03-11-2020، 0:47
ادامه پارت 2:
ادبیات داشتیم.من تنها چیزی که از ادبیات یاد گرفتم اینه که حافظ خیلی از سعدی بهتره.
چون سعدی میگه:برو کار مکن مگو چیست کار
ولی خواجه حافظ جونم میگه:بر لب جوی بشین و گذر عمر ببین
ای لاو یو خواجه جونم.الحق که همشهریم هستیم
اخیش بالاخره کلاس تموم شد.از دست معلمه خلاص شدم.با اون ابرو های پیوندیش.اه اه اه!ابرو هاش به اندازه دسته بیله!
با گیسو به سمت مخفیگاه رفتیم.
طبق معمول اونا زودتر رسیدن.
ایناز:خوب بچه ها برنامه چیه؟
من:خوب شاتاب گل های من تا براتون زر بزنم!
شرک:خوب زر بزن.
من:خوب خانوما گوش کنید.میخوایم سر کلاس یکم بخندیم .اونم زنگ 4.
شماره 1-میخوایم دهن ک*ون مبارک خانم عسگری رو سرویس کنیم.
شماره 2-میخوایم سر کلاس ابرو ریزی کنیم با یه سری عکس.
شماره 1:اول باید از ابدار خونه یکم روغن سرخ کردنی برداریم.سختی کار اینه که خانم بهشتی (ابدار چی)خیلی حساسه و نمیذاره به هیچی دست بزنیم.
پس یکی باید حواس خانم بهشتی رو با یه چیزی پرت کنه تا من یکم روغن گیر بیارم .بغیشم سر کلاس خودم اجرا میکنم.
محدثه:خوب چجوری حواسشو پرت کنیم؟
من:باید به خانم بهشتی بگیم که یکی بالا اورده.باید بره تمیزش کنه.استفراغم با خوراکیامون درست میکنیم.
تا خانم بهشتی سرگرم تمیز کردنه،من میرم و یکم روغن برمیدارم.
من:اوکی خانوما؟
همه با هم:اوکی
گیسو:شماره 2 چی بود؟
من:شماره دو یکم سخته.یعنی وسط کار فکر میکنی داری فیلم ماموریت غیر ممکن بازی میکنی.
من با یکم از عکسای ادمکی از رابطه(گرفتین دیگه؟)سر کلاس غوغا میکنم.فقط مشکل عکساس که باید از دفتر خانوم مدیر برداشته بشه.
برا همینم سخته.یکی باید حواس خانم ناظم گوزومون رو پرت کنه.منو الینا هم با هم میریم اتاق مدیر عکسایی که میخوایم رو کپی میکنیم و پرینت میگیریم و برای اینکه کسی نفهمه تاریخچه هم پاک میکنیم.
اوکی خانوما؟
الینا:ووویی امروز خوش میذگره هاااا
من:بلی گل من.فقط بچه ها یادتون باشه زنگ یعد باید وارد عمل بشیم و نقشه شماره 1 رو انجام بدیم.
شرک:زنگ خوردا!بریم دیگه
همه:بریم
............
بعد از اتمام زنگ اول ساعتو دیدم.20 دقیقه زمان داشتیم.
من:بچه ها خوراکیاتون رو بیارید توو مخفیگاه.
هممون خوراکیامون رو اوردیم.اول باید استفراغ درست کنیم.
مقداری کیک پودر کردیم با اب و ابمیه و اجیل و مقداری جوهر خودکار برای رنگ.
بالاخرع درست شد.محدثه اینقد خوشحال شده بود که نگو.اینگار ازمایش علمی کردیم.
من:خوب شرک جان !یکم ا این مواد رو جلوی دسشویی بریز و به خانم ببهشتی بگو دیدم یکی اینجا استفراغ کرده.
شرک:اوکی. پلاستیکو برداشت و رفت.
منو گیسو هم منتظر بودیم تا خانم بهشتی بره.عین مونگلا.بالاخره رفت.
سریع رفتیم تو ابدارخونه.مقداری روغن رو توی یه ظرف پلاستیکی ریختیم و سریع رفتیم بیرون.
ایناز در حالی که خوشحال بود.بهمون گفت:برداشتین؟ماموریت من که خوب پیشرفت.
گیسو:افرین توپولوی من!ما هم برداشتیم.
...........
بالاخره زنگ کلاس خورد.ریاضی!درس مورد علاقم!
از فکر اتفاقاتی که قرار بود زنگ بعد بیافته خیلی خوشحال بودم.
انچه خواهید خواند:معلم:خانومم این عکسا چیه؟جمع کنین عکسا رو.......معلم همینجور از رو درد هی میگفت:ای کو*نم ای ک*ونم !ک*ونم صاف شد!حالا جواب شوهرمو چی بدم؟
سسسپاااسس بده
ادبیات داشتیم.من تنها چیزی که از ادبیات یاد گرفتم اینه که حافظ خیلی از سعدی بهتره.
