03-12-2020، 16:23
(ایسا)
داشتیم الو چه هامون رو میخوردیم که خاله مهنوش صدامون زد برای شام.رفتیم بیرون.از اتاق.
طاها:بچه ها موافقین ما شام خودمون رو ببریم تو حیات پشتی بخوریم؟
من:طاها باور کن یه حرف درست تو عمرت زدی همین بوده.
طاها:میدونم!میدونم .
شام زرشک پلو با مرغ داشتیم.نفری یه بشقاب گرفتیمو رفتیم تو حیاتشون .
من:طاها خان حالا من بیام رو سر تو بشینم غذا بخورم؟
طاها:وایسید میرم زیر اداز میارم.
رفت و بعد از چند دقیقه با زیر انداز برگشت.
نشستیم.قاطی پاتی.
از شانسم یه ورم متین نشسته بود یه ورم ارشام.
تو دلم گتم:حامله نشم صلوات!
خندم گرفت که ارشام گفت:نترس هیچیت نمیشه بگیر بشین غذاتو بخور.
چشمام اندازه هنونه باز شد.بو خودا این ذهن منو میخونه.
غذامونو تموم کردیم .نوشابمو سر کشیدم.
من:بیاین مسابقه اروغ!
پرهام:خجالت بکش دختریا!
من:من که اروغ نمیزنم.شما بزنین.هر کی اروغش بهتر بود بهش اجازه میدم کولم کنه!
ارشام:من که نمیام
طاها:جایزمون اینه که بهمون اجازه میدی کولت کنیم؟ من:خوب اگه اروغتون خوب بود متونید هر دختری که خواستید رو تا ته حیاط کول کنید..
خندیدم و گفت:یعنی الان ما باید خوشحال شیم؟
من:بلی
گیسو:از طاها شروع میکنیم.
طاها یه اروغ بلند زد.اینقد خندیدم که اشک داشت از چشمام بیرون میومد.
طاها:خوب بود؟
من:عالی بود.حالا کیو کول میکنی؟
طاها:محدثه رو.
محدثه چشاش برق زد و پرید پشت طاها.
من:پرهام حالا تو
پرهام اروغش اصلا بدرد نمیخورد.
من:به درد نمیخوره.برو تو صف
من:ارمین حالا تو.
ارمین یه اروغ زد که 4 ستون بدنم لرزید.
من:باشه بابا الا کل خونه رو سرمون خراب میشه.
ارمین:خوب اممممم الینا بیا رو کولم.
الینا:ارمین خر است گاو من است.من اومددممممممممم.
من:متین نوبت تو هست.متین یه اروغ گنده زد که گفتم:دیگه دختر نداریم که شرمنده.
متین:اهم اهم خودت باید بیای رو کولم.
من:بیا برو تو کوووووووووچه.
متین:قوانین رو نقص نکن.
مرتیکه ایکبیری!اصلا از ش خوشم نمیومد.
به زور رفتم و سوارش شدم.خواست حرکت کنه که یه صدای اروغ وحشتناک به گوشم رسید.
سرمو برگردونم و دیدم ارشامه.
من:ارشام خان تو که گفتی نمیای!
ارشام :حالا میام.
من:دیگه دیره!تازه دیگه دخترم.نداریم.
ارشام:اروغ من بلند تر از متین بود پس باید بیای رو کول من.
من:پوففففف
ارشام:بدو دیگه
متین خیلی عصبانی به نظر میرسید.
رفتم و پشت ارشام سوار شدم.
من:هررکی پرنسسشو زودتر برسونه به خط پایان برندس.
ارشام:پرنسس؟شما شاهزاده و قورباقه هم نیستید ه برسه به پرنسس.
من:خفت میکنما.
مو هاشو گرفتمو کشیدم.
ارشام:ای ای ای ول کن موهامو.باشه تو پرنسسی!
من:افرین.گوگولی!
لپ شو از پشت کشیدم.
من:1.....2.....3
ارشام بدو بدو داشت میرفت.داشتیم برنده میشدیم که الینا و ارمین از ما زدن جلو و بردن.
.
انچه خواهیدد خواند:فردا تولدمه و تمام دوستام و اکیپمون دعوتن.ایول.
کیکو برداشتم و محکم زدمش تو صورت ارشام..
