امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان انتقـــام دلبـاخـتـهـــ ( خیلی قشنگــهــ)

#11
Rainbow 
رمان انتقام دلباخته

#پارت10

دلناز

حالا به کی زنگ بزنم بیاد دنبالم؟؟! شماره ی بابام رو گرفت اما برنداشت، پس سرش شلوغه، به مانی زنگ زدم.
مانی : سلام دخی خاله
-سلام پسر خاله خوبی؟
مانی : عالی، اما پر از استرس
-چرا؟ چیزی شده؟
مانی : دارم میرم سر قرار
-وا تو که دوست دختر داری؟
مانی : منحرف، قرار عشقی نه قرار کاری.
-اهان. موفق باشی

مانی : مرسی، کاری داشتی زنگ زدی؟
-نه فقط زنگ زدم حالی بپرسم همین.
مانی : چیزی شده؟
-نه دیووونه. من نمی تونم به تو برای احوال پرسی زنگ بزنم؟
مانی : معلوم که می تونی
-خوب برو به کارت برس، موفق باشی
مانی : ممنون عزیزم
-بای
مانی : بایز
گوشی رو قطع کردم. اینم که قرار کاری داشت.
شماره ی سام رو گرفتم، سام آخرین گزینه ام بود.

سام : سلام
-علیک سلام کجایی؟!
سام : دارم میرم پیش آذر
-آذر کیه؟؟!!
سام : دوست دخترم
-اون مگه اسمش گلی نبود!!
سام : گلی که مال دو قرن پیشه

آب دهنم رو قورت دادم.
سام : تو کجایی؟
-باشگاه اسب سواری، دلم برای غوغا تنگ شده بود، الان هم می خوام برم خونه.
سام : کی دنبالت میاد؟!
-در حال حاضر هیچ کس
سام : الان میام
-تو که داری میری پیش دوست دختر!!
سام : تو مهم تری خواهر گلم
لبخند زدم
-مرسی
سام : تا نیم ساعت دیگه اونجام
-اوکی بای
سام : بای

گوشی رو توی کیفم گذاشتم. عاشق داداشم بودم، فقط کاش دختر باز نبود!!. داشتم زمین رو متر می کردم که صدای بوق ماشینی آمد، به ماشین نگاه کردم نمی دونم
مدلش چی بود؟!! فقط کف ماشین کال روی زمین بود و رنگش هم بنفش بود، اخه رنگ ماشین هم شده بنفش؟!!! حسش نبود سرم رو خم کنم تا ببینم توی ماشین کیه! برای همین بی خیالش به زمین متر کردنم، ادامه دادم.
باربد : دلناز

برگشتم این که همون بچه پرو بود. پس ماشین مال اینه!!
باربد : بیا برسونمت
-میان دنبالم
ابرو بالا انداخت. نیشش باز شد.
باربد : ماشینم قشنگه!
-نه
خورد توی ذوقش و نیشش بسته شد.
باربد : می دونی قیمتش چند؟!

شونه بالا انداختم
-نه و برام هم مهم نیست، ماشین باید به دل بشین، قیمتش که مهم نیست.
قشنگ معلوم بود که دلش می خواد من رو خفه کنه.
باربد : تو چرا این چقدر سردی؟
-چون زمستون به دنیا آمدم.
باربد : الان چه ربطی داشت؟
ابرو بالا انداختم
-فصل ها روی رفتار و کردار آدم ها تاثیر می گذارند.
باربد : آهان، چه جالب

من این رو کجا دیده بودم!!؟ بهش خیره نگاه کردم، یهو یادم افتاد و لبخند زدم
باربد : ای جان چه لبخند زیبای داری
اخم کردم
-والا پرینتر هم به این سرعت کاغذ عوض نمی کنه که تو دوست دختر عوض میکنی
جا خورد.
باربد : دوست دختر!!! من که دوست دختر ندارم
ابروی سمت چپم رو بالا دادم.

-پس دیشب اون دختری مو قشنگ کنارت روی تخت توی رستوران باغ چه نسبتی باهاتون داشت؟؟!
شوک زده نگاهم می کرد. خنده ام گرفته بود اما جلوی خودم رو گرفتم.
دهنش رو باز کرد چیزی بگم اما نگفت. دستم رو آوردم بالا و تکون دادم
-حالا دیدی پرینتر از تو کند تره
-بای بای

. منم دستم رو بردم جلو و مشت کردم و سمت پایین گرفتم مشت رو باز کردم پام روی زمین کوبیدم، یعنی ب..و..سه ی رو که فرستادی زیر پام له کردم البته امیدوارم
فهمیده باشه. لبخند زد و سر تکون داد، داخل ماشینش نشست و ماشین با سرعت از کنارم رد شد. تمام حرصش رو سر پدال گاز خالی کرده بود. پسره پرو... دیگه حوصله
ام سر رفته بود این سام چرا نمیامد؟؟!! دیگه خسته شده بودم از انتظار، که گوشی ام زنگ خورد. سام بود
-کجایی

سام : دم باشگاه تو کجایی؟!
-الان میام
گوشی رو قطع کردم از باشگاه بیرون رفتم، ماشین سام رو دیدم. سوار شدم. داخل ماشین رو نگاه کردم
سام : دنبال چی میگردی؟!
-بزغاله
سام : بزغاله!!!؟
-اره، کلی علف زیر پام سبز شده بود گفتم حتما سر راهت بزغاله خریدی
خندید. منم لبخند زدم.
-سام
سام : جانم
-تو چرا هی دوست دختر عوض می کنی؟! خوب دخترا گناه دارند؟
سام : من برای خودم قانون دارم
-قانون!!!؟
سام : با هر دختری دوست میشم بهش میگم که من اهل ازدواج و عشق نیستم هدفم فقط دوستی ست. به آبرو یا احساس دختری صدمه وارد نمی کنم. با چند دختر
همزمان دوست نمیشم.
بهم نگاهی انداخت

سام : من یه خواهر دارم، ممکن در آینده هم دختر دار بشم، پس با احساس دختری بازی نمی کنم.
تعحب کردم، اگه بقیه ی پسرا هم مثل سام فکر می کردن، دنیا گلستان میشد. سام دختر باز بود اما نامرد و بی معرفت نبود.
-دوستت دارم داداش گلم
سام : منم دوست دارم خواهر خلم
با خنده سر تکون دادم......
پاسخ
 سپاس شده توسط sina34916
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان انتقـــام دلبـاخـتـهـــ ( خیلی قشنگــهــ) - Ɗєя_Mσηɗ - 02-05-2020، 23:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
  یـه داســتان واقعـی از یه دختر مجرد از زبان خودش ....... خیلی غمگینه
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
  داستان عاشقی یک پسر خیلی قشنگه(تکراری نیست)

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 4 مهمان