10-03-2020، 13:01
سلام دوستای خوبم....خیلـــــــــی ببخشین که نتونستم زودتر پارت جدید رو براتون بزارم
رمان تنهام نذار پارت شانزدهم
*الا*
خیلی تعجب کرده بودم و ناراحت بودم....چرا الهه اونطوری باهام رفتار کرد؟؟؟ مگه من چی بهش گفتم؟فقط یه سوال پرسیدم...همین....
روی تخت دراز کشیدم...همش سعی میکردم اون سایه ها رو توی ذهنم پر رنگ کنم...دست چپمو که بالا اوردم یه زخم روی رگم دیدم...یهو یه چیزایی مثل برق از ذهنم گذشت....
یادمه این خط رو خودم انداختم...رد تیغ بود...خودم بریدم...یه چیزای خیلی گنگی توی ذهنم بود...کامل نمیتونستم درکش کنم...نیاز به زمان داشتم...سرم خیلی درد میکرد...یادمه که خیلی خون اومد از دستم..اینا رو یادمه...ولی چرا رگمو بریدم؟؟...سردردم داشت دیوونم میکرد...تصمیم گرفتم یکم بخوابم تا ذهنم اروم بشه...
*آیهان*
میلاد:
ایول من بردممممممم
-نخیر قبول نیست...شایان حواسمو پرت کرد
شایان:
ایهان باید شام بدی بهمون
-من قبول ن د ا ر م
میلاد:
جر زنی میکنی
شایان:
از زیر شام دادن در میری؟؟؟
کوسن مبلو برداشتم و پرت کردم سمت جفتشون که هرهر داشتن میخندیدن...
-بگو دیگه واسه چی میگفتن بیا..نگو نقشه داشتن..جهنم یه شامم میدم کوفت کنین
صدای قهقهشون بلند شد...
-کوفت
گوشیم زنگ خورد...الهه بود از جام بلند شدم و یکم دورتر از بچه ها نشستم که سر و صداشون کمتر اذیت کنه!!!!!
-سلام عشقم
-سلام عزیزم خوبی؟
-مرسی فدات شم...صدای تو رو که شنیدم حالم عالیــــه....تو چطوری عزیزم؟
-منم خوبم...ایهــــــان؟
-جـــــــانـــــم؟
-دلم...
-دلــت چی شده عشقم؟
-واست تنگ شده...
-قربون اون دلت برم...بیام دنبالت عزیزم؟
-میتونی؟
-چرا نتونم...من واسه تو هرکــــــاری میکنم عزیز دلم...
-مرسی عشقــم
-تا پنج مین دیگه اونجام عزیزم
-بابای عشقم
-بابای ...![Smile Smile](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/smile.gif)
با خوشحالی از جام بلند شدم که صدای شایان دراومد:
هوی گوریل کجا؟
-خونه ی پسر شجاع!
میلاد: شام ما رو بده
-ای کوفت بخورین شما ها رو...دارم میرم پیش عشقم
شایان:
بگو دیگه چرا کبکش خروس میخونه...
میلاد:
ای درد...گمشو...فقط زود برگرد ما یه ته بندی میکنیم تا بیای
لبخند خبیثی زدم و گفتم:
مگه ته داره اون شکم؟؟؟
و با یه حرکت از جلوی چشمشون دور شدم تا اسیب نبینم!!!!!
در عرض پنج مین رسیدم جلو در خونشون
تک زدم رو گوشیش که اومد بیرون اوووووو عشقم چه خوشگل شده بود!!! از ماشین پیاده شدم و درو براش باز کردم لبخند خجولی زد و سوار شد
ای من دورت بگردم خجالتی خودم!!!!
درو بستم و خودمم تو ماشین نشستم...تا خواست حرفی بزنه محکم بغلش کردم...
