امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله

#19
وارد خونه شدیم.منو ارشام سعی میکردیم دور متین رو بگیریم تا کسی نبیندش.
خاله مهنوش:این دختره کیه؟متین تویی؟
خندش رفت هوا.
من:ببخشید.دستشو گرفتم و کشیدم.بردمش تو اتاق پیش بچه ها.ارشامم پشتمون اومد.
من-اخیش تموم شدا.متین خان الوچمو رد کن بیاد.
متین:بیا بگیرش!
الوچمو گرفتم.
من-کسی نمیخواد؟
گیسو:من میخوام.
بقیه هماهنگ با هم:ما هم میخوایم.
من-خوب یکی بره بگیره دیگه.تا شامو نیاوردن یکی بره برای همه بخره برگرده.
پرهام:من میرم.یکی از دخترام بیاد همرام منو ندزن.
همه با هم خیلی غیر منتظره یه اوغ زدیم.
من-گیسو تا ندزدینش برو همراش.اوغغغغغغغغغ!
گیسو خندیدو گفت:باشه.
(گیسو)
از مون روز اول که با هم رفتیم رستوران پرعام نظرمو خیلی جذب کرده بود.ازش خوشم میومد.
ایسا:پاشو برو همراش تا ندزدینش.
بعدشم یه اوق زد.
خندیدم و قبول کردم.فرصت خوبی بود تا یکم بیشتر باهاش باشم تا بفهمم چه ادمیه.
(دانای کل:خصوصیات ظاهری گیسو:چشم قهوه ای روشن.موهای لخت و مشکی.صورت ظریف و گندمی.چشمای درشت و کشیده.لبای تو پر خوش حالت)
شالمو درست کردم.خواستیم بریم سمت در که مامان ایسا گفت:
چقد شما ها میرینو میاین!خبریه؟
پرهام-نه خاله میریم الوچه واسه بچه ها بگیریم و بیایم.
مامان ایسا(خاله الهام)سری تکون داد.
کفشمو پوشیدم و منتظرش شدم.
....
(پرهام)
(خصوصیات ظاهری پرهام:کلا بدونید که ادم جذابیه)
کفششو پوشیده بود و منتظر بود.کفشو پوشیدم و رفتیم به سمت مغازه.
از اولشم گیسو نظرم رو به خودش جلب کرده بود.اسمش هم خیلی بهش میومد.^گیسو^چون مو های بلند و لخت مششکی داشت.از مو های بلند خوشم میومد.صورت جذابی هم داشت.
رسیدیم به مغازه.
من-کدوم خوبه؟
گیسو:هر کدوم رو خواستی بردار بخر من بیرون منتظرم.
ابرویی بالا انداختم و قبول کردم.
(گیسو)
میخواستم تو مغازه پیشش بمونم ولی گفتم الان یه گندی بالا میارم.رفتم جلوی مغازه.هندزفریم رو کردم تو گوشم و چشمامو برای چند ثانیه بستم.
یکی زدم رو شونم.چشمامو باز کردم دیدم به پسر حدودا 20 سالس.
جلوی دهنمو گرفت و بردم یه نقطه تاریک از کوچه کناری.سعی کردم دستشو جدا کنم.

(پرهام)
از مغازه اومدم بیرون.دیدم گیسو نیست.
من-حتما حوصلش سر رفته رفته سمت خونه.
صدای ناله هایی که خیلی خفیف بود و به سختی شنیده میشد از کوچه کناری به گوشم رسید.صدای زد و خورد کمی هم میومد.
تو کوچه یه سرکی کشیدم که دیدم گیسو هست.یه مرد جلوی دهنشو گرفته و سعی داره که خفش کنه یا یه بلایی سرش بیاره.
پاور چین پاورچین یه اجر برداشتم.اروم اروم رفتم پشت سرش و زدم تو سرش.
ولی هیچیش نشد.گیسو رو ول کرد و حمله اورد سمتم.جا خالی دادم.دست گیسو رو که انگار تو شوک بود رو گرفتم و تا حد توانمون دوییدیم و دور شدیم.
وارد خونه شدیم و به سمت بچه ها رفتیم.

(ارشام)
خصوصیات ظاهری:خوشگل بگو،جیگر بگو

پرهام و گیسو اومدن تو اتاق.رنگشون پریده بود.
الوچه هارو داد به همه.رفتم پیشش و در گوشش گفتم:چی شده داداش؟
پرهام:ه..هیچی!من خوبم.فقط یه ذره دوییدیم.
میدونستم پرهام با یه ذره دوییدن رنگش نمیپره.
نگاهم رفت سمت ایسا.از خوشگلی ،اخلاق،تیپ و هیکل هیچی کم نداشت.از خوشم میومد.ولی به عنوان یه دوست.
چقد با اشتها این الوچه هرو میخوره .
من-هی عیسی!
چشاش گرده شد و برگشت سمت ارمین.
ایسا داد زد:کی لقب منو به این بی مغز گفته؟
همه شونه ای بالا انداخیتم.خیلی خفن بود.
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط Prometheus ، BIG-DARK ، _sehun_ ، єη∂ℓєѕѕღ ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله - LUGAN - 03-12-2020، 0:55

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 19 مهمان