23-08-2020، 13:43
_چه میدونم
_میدونی خوب هم میدونی.اما از بس پسر خوب و شکمویی هستی،جرئت گفتنش رو نداری.میدونی که امروز،روز کیک و کلوچه است و چون خیال می کنی شیرو کره نداریم،جرئت نراری چیزی بگی،مگه نه؟
_وای مادر!
_رمی کوچولوی من،من دوست نداشتم روز عید بدون کیک و کلوچه بهت بگذره.توی اون صندوقچه رو نگاه کن.
سریع در صندوقچه را باز کردم.توی آن کمی شیر و کره،چند تا تخم مرغ و سه تا سیب بود.
رو به من گفت:تخم مرغ ها رو بده،تا اون ها رو با آرد مخلوط کنم،تو هم سیب ها رو پوست بکن.
وقتی سیب ها رو پوست می کندم،مادر تخم مرغ ها را روی آرد شکست و شروع کرد به هم زدن.گاهی هم مقداری شیر به آن اضافه می کرد.
وقتی خمیر را خوب ورز داد،کاسه ی سفالی پر از خمیر را روی خاکستر های گرم گذاشت تا خوب ور بیاید.برای پختن کیک و کلوچه تا موقع شام وقت داشتیم.
باید اعتراف کنم که روز بلندی و من چند بار پارچه ی روی کاسه را کنار زدم تا خمیر را دید بزنم.
_میدونی خوب هم میدونی.اما از بس پسر خوب و شکمویی هستی،جرئت گفتنش رو نداری.میدونی که امروز،روز کیک و کلوچه است و چون خیال می کنی شیرو کره نداریم،جرئت نراری چیزی بگی،مگه نه؟
_وای مادر!
_رمی کوچولوی من،من دوست نداشتم روز عید بدون کیک و کلوچه بهت بگذره.توی اون صندوقچه رو نگاه کن.
سریع در صندوقچه را باز کردم.توی آن کمی شیر و کره،چند تا تخم مرغ و سه تا سیب بود.
رو به من گفت:تخم مرغ ها رو بده،تا اون ها رو با آرد مخلوط کنم،تو هم سیب ها رو پوست بکن.
وقتی سیب ها رو پوست می کندم،مادر تخم مرغ ها را روی آرد شکست و شروع کرد به هم زدن.گاهی هم مقداری شیر به آن اضافه می کرد.
وقتی خمیر را خوب ورز داد،کاسه ی سفالی پر از خمیر را روی خاکستر های گرم گذاشت تا خوب ور بیاید.برای پختن کیک و کلوچه تا موقع شام وقت داشتیم.
باید اعتراف کنم که روز بلندی و من چند بار پارچه ی روی کاسه را کنار زدم تا خمیر را دید بزنم.