داشتیم الو چه هامون رو میخوردیم که خاله مهنوش صدامون زد برای شام.رفتیم بیرون.از اتاق.
طاها:بچه ها موافقین ما شام خودمون رو ببریم تو حیات پشتی بخوریم؟
من:طاها باور کن یه حرف درست تو عمرت زدی همین بوده.
طاها:میدونم!میدونم .
شام زرشک پلو با مرغ داشتیم.نفری یه بشقاب گرفتیمو رفتیم تو حیاتشون .
من:طاها خان حالا من بیام رو سر تو بشینم غذا بخورم؟
طاها:وایسید میرم زیر اداز میارم.
رفت و بعد از چند دقیقه با زیر انداز برگشت.
نشستیم.قاطی پاتی.
از شانسم یه ورم متین نشسته بود یه ورم ارشام.
تو دلم گتم:حامله نشم صلوات!
خندم گرفت که ارشام گفت:نترس هیچیت نمیشه بگیر بشین غذاتو بخور.
چشمام اندازه هنونه باز شد.بو خودا این ذهن منو میخونه.
غذامونو تموم کردیم .نوشابمو سر کشیدم.
من:بیاین مسابقه اروغ!
پرهام:خجالت بکش دختریا!
من:من که اروغ نمیزنم.شما بزنین.هر کی اروغش بهتر بود بهش اجازه میدم کولم کنه!
ارشام:من که نمیام
طاها:جایزمون اینه که بهمون اجازه میدی کولت کنیم؟ من:خوب اگه اروغتون خوب بود متونید هر دختری که خواستید رو تا ته حیاط کول کنید..
خندیدم و گفت:یعنی الان ما باید خوشحال شیم؟
من:بلی
گیسو:از طاها شروع میکنیم.
طاها یه اروغ بلند زد.اینقد خندیدم که اشک داشت از چشمام بیرون میومد.
طاها:خوب بود؟
من:عالی بود.حالا کیو کول میکنی؟
طاها:محدثه رو.
محدثه چشاش برق زد و پرید پشت طاها.
من:پرهام حالا تو
پرهام اروغش اصلا بدرد نمیخورد.
من:به درد نمیخوره.برو تو صف
من:ارمین حالا تو.
ارمین یه اروغ زد که 4 ستون بدنم لرزید.
من:باشه بابا الا کل خونه رو سرمون خراب میشه.
ارمین:خوب اممممم الینا بیا رو کولم.
الینا:ارمین خر است گاو من است.من اومددممممممممم.
من:متین نوبت تو هست.متین یه اروغ گنده زد که گفتم:دیگه دختر نداریم که شرمنده.
متین:اهم اهم خودت باید بیای رو کولم.
من:بیا برو تو کوووووووووچه.
متین:قوانین رو نقص نکن.
مرتیکه ایکبیری!اصلا از ش خوشم نمیومد.
به زور رفتم و سوارش شدم.خواست حرکت کنه که یه صدای اروغ وحشتناک به گوشم رسید.
سرمو برگردونم و دیدم ارشامه.
من:ارشام خان تو که گفتی نمیای!
ارشام :حالا میام.
من:دیگه دیره!تازه دیگه دخترم.نداریم.
ارشام:اروغ من بلند تر از متین بود پس باید بیای رو کول من.
من:پوففففف
ارشام:بدو دیگه
متین خیلی عصبانی به نظر میرسید.
رفتم و پشت ارشام سوار شدم.
من:هررکی پرنسسشو زودتر برسونه به خط پایان برندس.
ارشام:پرنسس؟شما شاهزاده و قورباقه هم نیستید ه برسه به پرنسس.
من:خفت میکنما.
مو هاشو گرفتمو کشیدم.
ارشام:ای ای ای ول کن موهامو.باشه تو پرنسسی!
من:افرین.گوگولی!
لپ شو از پشت کشیدم.
من:1.....2.....3
ارشام بدو بدو داشت میرفت.داشتیم برنده میشدیم که الینا و ارمین از ما زدن جلو و بردن.
.
انچه خواهیدد خواند:فردا تولدمه و تمام دوستام و اکیپمون دعوتن.ایول.
کیکو برداشتم و محکم زدمش تو صورت ارشام..