04-08-2020، 20:37
#prt25
کارای غذا رو درست کردم و از آشپزخونه بیرون اومدم
رهام جلوی قفسه های کتابخونه ایستاده بود و محو تماشای کتاب ها بود
رهام: این کتابایی که اینجا دارین رو خوندی؟
کنارش ایستادم و-بیشترشونو خوندم چطور مگه؟
رهام : همینطوری پرسیدم میتونم دیوان شمس رو ازت قرض بگیرم؟!
-اره
از بین کتابام دیوان شمس رو برداشتم و به سمتش گرفتم : فقط مواظبش باش
رهام:حتما
کتاب رو کنار گوشیش روی میز گذاشت و خیره شد بهم
-چیزی شده؟!
رهام: نه ام... زخم صورتت خوبه؟!
نزدیک تر اومد چسب زخمو برداشت و یکم نگاهم کرد
رهام: خوبه دیگه نمیخواد ببندیش این کبودیه هم بهتر شده
اینارو که گفت دستشو کشید رو صورتم با دقت تمام رفته بود تو خط صورتم
البته منم تمام این مدت داشتم چشماشو نگاه میکردم دست خودم نبود انگار خوشم میومد به اون دوتا تیله ی مشکی گره بخورم
همین طور که اون محو زخمام بود و من محو چشماش صدای چرخیدن کلید توی در اومد ؛ ریما و آرش اومدن توی خونه
بعد از سلام و احوالپرسی من و ریما و ارش ، رهام اومد به سمتمون و رو به ارش گفت: سلام
ارش اول یکم متعجب نگاهش کرد بعد دستشو برد جلو و با رهام دست دادو گفت:آرشم و شما؟
رهام: منم رهامم!
آرش برگشت و رو به من گفت: معرفی نمیکنی؟!
-همکارم هستن
آرش:جدی میگی؟!
چشم غره ای بهش رفتم و پریدم وسط حرفش: فک کنم شما گشنه نیستین؟!
اینو که گفتم ارش با ذوق گفت:اتفاقا من یکی خیلی گشنمه!
ریما:پس شما بشینین سر میز تا من و ماهور غذارو بیاریم
کارای غذا رو درست کردم و از آشپزخونه بیرون اومدم
رهام جلوی قفسه های کتابخونه ایستاده بود و محو تماشای کتاب ها بود
رهام: این کتابایی که اینجا دارین رو خوندی؟
کنارش ایستادم و-بیشترشونو خوندم چطور مگه؟
رهام : همینطوری پرسیدم میتونم دیوان شمس رو ازت قرض بگیرم؟!
-اره
از بین کتابام دیوان شمس رو برداشتم و به سمتش گرفتم : فقط مواظبش باش
رهام:حتما
کتاب رو کنار گوشیش روی میز گذاشت و خیره شد بهم
-چیزی شده؟!
رهام: نه ام... زخم صورتت خوبه؟!
نزدیک تر اومد چسب زخمو برداشت و یکم نگاهم کرد
رهام: خوبه دیگه نمیخواد ببندیش این کبودیه هم بهتر شده
اینارو که گفت دستشو کشید رو صورتم با دقت تمام رفته بود تو خط صورتم
البته منم تمام این مدت داشتم چشماشو نگاه میکردم دست خودم نبود انگار خوشم میومد به اون دوتا تیله ی مشکی گره بخورم
همین طور که اون محو زخمام بود و من محو چشماش صدای چرخیدن کلید توی در اومد ؛ ریما و آرش اومدن توی خونه
بعد از سلام و احوالپرسی من و ریما و ارش ، رهام اومد به سمتمون و رو به ارش گفت: سلام
ارش اول یکم متعجب نگاهش کرد بعد دستشو برد جلو و با رهام دست دادو گفت:آرشم و شما؟
رهام: منم رهامم!
آرش برگشت و رو به من گفت: معرفی نمیکنی؟!
-همکارم هستن
آرش:جدی میگی؟!
چشم غره ای بهش رفتم و پریدم وسط حرفش: فک کنم شما گشنه نیستین؟!
اینو که گفتم ارش با ذوق گفت:اتفاقا من یکی خیلی گشنمه!
ریما:پس شما بشینین سر میز تا من و ماهور غذارو بیاریم