18-05-2020، 13:48
منم متعاقبا صدامو بالا بردم:نمیخوام.نگه دار این کوفتیو.
فریاد ترسناک کیارش منو سرجام نشوند:گفتم بتمرگگگگگگگ.
و واقعا تمرگیدم...واقعا چسب شدم روی صندلی...این اولین بار که کیارش اینجوری داد میزد...چقدر ترسناک میشد وقتی عصبانی میشد و چقدر ترسناکتر وقتی داد میزد.
@@@@@@@@@
در خونه رو با شتاب باز کرد و منو پرت کرد داخل:تو حرف تو سرت نمیره؟خوشت میاد با من لج کنی؟مریضی؟
با شکم زمین خورده بودم و دست راستم خیلی درد گرفته بود.همونطور که با دست چپ سعی میکرد یکم دردشو تسکین بدم جوابشو دادم...صدام می لرزید ولی بازم جوابشو دادم.
-مریض تویی تو...چرا حالیت نیست؟من درس خوندم زحمت کشیدم کیا...
با غضب به سمتم حمله ور شد که جیغ خفه ای زدم.بدن له شدمو بین دستای مردونه اش گرفت:نمی فهمی انگار...تو عقل نداری مث اینکه...
روسریمو با خشم از سرم کشید و موهامو تو دستش گرفت:الان حالیت میکنم.
از موهام گرفته بود و منو می کشوند سمت اتاق خواب.پشت هم جیغ میکشیدم.درد موهام وحشتناک بود.اون بی شرف داشت از ریشه موهامو میکند:ولم کنننن...ولم کنننننن.
منو پرت کرد تو اتاق خواب و قبل از اینکه بتونم کمر راست کنم درو اتاق بست و قفل کرد:اینقدر اون تو میمونی تا زبونت کوتاه بشه.
-با همون دست کبودم به لبه تخت بند شدم.با برخورد میله سرد تخت روی کبودی ناله ضعیفی کردم.مانتو تنم بود ولی میدونستم که حسابی کبود شده...دستم زیر بدنم مونده بود و له شده بود...مشخص بود چی به روزش اومده.با بی حالی خودمو به در رسوندم:کیا...بیا این لجبازی مسخره رو تمومش کن...من حالم خوش نیست کیا...
سرم یه لحظه گیج رفت.دستمو به دستگیره در آویز کردم:کیا...
صدایی نمی اومد...جوابی نمیداد...لج کرده بود...این مرد بیست و شش ساله مثل بچه ها لج کرده بود...
نتونستم روی پاهام وایستم و کنار در ولو شدم.یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید.این همه تحقیر و توهین و دعوا فقط بخاطر اینکه نذاره من برم سر کار؟آخه چرا؟اونکه قبل ازدواج حرفی از این قضیه نزده بود...همش یک ماه از عروسیمون میگذشت و این شده بود حال و روز من تازه عروس...
ناله کردم:کیا...
سعی کردم بلندتر ناله کنم تا دلش به رحم بیاد و درو باز کنه...حالم اصلا خوش نبود...انگار ضعف کرده بودم...
-کیا...کیارش...
سرم تیر کشید...کف اتاق دراز کشیدم...همه نیرو و توانمو ریختم تو صدام:کیاااا...کیاااا
دیگه جونی نداشتم...برای اخرین بار صداش کردم:کیا..رش..
احساس کردم در داره باز میشه...و بعدشم سیاهی مطلق...
فریاد ترسناک کیارش منو سرجام نشوند:گفتم بتمرگگگگگگگ.
و واقعا تمرگیدم...واقعا چسب شدم روی صندلی...این اولین بار که کیارش اینجوری داد میزد...چقدر ترسناک میشد وقتی عصبانی میشد و چقدر ترسناکتر وقتی داد میزد.
@@@@@@@@@
در خونه رو با شتاب باز کرد و منو پرت کرد داخل:تو حرف تو سرت نمیره؟خوشت میاد با من لج کنی؟مریضی؟
با شکم زمین خورده بودم و دست راستم خیلی درد گرفته بود.همونطور که با دست چپ سعی میکرد یکم دردشو تسکین بدم جوابشو دادم...صدام می لرزید ولی بازم جوابشو دادم.
-مریض تویی تو...چرا حالیت نیست؟من درس خوندم زحمت کشیدم کیا...
با غضب به سمتم حمله ور شد که جیغ خفه ای زدم.بدن له شدمو بین دستای مردونه اش گرفت:نمی فهمی انگار...تو عقل نداری مث اینکه...
روسریمو با خشم از سرم کشید و موهامو تو دستش گرفت:الان حالیت میکنم.
از موهام گرفته بود و منو می کشوند سمت اتاق خواب.پشت هم جیغ میکشیدم.درد موهام وحشتناک بود.اون بی شرف داشت از ریشه موهامو میکند:ولم کنننن...ولم کنننننن.
منو پرت کرد تو اتاق خواب و قبل از اینکه بتونم کمر راست کنم درو اتاق بست و قفل کرد:اینقدر اون تو میمونی تا زبونت کوتاه بشه.
-با همون دست کبودم به لبه تخت بند شدم.با برخورد میله سرد تخت روی کبودی ناله ضعیفی کردم.مانتو تنم بود ولی میدونستم که حسابی کبود شده...دستم زیر بدنم مونده بود و له شده بود...مشخص بود چی به روزش اومده.با بی حالی خودمو به در رسوندم:کیا...بیا این لجبازی مسخره رو تمومش کن...من حالم خوش نیست کیا...
سرم یه لحظه گیج رفت.دستمو به دستگیره در آویز کردم:کیا...
صدایی نمی اومد...جوابی نمیداد...لج کرده بود...این مرد بیست و شش ساله مثل بچه ها لج کرده بود...
نتونستم روی پاهام وایستم و کنار در ولو شدم.یه قطره اشک از گوشه چشمم چکید.این همه تحقیر و توهین و دعوا فقط بخاطر اینکه نذاره من برم سر کار؟آخه چرا؟اونکه قبل ازدواج حرفی از این قضیه نزده بود...همش یک ماه از عروسیمون میگذشت و این شده بود حال و روز من تازه عروس...
ناله کردم:کیا...
سعی کردم بلندتر ناله کنم تا دلش به رحم بیاد و درو باز کنه...حالم اصلا خوش نبود...انگار ضعف کرده بودم...
-کیا...کیارش...
سرم تیر کشید...کف اتاق دراز کشیدم...همه نیرو و توانمو ریختم تو صدام:کیاااا...کیاااا
دیگه جونی نداشتم...برای اخرین بار صداش کردم:کیا..رش..
احساس کردم در داره باز میشه...و بعدشم سیاهی مطلق...