-دلم واست یه ذره شده بود....تو نمیگی ایهانت از دلتنگی میمیره؟
-خدانکنه...فدای ایهانم بشم من...دل منم واست یذره شده بود
-عشق منی تـــــــو....چرا حس میکنم نفسم بی حوصلس؟؟! چیزی شده عزیزم؟
-نه عشقم چیزی نشده...
-پس چرا اینقدر کسلی؟
-سر الا داد زدم...نا خواسته و بیخودی!
-عی بابا...وقتی برگشتی ازش عذرخواهی کن
-اره باید همین کارو بکنم...
-حالام بهش فکر نکن...کاریه که شده
خندید و لپمو کشید:
شیطون چقدر دستور میدی بهم؟!
قیافمو مظلوم کردم و گفتم:
ندم خــــــــو؟
خبیثانه ابروشو بالا برد:نــــــــــــوچ
دست به سینه به روبه روم خیره شدم و گفتم:
-هعی باشه...منم میرم به مامانم میگم
و زیرچشمی حرکاتشو در نظر گرفتم
-پسر لوس مامان...راستی ایهان حرف از مامانت شد...ازشون خبر داری؟
-نه!
-یعنی اصلا بهت زنگ نزدن؟
-چرا...ولی جواب نمیدم
-عی بابا...
-الهه دانشگاه نمیای...میترسم عقب بیفتی از درسات عشقم...
-نمیتونم که الا رو تنها بزارم!
-عی خدا...بریم کجا؟
-امممممم...بریم پارک یکم قدم بزنیم؟
-هوا هم که بارونیه...دوتا عاشق کم داره
-شیطونی نکن عشقم...
-چشم نفسم...هرچی تو بگی...
ماشینو روشن کردم و سمت پارک حرکت کردم و به اهنگی که پلی شد گوش دادم:
دیدمت...عشق میان قلب من دامن گرفت
آسمانم از سر خشنودی باریدن گرفت
چشم هایت غصه را از زندگیه من گرفت
از همه عالم دلم تصمیمِ دل کندن گرفت
دلبر خوش خنده ی من
حرفاتو با خنده بزن
لحنِ قشنگتو میخوام
بمون همیشه تو دلم
نازتو دائم میخرم
بخند تا از غصه درآم
باش تا مرگم سرت باشد به روی شانه ام
عطرِ تو دائم پیچیده در فضای خانه ام
خوب میدانی که من یک عاشق دیوانه ام
خوب میدانی که من یک عاشق دیوانه ام
دلبر خوش خنده ی من
حرفاتو با خنده بزن
لحنِ قشنگتو میخوام
بمون همیشه تو دلم
نازتو دائم میخرم
بخند تا از غصه درآم
(اهنگ خوش خنده ی من -سینا درخشنده)
از ماشین پیاده شدیم...اروم کنارش قدم میزدم...اروم کنارم قدم برمیداشت...همین که بود کافی بود...همین که قدمامو تنها نمیذاشت...همین که همیشه پیشم بود...همین که مــــالِ مـــــن بود کافی بود...
ترنم باران را نصار چشمانت میکنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم
و دست نوازشم را
به موهایت هدیه میکنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری...
روبه روش وایستادم...سرشو بالا اورد و نگاش تو نگام گره خورد...تو پارک هیشکی نبود...اصلا خلوت بودن و نبودنش مهم نیست...مهم اینه که...
دستاشو توی دستام گرفتم و روی هر دستش یه بوسه...
به چشمای گربه ایش خیره شدم و گفتم:
همیشه بمون باهام...حتی اگه بد شدم...اگه بداخلاق شدم...همیشه باهام بمون...نفسام مالِ توعه...عاشق اینم تو هوایی که تو توش نفس بکشی نفس بکشم...عاشق لحظه های با تو بودنم...عاشق چشماتم....تنهام نذار...
.
.
.
خب دوستای گلم پارت شانزدهم رمان تنهام نذار رو هم گذاشتم
بازم ببخشین باعث تاخیرم
نظر و سپاس فراموشتون نشه...