چون سعدی میگه:برو کار مکن مگو چیست کار
ولی خواجه حافظ جونم میگه:بر لب جوی بشین و گذر عمر ببین
ای لاو یو خواجه جونم.الحق که همشهریم هستیم
اخیش بالاخره کلاس تموم شد.از دست معلمه خلاص شدم.با اون ابرو های پیوندیش.اه اه اه!ابرو هاش به اندازه دسته بیله!
با گیسو به سمت مخفیگاه رفتیم.
طبق معمول اونا زودتر رسیدن.
ایناز:خوب بچه ها برنامه چیه؟
من:خوب شاتاب گل های من تا براتون زر بزنم!
شرک:خوب زر بزن.
من:خوب خانوما گوش کنید.میخوایم سر کلاس یکم بخندیم .اونم زنگ 4.
شماره 1-میخوایم دهن ک*ون مبارک خانم عسگری رو سرویس کنیم.
شماره 2-میخوایم سر کلاس ابرو ریزی کنیم با یه سری عکس.
شماره 1:اول باید از ابدار خونه یکم روغن سرخ کردنی برداریم.سختی کار اینه که خانم بهشتی (ابدار چی)خیلی حساسه و نمیذاره به هیچی دست بزنیم.
پس یکی باید حواس خانم بهشتی رو با یه چیزی پرت کنه تا من یکم روغن گیر بیارم .بغیشم سر کلاس خودم اجرا میکنم.
محدثه:خوب چجوری حواسشو پرت کنیم؟
من:باید به خانم بهشتی بگیم که یکی بالا اورده.باید بره تمیزش کنه.استفراغم با خوراکیامون درست میکنیم.
تا خانم بهشتی سرگرم تمیز کردنه،من میرم و یکم روغن برمیدارم.
من:اوکی خانوما؟
همه با هم:اوکی
گیسو:شماره 2 چی بود؟
من:شماره دو یکم سخته.یعنی وسط کار فکر میکنی داری فیلم ماموریت غیر ممکن بازی میکنی.
من با یکم از عکسای ادمکی از رابطه(گرفتین دیگه؟)سر کلاس غوغا میکنم.فقط مشکل عکساس که باید از دفتر خانوم مدیر برداشته بشه.
برا همینم سخته.یکی باید حواس خانم ناظم گوزومون رو پرت کنه.منو الینا هم با هم میریم اتاق مدیر عکسایی که میخوایم رو کپی میکنیم و پرینت میگیریم و برای اینکه کسی نفهمه تاریخچه هم پاک میکنیم.
اوکی خانوما؟
الینا:ووویی امروز خوش میذگره هاااا
من:بلی گل من.فقط بچه ها یادتون باشه زنگ یعد باید وارد عمل بشیم و نقشه شماره 1 رو انجام بدیم.
شرک:زنگ خوردا!بریم دیگه
همه:بریم
............
بعد از اتمام زنگ اول ساعتو دیدم.20 دقیقه زمان داشتیم.
من:بچه ها خوراکیاتون رو بیارید توو مخفیگاه.
هممون خوراکیامون رو اوردیم.اول باید استفراغ درست کنیم.
مقداری کیک پودر کردیم با اب و ابمیه و اجیل و مقداری جوهر خودکار برای رنگ.
بالاخرع درست شد.محدثه اینقد خوشحال شده بود که نگو.اینگار ازمایش علمی کردیم.
من:خوب شرک جان !یکم ا این مواد رو جلوی دسشویی بریز و به خانم ببهشتی بگو دیدم یکی اینجا استفراغ کرده.
شرک:اوکی. پلاستیکو برداشت و رفت.
منو گیسو هم منتظر بودیم تا خانم بهشتی بره.عین مونگلا.بالاخره رفت.
سریع رفتیم تو ابدارخونه.مقداری روغن رو توی یه ظرف پلاستیکی ریختیم و سریع رفتیم بیرون.
ایناز در حالی که خوشحال بود.بهمون گفت:برداشتین؟ماموریت من که خوب پیشرفت.
گیسو:افرین توپولوی من!ما هم برداشتیم.
...........
بالاخره زنگ کلاس خورد.ریاضی!درس مورد علاقم!
از فکر اتفاقاتی که قرار بود زنگ بعد بیافته خیلی خوشحال بودم.
انچه خواهید خواند:معلم:خانومم این عکسا چیه؟جمع کنین عکسا رو.......معلم همینجور از رو درد هی میگفت:ای کو*نم ای ک*ونم !ک*ونم صاف شد!حالا جواب شوهرمو چی بدم؟
سسسپاااسس بده