06-11-2018، 18:52
نام رمان: ارباب زاده مغرور من
نویسنده: الهه آتش
ژانر رمان: عاشقانه ، اربابی
خلاصه رمان:
اربابی از تبار سیاهی، قدرت و خشونت دختر ارباب دختری از جنس سکوت، آرامش، پاک، ساده و عاشق خدمتکار ارباب پسری از جنس سنگ و انتقام اما مهربون حالا این دختر قصه عاشق پسر قصه مون میشه و زمانی که ارباب متوجه میشه حالا چی در انتظار این دو نفر است…
قسمتی از رمان:
_: یسنا یسنا بیا، دوباره رحیم افتاده به جون یکی تو رو خدا بیا.
_: باز چی شده؟ من حوصله کل کل کردن با اون دیو دو سرو ندارم.
_: الان وقت این حرفا نیست با ساقه انار افتاده به جون مش عباس.
_: مش عباس؟؟ به اون پیر مرد چکار داره آخه.
_: سر جریان پسرش دیگه، گفته پسرم رفته شهر رو من ازش خبر ندارم اما خودش قایمش کرده بود همراه ملیحه خدمتکار خونمون راه افتادم رحیم سر کارگر عمارت پدرم بود و البته مورد اعتمادترین و دست راست پدرم…
پدرم پسر نداشت ما سه تا دختر بودیم دوتا خواهرم یاسمنو یاس گل ازدواج کرده بودن و تو ده بالا زندگی میکردن، هر دوشون بچه داشتن.
_: چی شده رحیم؟
ازش میترسیدم عین چی اما اعتماد به نفسمو حفظ میکردم اون موقع ها ۱۷ سالم بود و رحیم یک جوون ۲۸-۲۹ ساله بود قد بلندو چارشونه بود با چشمای مشکی و نافذ که آدم از سرماش یخ میزد.
_: خانم برو بالا.
_: نزنش، چرا میزنیش؟! این پیرمرد مگه چقد جون داره؟
_: اون دروغ گفته و سزاش مرگه!
_: یعنی چی قتل که نکرده کارشم طبیعی بوده تو از احساسو عاطفه سر رشته نداری وگرنه همه میدونن که هر پدری بود همین کارو میکرد
_:پسرش دزدی کرده اونم از ارباب.