![Heart Heart](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/heart.gif)
رمان تنهام نذار پارت شانزدهم
*الا*
خیلی تعجب کرده بودم و ناراحت بودم....چرا الهه اونطوری باهام رفتار کرد؟؟؟ مگه من چی بهش گفتم؟فقط یه سوال پرسیدم...همین....
روی تخت دراز کشیدم...همش سعی میکردم اون سایه ها رو توی ذهنم پر رنگ کنم...دست چپمو که بالا اوردم یه زخم روی رگم دیدم...یهو یه چیزایی مثل برق از ذهنم گذشت....
یادمه این خط رو خودم انداختم...رد تیغ بود...خودم بریدم...یه چیزای خیلی گنگی توی ذهنم بود...کامل نمیتونستم درکش کنم...نیاز به زمان داشتم...سرم خیلی درد میکرد...یادمه که خیلی خون اومد از دستم..اینا رو یادمه...ولی چرا رگمو بریدم؟؟...سردردم داشت دیوونم میکرد...تصمیم گرفتم یکم بخوابم تا ذهنم اروم بشه...
*آیهان*
میلاد:
ایول من بردممممممم
-نخیر قبول نیست...شایان حواسمو پرت کرد
شایان:
ایهان باید شام بدی بهمون
-من قبول ن د ا ر م
میلاد:
جر زنی میکنی
شایان:
از زیر شام دادن در میری؟؟؟
کوسن مبلو برداشتم و پرت کردم سمت جفتشون که هرهر داشتن میخندیدن...
-بگو دیگه واسه چی میگفتن بیا..نگو نقشه داشتن..جهنم یه شامم میدم کوفت کنین
صدای قهقهشون بلند شد...
-کوفت
گوشیم زنگ خورد...الهه بود از جام بلند شدم و یکم دورتر از بچه ها نشستم که سر و صداشون کمتر اذیت کنه!!!!!
-سلام عشقم
-سلام عزیزم خوبی؟
-مرسی فدات شم...صدای تو رو که شنیدم حالم عالیــــه....تو چطوری عزیزم؟
-منم خوبم...ایهــــــان؟
-جـــــــانـــــم؟
-دلم...
-دلــت چی شده عشقم؟
-واست تنگ شده...
-قربون اون دلت برم...بیام دنبالت عزیزم؟
-میتونی؟
-چرا نتونم...من واسه تو هرکــــــاری میکنم عزیز دلم...
-مرسی عشقــم
-تا پنج مین دیگه اونجام عزیزم
-بابای عشقم
-بابای ...
![Smile Smile](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/smile.gif)
با خوشحالی از جام بلند شدم که صدای شایان دراومد:
هوی گوریل کجا؟
-خونه ی پسر شجاع!
میلاد: شام ما رو بده
-ای کوفت بخورین شما ها رو...دارم میرم پیش عشقم
شایان:
بگو دیگه چرا کبکش خروس میخونه...
میلاد:
ای درد...گمشو...فقط زود برگرد ما یه ته بندی میکنیم تا بیای
لبخند خبیثی زدم و گفتم:
مگه ته داره اون شکم؟؟؟
و با یه حرکت از جلوی چشمشون دور شدم تا اسیب نبینم!!!!!
در عرض پنج مین رسیدم جلو در خونشون
تک زدم رو گوشیش که اومد بیرون اوووووو عشقم چه خوشگل شده بود!!! از ماشین پیاده شدم و درو براش باز کردم لبخند خجولی زد و سوار شد
ای من دورت بگردم خجالتی خودم!!!!
درو بستم و خودمم تو ماشین نشستم...تا خواست حرفی بزنه محکم بغلش کردم...
-دلم واست یه ذره شده بود....تو نمیگی ایهانت از دلتنگی میمیره؟
-خدانکنه...فدای ایهانم بشم من...دل منم واست یذره شده بود
-عشق منی تـــــــو....چرا حس میکنم نفسم بی حوصلس؟؟! چیزی شده عزیزم؟
-نه عشقم چیزی نشده...
