امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امتیازات: 4.25
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تک آی|ز.م

#16
علی:کودوم نقشه اذر؟اون که هنوز...صدای چی بود؟
وای...حواسم نبود پشت سرم روشوره...همینطوری که به حرفشون گوش میدادم عقب رفتم و خوردم به جا مسواکی و همش ریخت پایین...
تق...
دیگه صدایی از علی و اذر به گوشم نرسید...
در دستشویی کوبیده شد:ارزو...
اذر بود...چرا صدام میکرد؟چرا کسیو که میخوان از دستش خلاص بشنو صدا میکرد؟چرا؟ با پشت دست اشکامو پاک کردم...یعنی بودن من اینقدر برای علی سخت بود؟از چی می ترسید؟از من؟من یا خودش؟جوون بودن من برای اون بد بود؟اونو از راه به در میکرد؟
-ارزو؟ارزو جان...جواب بده...چیزیت شد؟
اشکامو به سختی پاک کردم...فایده نداشت...بازم گونه هام خیس خیس بود...
صدای اروم اذرو شنیدم که بنظر داشت به شوهرش میگفت:فک کنم شنیده...
تو همون حال پوزخندی زدم...براشون مهم بود که من شنیدم؟مهم بود که این ادم اضافی شنیده؟این سربار شنیده؟این مزاحم شنیده؟با پاهای لرزون دوباره به سمت حموم رفتم...یه حکمتی بوده که امروز زودتر از همیشه از حموم اومده بودم بیرون...گرچه خودم میخواستم که زودتر بیام بیرون تا به سهیل پیام بدم ولی مثل اینکه خداچیز دیگه ای واسم نوشته بود...
خودمو کنار دیوار میکشیدم تا به حموم برم...نمیخواستم بفهمن که شنیدم...من نشنیده بودم...بزار فک کنن نشنیده بودم...
@@@@@@
اذر میز شاموچید:چقدر دیر از حموم اومدی بیرون...
-اره...دیر اومدم.
تو حموم تا تونستم گریه کردم...زار زدم...زیاد طولش دادم تا شک نکنن که گریه کردم...شک نکنن که حرفاشونو شنیدم...نمیدونستم موضع درست چیه برای همین ترجیح میدادم فعلا سکوت کنم و خودمو به نشنیدن بزنم.اذرلبخند زد.از لبخندش خوشم نیومد...یعنی دیگه خوشم نمی اومد...با چه رویی بعد اون چیزایی که پشت سرم گفته بودن هنوز با لبخند بهم نگاه میکرد؟به علی اقا نگاهی انداختم که با اخم مشغول تکوندن روزنامه تو دستش بود...پوزخند محوی زدم...چرا هیچوقت به زنش تو چیدن میز غذا کمک نمیکرد؟چرا؟آذر نوکرش بود؟اون فقط دستور میده تو این خونه چی درسته چی غلط؟علی اقا متوجه من شد ولی به روی خودش نیاورد...منم به سمت اتاق رفتم:برای من‌زیاد نکش ابجی...
اذر به سمتم برنگشت...چیزیم نگفت...بنظرهیچ کس تو این خونه دل و دماغ حرف زدن نداشت...
@@@@@

دو دل بودم...پیام بدم یا ندم؟چشمامو بستم و انگشت اشاره دوتا دستمو به سمت هم اوردم:پیام بدم،ندم،بدم،ندم...انگشتام بهم رسید.ینی ندم؟چیکار کنم؟تو همین فکرا بودم که صدای در از جا پروندم:آرزو؟
دندونامو روهم ساییدم.اذر بود.با چه رویی باز اومده سراغم؟
-میتونم بیام تو؟
نفس عمیقی کشیدم.خودتو کنترل کن ارزو...نزار فک کنن ضعیفی:اره...
صدام ضعیف بود اونقدر که به گوش خودمم نرسید.
-نمیتونم؟
سعی کردم صدامو بالا ببرم:بیا
آذر وارد اتاق شد.
سرمو پایین انداخته بودم.
-خوبی ارزو؟
سعی کردم لبخند بزنم ولی نتونستم.بیشتر شبیه آویزون کردن لبهام بود تا لبخند:اره.
صدای ضعیفم به گوش خودمم نرسید.
-چیزی شده؟چرا جواب نمیدی؟
حس کردم که تخت تکون خورد.ارزو با فاصله از من رو لبه تخت نشسته بودم.ای کاش صدامو میشنید تا مجبور نشم دوباره جوابمو تکرار کنم.به سختی بغضممو خوردم:آره.
آذر دستشو گذاشت نزدیکم.خودمو بیشتر تو خودم مچاله کردم.
-مطمئنی؟
بازم سوال...چرا نمی فهمید که الان وقت سوال پرسیدن نیست؟
دیگه نتونستم جلوی اشکمو بگیرم.یک قطره اشک چکید رو ملافه.نمیدونم  اذر دیدش یا نه.میخواست چیزی بگه که گوشیم لرزید.
تو دلم خدا خدا میکردم که سهیل باشه.خودش پیام داده باشه و منو ازین سردرگمی در بیاره.اسمشو روی همون کارت سفید نوشته بود.سهیل محبی هستم...این تنها جمله حک شده روی کارت همراه یه شماره یازده رقمی بود که الان همه امیدم به دیدن همون شماره بود....بیحرکت سر جام مونده بودم.آذر کلافه از سکوتم آهی کشید و به سمت در رفت.قبل این از اتاق بره بیرون مکث کرد:از فردا باید بری خونه خاله.
سرمو جوری بالا آوردم که صداش به گوش اذر هم رسید:چی؟منکه گفته بودم نمیرم.
- باید بری.
از جام بلند شدم و به سمتش رفتم:یعنی چی؟زوریه؟
آذر همون طور که درو اتاق رو می بست جواب داد:اره...زوریه.
با تعجب و عصبانیت درو باز کردم:به همین خیال باش که برم.


پ ن:دیگه اینم دومین پست امروز Big Grin

(02-04-2020، 2:30)پایدارتاپای دار نوشته است: دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
 
ادامه نمدی

چرا ادامه‌ مدم=)))
پاسخ
 سپاس شده توسط ناتاشا1 ، پایدارتاپای دار ، لــــــــــⓘلی ، میا


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-03-2020، 0:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-03-2020، 22:55
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 26-03-2020، 12:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 28-03-2020، 19:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-03-2020، 19:26
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 20:14
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-03-2020، 23:58
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 0:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 02-04-2020، 23:57
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 11:37
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 03-04-2020، 17:34
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:46
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 04-04-2020، 18:56
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 07-04-2020، 0:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-04-2020، 1:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 4:47
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 09-04-2020، 17:53
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 10-04-2020، 23:40
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 12-04-2020، 0:12
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-04-2020، 5:39
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 21-04-2020، 4:15
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 24-04-2020، 23:15
RE: رمان تک آی|ز.م - sober - 27-04-2020، 8:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 30-04-2020، 5:30
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 01-05-2020، 14:50
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 1:38
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 08-05-2020، 16:51
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-05-2020، 4:29
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-05-2020، 22:06
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-05-2020، 11:42
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 31-05-2020، 2:31
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 11-06-2020، 23:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 15-06-2020، 2:20
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 2:10
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 16-06-2020، 10:11
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 20-06-2020، 23:03
RE: رمان تک آی|ز.م - Z_m - 27-06-2020، 13:31

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 21 مهمان