امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان تنهام نذار

#8
دوستای گلم ببخشین زودتر نتونستم بذارم
رمان تنهام نذار پارت سوم
لباسامو با یه کت اسپرت مشکی و شلوار و پیرهن مشکی عوض کردم رفتم بیرون که شایان گفت:
اوه اینو باش میلاد
میلاد با دلخوری نگام کرد سری تکون داد و رفت
شایان چیزی نگفت و باهم از خونه خارج شدیم سوار بی ام و شایان شدیم تو راه همش به فکر این بودم که باید به الهه چی بگم...
*الهه*
پتو رو دوباره کشیدم روی سرم که صدای الا بلند شد:وای الهه پاشــــووووو...دیرت شد خیر سرت تولد صمیمی ترین دوستته گرفتی عین چی خوابیدی اینجا
از همون زیر پتو گفتم:ولم کن الا..اصلا نمیرم
-الهه شروع نکن دوباره..نری سارا دیوونه میشه..این خوبه؟
سرمو اوردم بیرون و به لباسی که الا روبه روم گرفته بود نگاه کردم یه پیرهن زرشکی نسبتا کوتاه بود واقعا قشنگ بود اما مناسب نبود
-الا مختلطه ها اینو بپوشم؟
-وای کشتی منو اعصابم بهم ریخت..میخوای بپوش میخوای نپوش منو باش یه ساعته واسه کی دارم خودمو میکشم
و از اتاق بیرون رفت الا تنها خواهرم بود که نزدیکترین کسم بود الا چهارده ساله بود و منم بیست بودم پوفی کشیدم و از جام بلند شدم از اونجایی که حوصله ی هیچی رو نداشتم همون پیرهنو با یه ساپورت مشکی پوشیدم یه ارایش ملایم هم کردم و کفشای زرشکیمو پام کردم الا اومد تو اتاق
-چه عجب تنبل خانوم بالاخره داری میری
-الا نگرانم نکنه بیاد
-الهه فراموشش کن دیگه تموم شده یادت نرفته که مادرش چیکارت کرد..خودشم تا یه هفته پیداش نبود پس حالا غلط میکنه بخواد چیزی هم بگه
-اوکی خواهری من دیگه برم دیرم شده
گونشو بوسیدم و خواستم برم بیرون که صدام زد:
-الهه...
-جانم؟
-کادوی سارا رو برداشتی؟
کادو رو پاک یادم رفته بود برش داشتم و بعداز خداحافظی با مامان و بابام رفتم سوار ماشین نهال شدم
-سلام نهال
-سلام عزیزم خوبی؟
-مرسی بریم نهال دیر شد
نهال با دیدن ساعت جیغی کشید و پاشو گذاشت رو گاز دروغ چرا هنوزم دوسش داشتم هنوزم تک تک سلول هام اسم اونو فریاد میزدن ولی باید قبول میکردم که همه چی بینمون تموم شده سرمو به شیشه چسبوندم و به نم نم بارون خیره شدم
.
.
سرمو بالا اوردم و به خانم نسبتا میانسال رو به  روم خیره شدم
-الهه باید تو باشی درسته؟
فهمیدم که مادر ایهانه از جام بلند شدم و با خوشرویی تمام جوابشو دادم:
-بله همینطوره
روی صندلی نشست و اشاره کرد که منم بشینم کنارش نشستم
-مثل اینکه زدی دل پسرمو بردی..ولی همین الان بهت میگم رابطه ی شما نباید ادامه پیدا کنه
یهو انگار دنیا رو سرم اوار شد
-چ..چرا؟
-چون ایهان باید با دخترخالش ازدواج کنه من با ازدواج شما دوتا راضی نیستم هیچ کدوم از خانواده ها تفاهمی باهم ندارن چه از نظر مالی چه فرهنگی خانواده ما از خانواده ی شما پایین تره و این بعدا خیلی میتونه مشکل ساز باشه..من رک حرفامو میزنم دخترم تو به درد خانواده ی ما نمیخوری تو واسه پسر من مناسب نیستی...تو
دیگه هیچی نمیشنیدم فقط قطره های اشک بود که صورتمو خیس میکرد این خانوم چه میفهمید عشق چیه..اره نگفت که پسرش اومد قلبمم با خودش برد نفهمید که وقتی اون حرفا رو گفت شکستم..خورد شدم..تک تک کلاتشو با سردترین لحن ممکن میگفت..یعنی انقدر از من متنفره؟
با صدای نهال که داشت صدام میزد به خودم اومدم
-الهه بگیر اشکاتو پاک کن..دختر خوب امشب تولد بهترین دوستمونه..از گریه و زاری خبری نیس
دستمالو از دستش گرفتم و زیرلب تشکری کردم
-خب حالا پیاده شو که رسیدیم
پارتی خونه ی سارا بود که البته نصف بچه های دانشگاه اونجا بودن
با دیدنش اخم غلیظی نشست رو پیشونیم...بازم سه نفری باهم بودن و طبق معمول اقا وسط وایستاده بود
انگار سنگینی نگاهمو حس کر که زود سرشو اورد بالا و نگامون توهم گره خورد...
.
.
.نظر و سپاس فراموش نشه..من اولین رمانیه که دارم مینویسم..خو نظر موخام crying  crying
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
https://harfeto.timefriend.net/16293567424736
پاسخ
 سپاس شده توسط یلدا 86 ، єη∂ℓєѕѕღ ، لــــــــــⓘلی ، پایدارتاپای دار ، BIG-DARK


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان تنهام نذار - Ɗєя_Mσηɗ - 06-01-2020، 0:00

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان