتحتت اویزونت میکنما!برو گمشو!
دوست پسر سیکس پکیه:حسام ولش کن بیا بریم سراغ اون دخترا!
من:اخه یه ادم چقد میتونه ل*ا*شی باشه؟
پسر سیکس پکیه:دو دقیقه وایسا!
خم شد سمتم و گفت:میای بریم؟
یه صدایی از پشتشون اومد:باهاش چیکار داری عوضی؟
ارشام بود.پسره:به تو چه!چچیکارشی؟
ارشام:عشقمه!حالا برو اونور!
پسره:حمید بریم ولش کن.خدا رو شکر رفتن.ارشام:میشه اینقد اینور اونور نری دو دقیقه بشینی؟من:عه خوب خودشون اومدن.
ارشام پوفی کشید و گفت:تو دقیقا لوازم ارایش میخوای چیکار.؟
من:برای تولدم.میخوام تو تولدم ارایش کنم.مشکلیه؟
ارشام:اخه اسکل !.......
دیگه بقیشو نگفت و یدونه زد تو سر خودش.
من:پوفف.حالا ولم کن میخوام خریدمو بکنم.
ارشام از مغازه رفت بیرون به طرف مامان و خاله مریم رفت.
یه رژقرمز که تقریبا به جیگری میزد برداشتم با یه ریمل سیاه.خط چشم . خط لب و ....خلاصه بگم که حد اقل 400 هزار تومن شد!
خواستم حساب کنم که فروشنده گفت:بالای 300 هزار تومن خرید داشته باشید میتونید یه عطر اشانتیون بردارید.!
خوشحال شدم یه عطر با بویی مست کننده برداشتم.

حساب کردم و رفتم بیرون.رفتم سمت مامان و بقیه و گفت:مامان!کل 400 هزار تومنمو دادم برای لوازم ارایش.!
چشم غره وحشتناکی رفت که معنیش این بود:بزار برسیم خونه!
خندیدم و گفتم:مامان!بریم خونه؟
مامان:بریم.فقط وایسابا بقیه خداحافظی کنم بعد.
با بقیه خداحافظی کردیم و رفتیم سوار ماشین شدیم.ماهرخ رو رسوندیم و رفتیم سمت خونه.

انچه خواهید خواند:مهمونا یکی یکی اومدن.پسرا مخصوصا ارشام خیلی خوشتیپ و جذاب شده بودن.دخترا که عالی بودن.

ارشام انگشتشو کرد تو کیک و زد به صورتم.منم تلافی کردم.
طاها متین رو هم با خودش اورده بود.
موقع رقص شد.مامان ها و بزرگ ترا رفته بودن تو محوطه بیرون نشسته بودن.ما هم شروع کردیم مسخره بازی که پرهام پیشنهاد رقص تانگو رو داد.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط *Aɴѕel* ، Prometheus ، BIG-DARK ، _sehun_ ، آرمان کريمي 88 ، єη∂ℓєѕѕღ ، ѕααяeη ، ᴀʀмɪss


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله - LUGAN - 08-12-2020، 12:33

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 22 مهمان