03-05-2020، 5:13
رمان انتقام دلباخته
#پارت11
دلناز
زمان حال :
لباس پوشیدم و از حموم بیرون آمدم، داخل اتاق شدم، صدف روی تخت نشسته بود.
صدف : عافیت باشه
-ممنون سلامت باشی
روی تخت نشستم و با حوله داشتم موهام رو خشک می کردم که یهو در اتاق باز شد
و مانی وارد اتاق شد
-ای بابا چرا در نمیزنی؟؟!
مانی : این مدلی دوست دارم
براش چشم درشت کردم
مانی : تو چرا هنوز آماده نشدی؟!
-آماده بشم برای چی؟!
مانی : صدف زنگ زد و گفت بیام دنبالت
به صدف نگاه کردم
صدف : دیدم حالت بده گفتم بری بیرون یه هوایی به سرت بخوره حالت جا بیاد
مانی : تا من میرم پیش سام، آماده شو دلناز
سر تکون دادم. مانی رفت بیرون و در رو بست. با اخم به صدف نگاه کردم
-نگو که همه چیز رو بهش گفتی!!؟
صدف : نه فقط بهش گفتم تو خواب بد دیدی و حالت بده
نفسی کشیدم، از روی تخت بلند شدم. در کمد رو باز کردم.
-بگو می خوام با سام تنها باشم چرا من رو بهونه می کنی
صدف : نه بخدا من فقط نگران تو بودم
خندیدم
صدف : کوفت بی حیا
-نمیشد تو و سام برید بیرون من بخوابم؟!
صدف : ای بابا حالا بیا و خوبی کن.
-بله بله
صدف : اصلا من میرم خونه تا خیال تو راحت بشه
با نیش باز بهش نگاه کردم
-با سام یا بی سام
بالشت رو سمتم پرت کرد جا خالی دادم و بالشت خورد توی دیوار
صدف : خیلیی پرویی
از ترس کتک خوردن خنده ام رو خوردم. چند ماهی بود که صدف و سام با هم نامزد کرده بودند. آخرش اون کل کل ها و دعوا هاشون به عشق ختم شد. کی فکرش رو
می کرد این موش و گربه، لیلی و مجنون بشن!!!
یه مانتو مشکی که خطوط سفید رنگ داشت با یه شلوار سفید از داخل کمد برداشتم و پوشیدم.
-خوب شدم؟!
صدف از سر تا پام رو نگاه کرد
صدف : عالی شدی
-تا من موهام رو میبندم تو ساعت بند مشکی ام رو از داخل کشو بیرون بیار
صدف : اوکی
موهام رو شونه زدم و بالا بستم. ساعتم رو دستم کردم. شال زردم رو، روی سرم انداختم، کیف زرد رنگم رو برداشتم.
-خوب من برم دیگه
صدف : آرایش نمی کنی؟!
رژ لبم رو برداشتم روی لبم کشیدم
صدف : همین!!
-امروز حس آرایش ندارم
صدف : هنوز نمی خواهی جریان رو بهم بگی؟!
آهی کشیدم
-اول بذار با خودم کنار بیام بعد برات تعریف می کنم
دست روی شونه ام گذاشت
صدف : اینقدر غصه نخور، دیگه هم فکر های احمقانه نکن
بهش لبخند زدم
-باشه عزیزم
من رو در آغوش کشید. گونه ام بوسید ازش جدا شدم.
-خوب من برم تا مانی قاط نزده
صدف : باشه برو
بهش لبخند زدم و از اتاق بیرون رفتم. در اتاق سام ایستادم و در زدم و در رو بازکردم.
مانی : چه عجب آماده شدی!
لبخند زدم. سام سمتم آمد
سام : بهتری؟
-اره خوبم نگرانم نباش
گونه ام رو بوسید.
سام : می دونی که عاشقتم خواهری!
-من عاشقتم داداشی
مانی دستم رو گرفت و کشید
مانی : فیلم هندی بسه بیا بریم
-باشه ولم کن خودم میام
دستم رو رها کرد
سام : مراقب دلناز باش
مانی : تو هم مراقب صدف باش
از خونه بیرون رفتیم. سوار ماشین شدیم
-حالا قرار کجا بریم؟!
مانی : از اونجای که من گرسنه هستم میریم یه چیزی بخوریم
-منم گرسنه هستم
مانی : پس پیش به سوی شکم
لبخند زدم.
-فقط بریم یه جای خوب
مانی : نگران نباش میبرمت یه جای عالی، یه غذایی مشتی بزنی به بدن
سر تکون دادم.
