امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله

#12
بالا سرش رفتم و داد زدم:الینا!
-ها
-ارمین اومده ها!
تو جاش سیخ شد.خیلی باحال بود.همون موقع محدثه فیلم رو قطع کرد و گفت:
-یه ایسا داریم هیشکی نداره.^_^
زدم پس کلش و گفتم:منم دوست دارم اسکول!
-اصلا من میگم بیا با هم ازدواج کنیم.
الینا جیغ زد و گفت:نکبت های بی تربیت!با این چیزا منو اذیت میکنین؟
خندیدیم.
گیسو:راستی ایسا تو چطوری تو روز تعطیل اینقد زود بیدار شدی؟رازتو به منم بگو!
من-دوست داری هر روز بیام تو اتاقت یه گ*وز بدم تا بیدار شی؟
با این حرفم قرمز شد.دلم براش سوخت.شاید نباید این حرفو میزدم.
من-حالا ولش کن.بیاین بریم صبونه بخوریم.شب میخوایم بریم خونه طاها اینا.ایول!!
محدثه از همه خوشحالتر شد و گفت:میریییممممم ااووننجججاااااا!!!!!!!1یوهووووو!
تعجب کردم.
مامانم رفته بود بیرون.میز صبونه هم برای ما گذاشته بود و رفته بود.
سیر صبونه رو خوردیم.
تموم که شد دستمو گذاشتم رو دلم و گفتم(خطاب به معده عزیزم):قربونت بره مامانی!سیر شدی؟
الینا خندید و گفت:ایشالله که واقعیش رو ببینیم.
با این فکر یکم خجالت کشیدم.ولی خودمو نباختم و کل مربا ها رو خالی کردم رو سر و صورتش.
دهنش باز مونده بود.
عصبانی شد و گفت:بیشعور نفهم.تو چه خبر گاوی هستیا!
من:خر خزنده
-گوساله تخم گذار
-سمور سبز
-کبوتر مسترابی
گیسو در حالی که مرده بود از خنده گفت:بسه بابا!
الینا:ایسا حوله دست نخورده تمیز داری من برم حموم؟
من-اره دارم بیا بهت بدم.
گیسو و محدثه هم سفره رو جمع کردن.
حوله رو بهش دادم.
من-فقط الینا صبر کن من برات دوشو درست کنم. تو برو پیش بچه ها.
با شه ای گفت.
رفتم تو اشپزخونه.یه قالب کره رو گذاشتم تو ماگروفر تا اب شه.
خنده شیطانی کردم و با ظرف کره رفتم توحموم.دوشو باز کردم و کره رو ریختم توش.دوشو بتم و اومدم بیرون.
من-لینا!بیا برو
الینا:به من نگو لینا ادم یاد پفک میافته.
خندیدم و رفتم سمت بچه ها.
تلوزیون رو روشن کردم و یکی از شبکه ها نمایش خانگی رو باز کردم.یه فیلم طنز گذاشتم. وسطای فیلم بود که الینا اومد از حموم بیرون.خیلی ترسناک شده بود.چشاش قرمز بود و سر و بدن و مو هاش همه چرب چرب بود.
صدای خنده هام رفت هوا.
الینا:ایسای نکبتتتتتتتتتتت!من اصلا چرا به دنیا اومدم ها؟
....................................
ساعت 5 و نیم.
من:بچه ها بیاین بریم اماده شیم.
الینا:چرا اخه؟
-برای اینکه بریم خونه طاها اینا.
حدثه:بچه ها بیاین بریم دیگه.
مشکوک نگاهش کردیم و لباسامونو عوض کردیم.
من یه مانتو بلند ابی اسمانی با سارافون طوسی یه شلوار قد ود راسته با کمربند نقره ای که سارافونمم دادم تو سلوارم.با شال طوسی با گل های ابی اسمونی.
خیلی خوشتیپ شدم.لوازم ارایشم رو در اوردم.یه خط چشم خوشگل که جذابیت چشمام رو زیاد تر میکرد.ریمل شفاف.برق لب صورتی.یکمم هایلایتر به گونه هام زدم.

ایول.عالی شدم.
نگاهم رفت سمت دخترا.عالی شده بودن.مخصوصا یسو و الینا.محدثه هم بین ما تک بود.
مامنم درو زد.
-دخاترا اماده این؟
من-اره مامان
-بیاینپایین.
یکی یکی از پله ها اومدیم پایین.
مامانم به ما خیره شده بود.
من-مامان خوردیمونا
مامان-الحق که خیلی خوشگل ترین دخترای این جهانید.
خندم گرفت و رفتیم سوار ماشین شدیم.
من-سلام بابی
-سلام دخترم.
دخترا:سلام عمو!
مامانمم سوار شدو به سمت خونه طاها اینا رفتیم.


انچه خواهید خوند:مثل اینکه یکی از دوستای طاها هم اومده بود و از من خوشش اومده بود.
رفتیم تو اتاق طاها.خیلی بزرگ بود.من:میاین جرعت حقیقت؟

یه چادر سر متین کردیم و فرستادیمش تو کوچه
میدونی جالب ترین بخش این زندگی چیه.؟
اینکه ما تو عصری زندگی میکنیم که
گوشی هاش هوشمندن
ولی ادماش احمق Dodgy
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16336926635920
(حرفتو بهم بگو.دیدم همه گذاشت منم گذاشتم جیز)
پاسخ
 سپاس شده توسط єη∂ℓєѕѕღ ، _sehun_ ، BIG-DARK ، ѕααяeη ، آرمان کريمي 88 ، ᴀʀмɪss


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان:خاطرات روزانه یه دختر اسکل 15 ساله - LUGAN - 01-12-2020، 18:36

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 22 مهمان