امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان آینده من تویی

#17
لیلا+چرا انقدر منفی فکر میکنی؟ارسام دوستت داره خیلی هم دوستت داره داری خودتو الکی عذاب میدی.

_بیخیال من فعلا ازش دست کشیدم.

لیلا+تو دوستش نداری.

_دارم خیلی هم دارم ولی نمیتونم نمیتونم اینکارو با شقایق و اریا بکنم.

لیلا+باشه الکی خودتو عذاب نده ولی پشیمون میشی.

_نمیشم

لیلا+خب من رفتم.

_به سلامت.

درو بست.نمیدونم چند ساعت گذشته بود که خوابم برد.وقتی بیدار شدم.یه اس ام اس اومده بود.

_اگه میخوای حقایق رو بفهمی بیا به این ادرس.اریا.

تعجب کردم.اریا کی بود؟هان اریا عشق سابق شقایق بود.سریع لباس پوشیدم و رفتم به همون ادرسی که داده بود.وقتی رسیدم پیاده شدم.به سمت کافی شاپ رفتم.درو باز کردم.هیچکس نبود.با شنیدن صدای پا برگشتم.یه پسر فوق العاده جذاب روبروم بود.

_وا شما کی هستی؟

+اریا

_اهان

اریا+بیا بشین.

و با دستش به میز وسط کافی شاپ اشاره کرد.نشستم.

اریا+میدونم که منو میشناسی.من پدر اریام.

_چی؟

اریا+اون بچه پسر ارسام نیست.تازه شقایق یه توراهی دیگه از منم داره.

انقدر شوکه بودم که حرفی نزدم.

اریا+بهتره زودتر کاری کنی که شقایق از ارسام جدا بشه.

_و اگه اینکارو نکنم؟

به سمتم خم شد.

اریا+کاری میکنم از کرده خودت پشیمون بشی خانوم کوچولو.

ترسیدم.

_من نمیتونم به ارسام بگم که بچه از خودش نیست.تازه ممکنه که بچه توی شکم شقایق رو بکشه.

اریا+منظور من اینه میری سمتش و بهش میگی در ازای اینکه باهات بمونم باید شقایق رو طلاق بدی.

_این کار اسونی نیست و من نمیتونم انجامش بدم.

بلند شد.و دورم چرخی زد.

اریا+پس از یه راه دیگه وارد میشم.

و با یه حرکت دستمال گذاشت روی دهنم.نفسمو حبس کردم و تقلا کردم ولی ناچار نفس عمیقی کشیدم.وقتی به هوش اومدم توی یه اتاق بودم.درو باز کردم.یه خونه معمولی بود.

اریا+بلاخره بیدار شدی؟

_من کجام؟

اریا+بخاطر اینکه کاری که میخوام رو انجام نمیدی مجبورم که نگهت دارم تا ارسام تسلیم بشه.

_نمیتونی همچین کاری بکنی.

اریا+میتونم.

دویدم سمت در ولی قفل بود.با بیچارگی روی زمین نشستم.

اریا+متاسفانه باید یه کاری بکنم که ارسام دلش به رحم بیاد.

و یه کشیده محکم کوبوند توی صورتم.تا چند ثانیه گیج و منگ بودم.تا اومدم دوباره به خودم بیام سیلی دوباره ای روی صورتم نشوند.جیغی کشیدم.حواسم نبود یه نفر دیگه هم داره فیلم میگیره‌.لگداش داخل پهلوم و شکمم میخورد.پشت سر هم جیغ میکشیدم و صورتمو گرفته بودم.نمیدونستم این اولشه.

(ارسام)

با دیدن کلیپ روبروم خون جلوی چشممو گرفت.نادیای من داشت زیر مشت و لگداش جون میداد.حمله کردم سمت شقایق ولی ارتام گرفتم.

_زنیکه ج... فکر کردی کی هستی؟

ارتام+اون بارداره ولش کن.

مامانم با صدای بلند گریه میکرد.در باز شد و پدر نادیا اومد داخل.

پدر نادیا+اخه بی شعورا دختر من داره جون میده فقط بخاطر اینکه تو طلاقش بدی.پس چرا طلاقش نمیدی؟

ارتام+حق طلاق با شقایقه و این ه.ر.ز.ه هم طلاق نمیگیره.

_طلاق میگیره مجبورش میکنم.

(نادیا)

یه هفتست اینجام و فقط و فقط کتک خوردم.یه جای سالم توی بدنم نمونده.دوباره اومد سراغم.با یه کمربند چرم اصل.توان نداشتم عقب برم.ضربه اول رو که خوردم تازه فهمیدم چقدر بدبختم.ضربه دوم...سوم...چهارم...پنجم....و بیستم.اشک چشمام هم خشک شده بود.من نادیا امروز شکست خوردم.من نادیای سابق نیستم.ای خدا لعنتت کنه شقایق که زندگیمو به گند کشیدی.فحشای رکیکی که میداد باعث میشد خجالت بکشم.برام مهم نبود به صورتم هم میزنه فقط میخواستم اون لحظه بمیرم.ضربات شدید بود و خیلی درد داشت ولی دردش کمتر قلبم بود.پوزخند زدم که لبم اتیش گرفت.نمیگذرم از هیچکدومتون تقاص همه اینا رو پس میدین.انقدر شکنجه شده بودم که نگو.توی این یک هفته عذاب کشیده بودم.به بدترین شکل و خدا میدانست من چقدر عذاب کشیدم.
پاسخ
 سپاس شده توسط Doory ، _leιтo_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان آینده من تویی - Meli34 - 08-08-2018، 1:47

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 5 مهمان