مانی : دلناز
-جانم
مانی : آهنگ بذارم؟
-اگه فارسی میخونه اره
مانی : اوکی
کنترل کوچولوی ضبط رو برداشت، دکمه ی روشنی رو زد، چند تا آهنگ رفت جلو
مانی : این فارسی
-اوکی
آهنگ توی فضای ماشین پخش شد.
(شدی عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / امشب قطعا قلبم برای تو میزد/ خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من
باش عشق من، قلبمو باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / شدی عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / نرو
بی قرار دلم، آروم نداره دلم تو رو میخوام / قد دنیا، تو عزیزه دلم / نرو بی قرار دلم، آروم نداره دلم/ تو رو میخوام، قد دنیا، تو عزیزه دلم / شدی عشق منو، جون منو،
این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / این همه عاشق شدنو / نرو بی قرار دلم، آروم نداره دلم/ تو رو میخوام، قد دنیا، تو عزیزه دلم / شدی
عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / امشب قطعا قلبم برای تو میزد / خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من
باش عشق من، قلبمو باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / امشب قطعا قلبم برای تو میزد / خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من باش عشق من، قلبمو
باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / شدی عشق منو ) پویا : عشق((
ضبط رو خاموش کردم.
مانی : چی شد
-حس اهنگ ندارم.
مانی : اوکی
عشق، عشق اصلا وجود نداره، فقط تنهایی داره، هر کسی عاشق بشه بدبخت میشه، من عاشق شدم قلب و حس طرفم رو باور کردم، اما چی شده؟ الان تنها و دل
شکسته شدم، عشق مثل جنگه، اونی که بیشتر عاشقه باخته.!
مانی : این اهنگ من و سوده ست.
-پس تو هم دلباخته شدی و رفت
سرش رو به چپ و راست تکون داد
مانی : یه جورایی اره
لبخند زدم
-امیدوارم طعم عشق برایت شیرین باشه
مانی : برای تو هم
خبر نداری پسر خاله طعم عشق برای من تلخ تر از زهر بود. کاش میشد دیگه بهش فکر نکرد! کاش فراموش میشد. کاش اونم قلبش می شکست..
#پارت11
دلناز
زمان حال :
لباس پوشیدم و از حموم بیرون آمدم، داخل اتاق شدم، صدف روی تخت نشسته بود.
صدف : عافیت باشه
-ممنون سلامت باشی
روی تخت نشستم و با حوله داشتم موهام رو خشک می کردم که یهو در اتاق باز شد
و مانی وارد اتاق شد
-ای بابا چرا در نمیزنی؟؟!
مانی : این مدلی دوست دارم
براش چشم درشت کردم
مانی : تو چرا هنوز آماده نشدی؟!
-آماده بشم برای چی؟!
مانی : صدف زنگ زد و گفت بیام دنبالت
به صدف نگاه کردم
صدف : دیدم حالت بده گفتم بری بیرون یه هوایی به سرت بخوره حالت جا بیاد
مانی : تا من میرم پیش سام، آماده شو دلناز
سر تکون دادم. مانی رفت بیرون و در رو بست. با اخم به صدف نگاه کردم
-نگو که همه چیز رو بهش گفتی!!؟
صدف : نه فقط بهش گفتم تو خواب بد دیدی و حالت بده
نفسی کشیدم، از روی تخت بلند شدم. در کمد رو باز کردم.
-بگو می خوام با سام تنها باشم چرا من رو بهونه می کنی
صدف : نه بخدا من فقط نگران تو بودم
خندیدم
صدف : کوفت بی حیا
-نمیشد تو و سام برید بیرون من بخوابم؟!
صدف : ای بابا حالا بیا و خوبی کن.
-بله بله
صدف : اصلا من میرم خونه تا خیال تو راحت بشه
با نیش باز بهش نگاه کردم
-با سام یا بی سام
بالشت رو سمتم پرت کرد جا خالی دادم و بالشت خورد توی دیوار
صدف : خیلیی پرویی
از ترس کتک خوردن خنده ام رو خوردم. چند ماهی بود که صدف و سام با هم نامزد کرده بودند. آخرش اون کل کل ها و دعوا هاشون به عشق ختم شد. کی فکرش رو
می کرد این موش و گربه، لیلی و مجنون بشن!!!
یه مانتو مشکی که خطوط سفید رنگ داشت با یه شلوار سفید از داخل کمد برداشتم و پوشیدم.
-خوب شدم؟!
