خاب بچه ها هر کی پیشنهادی داره
لطفا تو پ.خ بگه
ممنونم.
پارت 8
پرستارا اومدن و شروع کردن به مایعنه کردنم
مثل اینکه یه سکته خیلی خفیف داشتم که از بیخ گوشم گشت
قرار شد تا 3 روز تو بیمارستان بمونم
....................
از سر صبح اومد بازدیدم
یه دست گل دستش بود
اومد کنار تختم یه صندلی گذاشت
همین که نشست یه دست تو مو هاش انداخت و با استرسی که تو صورتش موج
ازم پرسید: بهتری ؟!
منم با یه صدای اروم گفتم :هی بدک نیستمم.
رضا اول یه نفس عمیق کشید و گفت:نمیدنی چقدر نگرانت شده بودم
وااااااااااااا این چرا چرتو پرت میگه
من خیلی گشنم بود
شکمم در حالی که قارو قور میکرد به رضا گفتم:اقا رضا میشه...؟
سریع حرفمو برید و گفت : رضا رضای خالی
منم گفتم : باشه....بریم ناهار بخوریم ؟! من خیلییییییییییی گشنمه
امممممممممم فکر نکنم دکتر اجازه بده یه دقیقه وایسا
الان میام
و بلند شد رفت اتاق دکتر
و بعد 5 دقیقه اومد
گفت: اجازه نداد........ولی گفت غذای بیمارستانو میتونی بخوری
منم به ناچار قبول کردم
اَیییییییییییی چقدر بد ریخته
رضا غذا رو رو به من کرد و گفت : تادآآآآآآآآآآآ.... بفرمایید
بیچاره اسکولیه برای خودش باید تیمارستان خوابوندتش
حالا غذا چی بود عدسییی
من گفتم:از عدسی متنفرام
رضا پوفی کشید و گفت:آآآآآ دهنتو وا کن ...هواپیما دارع میاد آآآآآآآآآآآآآ
من هنگیده بودم
به ناچار دهنمو اروم باز کردم
و غذا رو انداخت دهنم اَیییییییییییییییی خدا نگم چیکارت نکنه رضا
...............................
لطفا تو پ.خ بگه
ممنونم.
پارت 8
پرستارا اومدن و شروع کردن به مایعنه کردنم
مثل اینکه یه سکته خیلی خفیف داشتم که از بیخ گوشم گشت
قرار شد تا 3 روز تو بیمارستان بمونم
....................
از سر صبح اومد بازدیدم
یه دست گل دستش بود
اومد کنار تختم یه صندلی گذاشت
همین که نشست یه دست تو مو هاش انداخت و با استرسی که تو صورتش موج
ازم پرسید: بهتری ؟!
منم با یه صدای اروم گفتم :هی بدک نیستمم.
رضا اول یه نفس عمیق کشید و گفت:نمیدنی چقدر نگرانت شده بودم
وااااااااااااا این چرا چرتو پرت میگه
من خیلی گشنم بود
شکمم در حالی که قارو قور میکرد به رضا گفتم:اقا رضا میشه...؟
سریع حرفمو برید و گفت : رضا رضای خالی
منم گفتم : باشه....بریم ناهار بخوریم ؟! من خیلییییییییییی گشنمه
امممممممممم فکر نکنم دکتر اجازه بده یه دقیقه وایسا
الان میام
و بلند شد رفت اتاق دکتر
و بعد 5 دقیقه اومد
گفت: اجازه نداد........ولی گفت غذای بیمارستانو میتونی بخوری
منم به ناچار قبول کردم
اَیییییییییییی چقدر بد ریخته
رضا غذا رو رو به من کرد و گفت : تادآآآآآآآآآآآ.... بفرمایید
بیچاره اسکولیه برای خودش باید تیمارستان خوابوندتش
حالا غذا چی بود عدسییی
من گفتم:از عدسی متنفرام
رضا پوفی کشید و گفت:آآآآآ دهنتو وا کن ...هواپیما دارع میاد آآآآآآآآآآآآآ
من هنگیده بودم
به ناچار دهنمو اروم باز کردم
و غذا رو انداخت دهنم اَیییییییییییییییی خدا نگم چیکارت نکنه رضا
...............................