امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 2.5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان دنیای سیاه من

#6
(پانیذ)

با تقه ای که به در خورد گفتم:بفرمایید.

در رو باز کرد و داخل اومد.

-بیا بشین.

نشست و گفت:چیکارم داری؟

-خب بخاطر اینکه کارت رو درست انجام دادی اجازه میدم بچت رو ببینی.

خوشحال شدنش رو می تونستم حس کنم.پوزخندی زدم و قبل از اینکه از در بره بیرون گفتم:کاشکی انقدر برای دیدن من و پویان و پریا ذوق می کردی.البته میدونی تو آدم عوضی ای هستی وقتی پویا بخاطر تو مرد و مامان توی بچگی من خودکشی کرد همش تقصیر تو بود.

بدون اینکه ناراحت بشه گفت:من نمی خواستم پویا عذاب بکشه.می دونستم اگه اون راه رو بره بدبخت میشه.

خندیدم و با تمسخر گفتم:یه طوری حرف می زنی انگار تو همه این راه هایی که انتخاب کردی درست بودن‌.تو با انتخابت گند زدی توی زندگی من و بقیه.ولی تقاص این کارا رو پس میدی.خداروشکر کن که بابابزرگ درست قضیه رو نمیدونه وگرنه تا الان زیر خاک بودی.

بیرون رفت و در رو محکم کوبید.من پانیذم 23 سالمه و پریا و پویان هم 21 سالشونه در اصل دو قلو هستن.یه دفعه در باز شد و پریا اومد داخل.اخمی کردم و گفتم:فکر کنم یادم رفته که در زدن رو بهت یاد بدم.

روی صندلی نشست و گفت:شنیدم می خوای اون دختره پریسا رو بیاری اینجا.

-آره ولی یک ساعت بیشتر نمی مونه می فرستمش بره.

پریا-واقعا نمیدونم چطوری توی بچگی اون همه عذاب رو تحمل کردی.

پوزخندی زدم و گفتم:اولش سخت بود ولی بعدا برام عادی شد.

اخمی کرد و گفت:کاشکی از همون بچگی بابا می مرد و مامان می موند.فقط خدا کنه اون زنه نیاد.

پوزخندی زدم و گفتم:میدونی که نمی زارم اون هیچوقت پاش رو اینجا بزاره.
پاسخ
 سپاس شده توسط رها جوووون.لپتاپ ، ارزوخواجه ، Aesthetic ، Lowin


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان دنیای سیاه من - myblacksky - 27-06-2019، 15:06

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 3 مهمان