صدف از سر تا پام رو نگاه کرد
صدف : عالی شدی
-تا من موهام رو میبندم تو ساعت بند مشکی ام رو از داخل کشو بیرون بیار
صدف : اوکی
موهام رو شونه زدم و بالا بستم. ساعتم رو دستم کردم. شال زردم رو، روی سرم انداختم، کیف زرد رنگم رو برداشتم.
-خوب من برم دیگه
صدف : آرایش نمی کنی؟!
رژ لبم رو برداشتم روی لبم کشیدم
صدف : همین!!
-امروز حس آرایش ندارم
صدف : هنوز نمی خواهی جریان رو بهم بگی؟!
آهی کشیدم
-اول بذار با خودم کنار بیام بعد برات تعریف می کنم
دست روی شونه ام گذاشت
صدف : اینقدر غصه نخور، دیگه هم فکر های احمقانه نکن
بهش لبخند زدم
-باشه عزیزم
من رو در آغوش کشید. گونه ام بوسید ازش جدا شدم.
-خوب من برم تا مانی قاط نزده
صدف : باشه برو
بهش لبخند زدم و از اتاق بیرون رفتم. در اتاق سام ایستادم و در زدم و در رو بازکردم.
مانی : چه عجب آماده شدی!
لبخند زدم. سام سمتم آمد
سام : بهتری؟
-اره خوبم نگرانم نباش
گونه ام رو بوسید.
سام : می دونی که عاشقتم خواهری!
-من عاشقتم داداشی
مانی دستم رو گرفت و کشید
مانی : فیلم هندی بسه بیا بریم
-باشه ولم کن خودم میام
دستم رو رها کرد
سام : مراقب دلناز باش
مانی : تو هم مراقب صدف باش
از خونه بیرون رفتیم. سوار ماشین شدیم
-حالا قرار کجا بریم؟!
مانی : از اونجای که من گرسنه هستم میریم یه چیزی بخوریم
-منم گرسنه هستم
مانی : پس پیش به سوی شکم
لبخند زدم.
-فقط بریم یه جای خوب
مانی : نگران نباش میبرمت یه جای عالی، یه غذایی مشتی بزنی به بدن
سر تکون دادم.
مانی : دلناز
-جانم
مانی : آهنگ بذارم؟
-اگه فارسی میخونه اره
مانی : اوکی
کنترل کوچولوی ضبط رو برداشت، دکمه ی روشنی رو زد، چند تا آهنگ رفت جلو
مانی : این فارسی
-اوکی
آهنگ توی فضای ماشین پخش شد.
(شدی عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / امشب قطعا قلبم برای تو میزد/ خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من
باش عشق من، قلبمو باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / شدی عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / نرو
بی قرار دلم، آروم نداره دلم تو رو میخوام / قد دنیا، تو عزیزه دلم / نرو بی قرار دلم، آروم نداره دلم/ تو رو میخوام، قد دنیا، تو عزیزه دلم / شدی عشق منو، جون منو،
این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / این همه عاشق شدنو / نرو بی قرار دلم، آروم نداره دلم/ تو رو میخوام، قد دنیا، تو عزیزه دلم / شدی
عشق منو، جون منو، این همه عاشق شدنو / قلب منو، عمر منو، حرف هایی که میزنمو / امشب قطعا قلبم برای تو میزد / خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من
باش عشق من، قلبمو باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / امشب قطعا قلبم برای تو میزد / خیلی دوست دارم تنهات نمیزارم / با من باش عشق من، قلبمو
باور کن / من تو رو می فهمم، تو اینو باور کن / شدی عشق منو ) پویا : عشق((
ضبط رو خاموش کردم.
مانی : چی شد
-حس اهنگ ندارم.
مانی : اوکی
عشق، عشق اصلا وجود نداره، فقط تنهایی داره، هر کسی عاشق بشه بدبخت میشه، من عاشق شدم قلب و حس طرفم رو باور کردم، اما چی شده؟ الان تنها و دل
شکسته شدم، عشق مثل جنگه، اونی که بیشتر عاشقه باخته.!
مانی : این اهنگ من و سوده ست.
-پس تو هم دلباخته شدی و رفت
سرش رو به چپ و راست تکون داد
مانی : یه جورایی اره
لبخند زدم
-امیدوارم طعم عشق برایت شیرین باشه
مانی : برای تو هم
خبر نداری پسر خاله طعم عشق برای من تلخ تر از زهر بود. کاش میشد دیگه بهش فکر نکرد! کاش فراموش میشد. کاش اونم قلبش می شکست..