27-10-2020، 10:52
پارت 5:اردو یا دیوونه خونه؟
بعد از جانگولر بازی رسیدیم کاشان.اتوبوس جلوی یه مسافرخونه نگه داشت.
7تا دختر بودیم با شیش تا پسر.دخترا طبقه 4 و پسرا طبقه 5.
قرار بود اتاقامون رو دو نفر دونفر برداریم.منو پریا که طبق معمول باهم برداشتیم.دو قلو ها هم باهم.
قرار شد ساعت 3 تو سالن غذاخوری باشیم.ساعت 2:40 بود.خیلی دیر رسیدیم تو راه پر ترافیک بود.
کلید اتاق رو بهمون دادن و وارد اتاق شدیم.
بعد از یکم استراحت یه لباس مناسب تر پوشیدیم و خداییش خوشتیپ شدیم.
من یه مانتوی یاسی با گل های طوسی.شال بنفش کمرنگ.شلوار جین مشکی و کفش طوسی .
پریا هم که تیپ زرشکی زده بود که خداییش جیگر شده بود.به پوست سفیدش تضاد جالبی داشت.
رفتم سراغ کیف ارایشم.یه خط چشم متوسط کشیدم و با ریمل مژه های بلند و خوشگلم رو حالت دادم.با رژ لب صورتی مات.
تو اینه به خودم نگاه کردم.such a wowچه جیگری شدم من.اوا خانوم راه بری تو خیابون امبولانسا پشت سرتن.
پریا:اوا شماره بدم؟
من:کوفت
منتظر دو قلو ها شدیم.وقتی اومدن با هم رفتیم تو سالن غذاخوری.
یه جا رو انتخاب کردیم و نشستیم.
انگار عنتر(استاد)برای همه کباب کوبیده سفارش داده بود.وقتی غذا رو اوردن با ولع شروع کردم به خوردن.
ترنم:هوی اروم ممگه از سومالی اومدی؟
من:اممممم خوب دست کمی هم ندارم ازشون.
با هم خندیدیم که عنتر اومد سر میزمون.
عنتر:خانوم درخشان فکر نمیکنید پوششتون نامناسب باشه؟
من:خیر استاد .هم موهام داخله هم مانتوم بستس و خوبه.ارایش غلیظ هم نکردم.من نمیفهمم مشکلش چیه.
با عصبانیت دستاشو مشت کرد و گفت:ایرادشو فقط یه مرد میفهمه.
بعد رو به بچه ها کرد و گفت:شما چیز دیگه ای لازم ندارید؟
بچه ها:نه ممنون-خیر متشکرم-نه دستتون درد نکنه
همون لحظه یه چیز شیطانی زد به سرم.
من:استاد
-بله
-میشه بگم چی لازم دارم؟
-بله بگید
-یه نوشابه خانواده
بچه ها که ا ز این همه پررویی من با دهن باز فقط نگاه میکردن.
میدونم من خیلی پر رو ام یاه یاه یاه(این خنده شیطانیمه)
عنتر ابرویی بالا انداخت و گفت:همین؟
-بله
وقتی رفت بچه ها شرع کردن:
پریا:اوای خاک بر سر این چه کاری بود؟
من:میخواست سرش تو کار خودش باشه و بع مردم گیر نده.
تبسم:بیچاره نمیدونه با کی طرفه
من:تازه عشقم این فقط جهت حواس پرتی بود.نقشه اصلی هنوز اجرا نشده دلبندم.
دیدم هیشکی هواسش نیست.رفتم سر میز عنتر.که انگار ترجیح میداده تنها بشینه.
در نوشابشو برداشتم.و با یه نخ قرص نعنا رو جوری وصل کردم که وقتی بازش کنه قرص نعنا بیافته تو نوشابش و بوووومممم فوران کنه وسط سالن.
کارمو که کردم رفتم سر میز خودمون.وقتی نشستم سر میزمون رفت نشست سر جاش.
ترنم:اوای خر خیلی دیوونه ای .اگه بفهمه چی؟
جواب ندادم و فقط لبخند زدم.
بعد از بحث پیشخدمت با یه نوشابه خانواده اومد سر میزمون.لامصب عجب تیکه ای بودا.چشمای سبز.مو های ژل زده و خوش حالت با فرم رستوران.ولی خیلی هیز بود.
-بفرماید یه نوشابه خانواده.
- ممنون
-فرزین هستم .بفرمایید اینم شمارم.اگه تو هتل کاری داشتید درخدمتم.خانمی به نجیبی و زیبایی شما باید بهترین سرویس ها بهش داده بشه.
لبخند مصنوعی زدم.
همون موقع عنتر با یه اخم وحشتناک اومد سمتمون که نزدیک بود شلوارمو خیس کنم اومد سمت میزمون.
زد رو شونه پیشخدمته وو گفت:شما نباید سر کارتون باشید؟
-ب..ب..بله الان میرم. ورفت.
-خانم درخشان لطفا شماره رو بدید به من
من اهل شماره دادن یا گرفتن نبودم ولی برای اینکه حرصش بدم گفتم:
-خوب شاید لازم شه
-نه خیر نمیشه
-اقای لطیفی با عرض معذرت و عضرخواهی فراوون میگم ولی فکر نمیکنم به شما مربوط بشه.
یا ابرفضر !قرمز شد.الانه که بترکه تو صورتمون جنازش بیافته رو دستمون.
با صدایی که نزدیک به اربده بود گفت:شماره رو بده!
جرعت حرف زدن نداشتتم.بی هیچ حرفی شماره رو دادم به عنتر.به علاوه اصلا دوست ننداشتم مشروط بشم.
ولی خودمونیما وقتی اخم میکنه چقدر جذاب میشه.
بچه ها که خشکشون زده بود.
اروین رفت سر میزش و ما شروع به بحث کردیم:
-اوا خیلی بیشعوری.حذفت میکنه
-نه بابا
-بچه ها به نظرتون مشکلش با اون شماره چی بود.
-نمیدونم
یه هو یاد قرص نعنا افتادم و به بچه ها گفتم که منتظر فوران باشن.بعد از 5 دقیقه نوشابشون باز کرد و فوران کرد.همش رو سر رو لباس اروین خالی شد.
سپاس بدید معلوم میشه از این رمان خوشتون اومده.
سپاس بدید خوشگلا
پیشنهادات و یا انتقادات و پیشنهاد هاتون رو کامنت کنید.بوس بوس
بعد از جانگولر بازی رسیدیم کاشان.اتوبوس جلوی یه مسافرخونه نگه داشت.
7تا دختر بودیم با شیش تا پسر.دخترا طبقه 4 و پسرا طبقه 5.
قرار بود اتاقامون رو دو نفر دونفر برداریم.منو پریا که طبق معمول باهم برداشتیم.دو قلو ها هم باهم.
قرار شد ساعت 3 تو سالن غذاخوری باشیم.ساعت 2:40 بود.خیلی دیر رسیدیم تو راه پر ترافیک بود.
کلید اتاق رو بهمون دادن و وارد اتاق شدیم.
بعد از یکم استراحت یه لباس مناسب تر پوشیدیم و خداییش خوشتیپ شدیم.
من یه مانتوی یاسی با گل های طوسی.شال بنفش کمرنگ.شلوار جین مشکی و کفش طوسی .
پریا هم که تیپ زرشکی زده بود که خداییش جیگر شده بود.به پوست سفیدش تضاد جالبی داشت.
رفتم سراغ کیف ارایشم.یه خط چشم متوسط کشیدم و با ریمل مژه های بلند و خوشگلم رو حالت دادم.با رژ لب صورتی مات.
تو اینه به خودم نگاه کردم.such a wowچه جیگری شدم من.اوا خانوم راه بری تو خیابون امبولانسا پشت سرتن.
پریا:اوا شماره بدم؟
من:کوفت
منتظر دو قلو ها شدیم.وقتی اومدن با هم رفتیم تو سالن غذاخوری.
یه جا رو انتخاب کردیم و نشستیم.
انگار عنتر(استاد)برای همه کباب کوبیده سفارش داده بود.وقتی غذا رو اوردن با ولع شروع کردم به خوردن.
ترنم:هوی اروم ممگه از سومالی اومدی؟
من:اممممم خوب دست کمی هم ندارم ازشون.
با هم خندیدیم که عنتر اومد سر میزمون.
عنتر:خانوم درخشان فکر نمیکنید پوششتون نامناسب باشه؟
من:خیر استاد .هم موهام داخله هم مانتوم بستس و خوبه.ارایش غلیظ هم نکردم.من نمیفهمم مشکلش چیه.
با عصبانیت دستاشو مشت کرد و گفت:ایرادشو فقط یه مرد میفهمه.
بعد رو به بچه ها کرد و گفت:شما چیز دیگه ای لازم ندارید؟
بچه ها:نه ممنون-خیر متشکرم-نه دستتون درد نکنه
همون لحظه یه چیز شیطانی زد به سرم.
من:استاد
-بله
-میشه بگم چی لازم دارم؟
-بله بگید
-یه نوشابه خانواده
بچه ها که ا ز این همه پررویی من با دهن باز فقط نگاه میکردن.
میدونم من خیلی پر رو ام یاه یاه یاه(این خنده شیطانیمه)
عنتر ابرویی بالا انداخت و گفت:همین؟
-بله
وقتی رفت بچه ها شرع کردن:
پریا:اوای خاک بر سر این چه کاری بود؟
من:میخواست سرش تو کار خودش باشه و بع مردم گیر نده.
تبسم:بیچاره نمیدونه با کی طرفه
من:تازه عشقم این فقط جهت حواس پرتی بود.نقشه اصلی هنوز اجرا نشده دلبندم.
دیدم هیشکی هواسش نیست.رفتم سر میز عنتر.که انگار ترجیح میداده تنها بشینه.
در نوشابشو برداشتم.و با یه نخ قرص نعنا رو جوری وصل کردم که وقتی بازش کنه قرص نعنا بیافته تو نوشابش و بوووومممم فوران کنه وسط سالن.
کارمو که کردم رفتم سر میز خودمون.وقتی نشستم سر میزمون رفت نشست سر جاش.
ترنم:اوای خر خیلی دیوونه ای .اگه بفهمه چی؟
جواب ندادم و فقط لبخند زدم.
بعد از بحث پیشخدمت با یه نوشابه خانواده اومد سر میزمون.لامصب عجب تیکه ای بودا.چشمای سبز.مو های ژل زده و خوش حالت با فرم رستوران.ولی خیلی هیز بود.
-بفرماید یه نوشابه خانواده.
- ممنون
-فرزین هستم .بفرمایید اینم شمارم.اگه تو هتل کاری داشتید درخدمتم.خانمی به نجیبی و زیبایی شما باید بهترین سرویس ها بهش داده بشه.
لبخند مصنوعی زدم.
همون موقع عنتر با یه اخم وحشتناک اومد سمتمون که نزدیک بود شلوارمو خیس کنم اومد سمت میزمون.
زد رو شونه پیشخدمته وو گفت:شما نباید سر کارتون باشید؟
-ب..ب..بله الان میرم. ورفت.
-خانم درخشان لطفا شماره رو بدید به من
من اهل شماره دادن یا گرفتن نبودم ولی برای اینکه حرصش بدم گفتم:
-خوب شاید لازم شه
-نه خیر نمیشه
-اقای لطیفی با عرض معذرت و عضرخواهی فراوون میگم ولی فکر نمیکنم به شما مربوط بشه.
یا ابرفضر !قرمز شد.الانه که بترکه تو صورتمون جنازش بیافته رو دستمون.
با صدایی که نزدیک به اربده بود گفت:شماره رو بده!
جرعت حرف زدن نداشتتم.بی هیچ حرفی شماره رو دادم به عنتر.به علاوه اصلا دوست ننداشتم مشروط بشم.
ولی خودمونیما وقتی اخم میکنه چقدر جذاب میشه.
بچه ها که خشکشون زده بود.
اروین رفت سر میزش و ما شروع به بحث کردیم:
-اوا خیلی بیشعوری.حذفت میکنه
-نه بابا
-بچه ها به نظرتون مشکلش با اون شماره چی بود.
-نمیدونم
یه هو یاد قرص نعنا افتادم و به بچه ها گفتم که منتظر فوران باشن.بعد از 5 دقیقه نوشابشون باز کرد و فوران کرد.همش رو سر رو لباس اروین خالی شد.
سپاس بدید معلوم میشه از این رمان خوشتون اومده.
سپاس بدید خوشگلا
پیشنهادات و یا انتقادات و پیشنهاد هاتون رو کامنت کنید.بوس بوس