-پس چرا اینقدر کسلی؟
-سر الا داد زدم...نا خواسته و بیخودی!
-عی بابا...وقتی برگشتی ازش عذرخواهی کن
-اره باید همین کارو بکنم...
-حالام بهش فکر نکن...کاریه که شده
خندید و لپمو کشید:
شیطون چقدر دستور میدی بهم؟!
قیافمو مظلوم کردم و گفتم:
ندم خــــــــو؟
خبیثانه ابروشو بالا برد:نــــــــــــوچ
دست به سینه به روبه روم خیره شدم و گفتم:
-هعی باشه...منم میرم به مامانم میگم
و زیرچشمی حرکاتشو در نظر گرفتم
-پسر لوس مامان...راستی ایهان حرف از مامانت شد...ازشون خبر داری؟
-نه!
-یعنی اصلا بهت زنگ نزدن؟
-چرا...ولی جواب نمیدم
-عی بابا...
-الهه دانشگاه نمیای...میترسم عقب بیفتی از درسات عشقم...
-نمیتونم که الا رو تنها بزارم!
-عی خدا...بریم کجا؟
-امممممم...بریم پارک یکم قدم بزنیم؟
-هوا هم که بارونیه...دوتا عاشق کم داره
-شیطونی نکن عشقم...
-چشم نفسم...هرچی تو بگی...
ماشینو روشن کردم و سمت پارک حرکت کردم و به اهنگی که پلی شد گوش دادم:
دیدمت...عشق میان قلب من دامن گرفت
آسمانم از سر خشنودی باریدن گرفت
چشم هایت غصه را از زندگیه من گرفت
از همه عالم دلم تصمیمِ دل کندن گرفت
دلبر خوش خنده ی من
حرفاتو با خنده بزن
لحنِ قشنگتو میخوام
بمون همیشه تو دلم
نازتو دائم میخرم
بخند تا از غصه درآم
باش تا مرگم سرت باشد به روی شانه ام
عطرِ تو دائم پیچیده در فضای خانه ام
خوب میدانی که من یک عاشق دیوانه ام
خوب میدانی که من یک عاشق دیوانه ام
دلبر خوش خنده ی من
حرفاتو با خنده بزن
لحنِ قشنگتو میخوام
بمون همیشه تو دلم
نازتو دائم میخرم
بخند تا از غصه درآم
(اهنگ خوش خنده ی من -سینا درخشنده)
از ماشین پیاده شدیم...اروم کنارش قدم میزدم...اروم کنارم قدم برمیداشت...همین که بود کافی بود...همین که قدمامو تنها نمیذاشت...همین که همیشه پیشم بود...همین که مــــالِ مـــــن بود کافی بود...
ترنم باران را نصار چشمانت میکنم نازنینم
تا شبنمی شود بر سرخی گونه هایت
و داغی بوسه ام را به پیشانی ات به یادگار میگذارم
و دست نوازشم را
به موهایت هدیه میکنم
که تا عمر داری مرا از خاطر نبری...
روبه روش وایستادم...سرشو بالا اورد و نگاش تو نگام گره خورد...تو پارک هیشکی نبود...اصلا خلوت بودن و نبودنش مهم نیست...مهم اینه که...
دستاشو توی دستام گرفتم و روی هر دستش یه بوسه...
به چشمای گربه ایش خیره شدم و گفتم:
همیشه بمون باهام...حتی اگه بد شدم...اگه بداخلاق شدم...همیشه باهام بمون...نفسام مالِ توعه...عاشق اینم تو هوایی که تو توش نفس بکشی نفس بکشم...عاشق لحظه های با تو بودنم...عاشق چشماتم....تنهام نذار...
.
.
.
خب دوستای گلم پارت شانزدهم رمان تنهام نذار رو هم گذاشتم
بازم ببخشین باعث تاخیرم
نظر و سپاس فراموشتون نشه...
![Heart Heart](http://www.flashkhor.com/forum/images/smilies/heart.gif)