امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان ماکانی**گره**

#29
#prt24
چند دقیقه بعد ، صدای رهام به گوشم رسید برگشتم به سمتش روی مبل نشسته بود و باگوشیش حرف میزد
رهام:سلام خوبی؟......مرسی منم خوبم....اها اره صداش کم بود نشنیدم چه خبر؟....... ای پرهام دهن لق نه خونه دوستم بودم الانم دارم میرم سرکار ....... نه دیگه زحمت میشد مرسی.........به دایی و زن دایی و "ایلیا" سلام برسون......خدافظ
هر دو همو نگاه میکردیم
-سلام
رهام خمیازه ای کشید و گفت:صبح بخیر!
-یک بار دیگه هم زنگ خورد گوشیت صدات زدم اما بیدار نشدی
رهام:مهم نیست چیکار داری میکنی؟
-غذا درست میکنم
رهام:مگه تو اشپزی بلدی؟!
-ببخشید شما اگه اجازه بدین یکم بلدم
رهام:عه چه جالب
-واقعا بهم نمیخوره اشپزی بکنم؟
رهام:خب چرا میخوره هر چی باشه دختری دیگه شما دخترا بلد نباشین ما پسرا میخواد یاد داشته باشیم!
-میگم که داداشت هنوز نیومده؟
رهام:خیلی اضافه ام ؟نمیدونم باید بهش زنگ بزنم
-نه اضافه کجا بود پرسید بدونم اگه ناهار هستی غذا رو بیشتر کنم
رهام:نه دیگه زحمت نمیدم راستی ریما خانم کجاس؟
-ریما رفت دانشگاه
رهام:اها
اینو گفت و رفت سمت گوشیش
رهام:سلام داداش خوبی؟کجایی؟...... من هزار بار بهت نگفتم منو وارد این بازی نکن من حوصله ندارم......بعله زنگ زد از خواب بیدارم کرد...... حالا ماشینم کجاس؟.....ای بابا کی حاضر میشه...... باش میام کلیدو میگیرم خودم میرم میگیرمش...خدافظ
-چی شد؟!
رهام: ماشینمو گذاشته تعمیرگاه بعد از ظهر درست میشه میرم میگیرمش
-عه خب خداروشکر پس ناهار میمونی دیگه؟
رهام:نه میرم خونه داییم پرهامم میره اونجا
-هر طور راحتی چون دوست ریماهم ممکنه بیاد گفتم توهم دوست داری بمون
رهام: اگه بمونم مشکلی نداره؟
-نه عیبی نداره
رهام:مرسی
اینو گفت و از اشپزخونه رفت بیرون
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان ماکانی**گره** - ᴀᴡᴀʏᴀᴜʀᴏʀᴀ - 04-08-2020، 20:13

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 11 مهمان