04-08-2020، 10:28
#prt18
سوار ماشین شدم و رهام هم صندلی جلو نشست پروو برو عقب بشین! منم خل شدما وقتی کسی جز من و رهام نیست خب جلو میشینه دیگه !نگاهم افتاد به خودم توی آینه کنار پانسمان زخمم یکم خونی بود بارون که خورده خیس شده یه دستمال برداشتم و اطراف زخمو تمیز کردم و استارت زدم در اولین حرکت ضبظو خاموش کردم که مثل اون دفعه تو ماشین رهام یه اهنگ چرت پلی نشه و جفتمون شاخ دربیاریم
سکوت مزخرفی حکم فرما بود و جرات آهنگ گذاشتن هم نداشتم یهو میبینی اهنگ عشقولانه پلی میشه نم بارونم که میزنه تنها هم که هستیم یهو دیدی ایشون زد به سرش خیالاتی شد فک کرد من دوسش دارم که بهش لطف میکنم والا خطرناکه باید مواظب باشم!
بالاخره رهام سکوتو شکست و گفت:ماهور میشه یه چیزی بگم؟!
-اره بگو
رهام:تو واقعا ادم عجیبی هستی!
-چرا؟
رهام:اخه اونطوری که من داد زدم هرکسی بود چهارتا فحشم میداد بهم
-خب توهم به من کمک کردی باید جبران کنم
رهام:من چه کمکی کردم؟!
-اون شب که حالم گرفته بود به حرفام گوش کردی و ارومم کردی منو رسوندی خونه م و تو سه روزی که نبودم کارا رو درست انجام دادی و امروز زخممو بستی اینا کمک نیستن؟!
رهام:خب اره راست میگی من واقعا ازت معذرت میخوام خیلی از دست پرهام عصبی بودم ببخشید
-عیبی نداره
رهام:تو خودت تنهایی زندگی میکنی؟یعنی همه ی خانوادت شیرازن؟
-تنهای تنها که نه دوستم ریما هم هست ولی همه ی خانواده م شیرازن منم شیراز بزرگ شدم و واسه درس و کار اومدم تهران یعنی از همون اول به شرط این که همیشه با ریما باشم مامانمو راضی کردم که بیام تهران من و ریما از بچگیمون باهم دوست بودیم و من ازش 4 سال بزرگترم
رهام:خیلی سخته از خانواده دور باشی
-بهش عادت کردم یعنی سعی میکنم ذهنمو با کار مشغول کنم تا دلتنگ نشم.
سوار ماشین شدم و رهام هم صندلی جلو نشست پروو برو عقب بشین! منم خل شدما وقتی کسی جز من و رهام نیست خب جلو میشینه دیگه !نگاهم افتاد به خودم توی آینه کنار پانسمان زخمم یکم خونی بود بارون که خورده خیس شده یه دستمال برداشتم و اطراف زخمو تمیز کردم و استارت زدم در اولین حرکت ضبظو خاموش کردم که مثل اون دفعه تو ماشین رهام یه اهنگ چرت پلی نشه و جفتمون شاخ دربیاریم
سکوت مزخرفی حکم فرما بود و جرات آهنگ گذاشتن هم نداشتم یهو میبینی اهنگ عشقولانه پلی میشه نم بارونم که میزنه تنها هم که هستیم یهو دیدی ایشون زد به سرش خیالاتی شد فک کرد من دوسش دارم که بهش لطف میکنم والا خطرناکه باید مواظب باشم!
بالاخره رهام سکوتو شکست و گفت:ماهور میشه یه چیزی بگم؟!
-اره بگو
رهام:تو واقعا ادم عجیبی هستی!
-چرا؟
رهام:اخه اونطوری که من داد زدم هرکسی بود چهارتا فحشم میداد بهم
-خب توهم به من کمک کردی باید جبران کنم
رهام:من چه کمکی کردم؟!
-اون شب که حالم گرفته بود به حرفام گوش کردی و ارومم کردی منو رسوندی خونه م و تو سه روزی که نبودم کارا رو درست انجام دادی و امروز زخممو بستی اینا کمک نیستن؟!
رهام:خب اره راست میگی من واقعا ازت معذرت میخوام خیلی از دست پرهام عصبی بودم ببخشید
-عیبی نداره
رهام:تو خودت تنهایی زندگی میکنی؟یعنی همه ی خانوادت شیرازن؟
-تنهای تنها که نه دوستم ریما هم هست ولی همه ی خانواده م شیرازن منم شیراز بزرگ شدم و واسه درس و کار اومدم تهران یعنی از همون اول به شرط این که همیشه با ریما باشم مامانمو راضی کردم که بیام تهران من و ریما از بچگیمون باهم دوست بودیم و من ازش 4 سال بزرگترم
رهام:خیلی سخته از خانواده دور باشی
-بهش عادت کردم یعنی سعی میکنم ذهنمو با کار مشغول کنم تا دلتنگ نشم.