05-08-2018، 13:23
خلاصه رمان شوهر آهو خانم
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وآن شور که در دل بنهادم به در افتاد
وآن شور که در دل بنهادم به در افتاد
شروع رمان در بعد از ظهر یک روز زمستانی در سال ۱۳۱۳ در کرمانشاه است. سید میران سرابی،نانوا و رئیس صنف نانوایان کرمانشاه، در مغازه اش و پشت ترازو نشسته بود که زنی با چهره ایی زیبا برای خرید نان وارد نانوایی میشود .میران که مرد متدینی است با دیدن او متغییر میشود ولی خودش راکنترل میکند.فردای آن روز، زن دوباره می آید او هما نام دارد و این بار میران سر صحبت را با او بازمی کند.زن میگوید پس از چهار سال زندگی وداشتن یک دختر ویک پسر به دلیل ستمهای شوهر وخواهر شوهرش مهرش را حلال و جانش را آزاد کرده است .میران به این می اندیشد که این زن بیوه ممکن است به راههای بد کشیده شود و تصمیم میگیرد اورا به عقد شاگردش در آورد.
میران کانون خانواده گرمی دارد. زنش آهو خانم همیشه یار ویاور او در زندگی بوده است وباکمک اوبوده است که میران از نان فروشی به نانوایی و سپس به ریاست صنف نانوایان رسیده است.آهو و میران چهار بچه دارند ودر کرمانشاه یک خانواده نمونه محسوب میشوند.
هفته بعد میران هما را در خیبان میبیند وبا او به گفتگو می پردازد. هما میگوید الان سه ماه است که به خانه حسین خان ضربی پناه برده ام. حسین خان ضربی مطرب ماهری است و بساط عیش وطرب مجالس عروسی را به پا میکند.میران به بهانه اینکه از طرف شوهر هماو برای بازگرداندن او به خانه آمده است پیش حسین خان ضربی میرود . مطرب میگوید این زن فقط به درد رقاصی میخورد ونه شوهر هر کس با اوازدواج کند بدبخت میشود.
میران فردای آنروز دوباره به خانه حسین ضربی میرود ولی میبیند حسین خان می زند وهما هنرمندانه میرقصد،او از آمدنش پشیمان میشود و از آنجا میرود ولی میران نمی تواند هما وزیباییش را فرا موش کند.میران به هما پیشنهاد میدهدکه در خانه خودش مستاجر او شود .هما اول چند روز ناز میکند ولی بعد به میران پیشنهاد ازدواج موقت میدهد.میران می پذیرد و با این بهانه که اواز شوهرش طلاق گرفته و پیشنماز مسجد اورا به من سپرده تا کس و کارش پیدا شود به خانه می آورد و آهو هم مادرانه به او کمک می کند.
اقامت هما در خانه میران به درازا می کشد آهو میفهمد که هما گذشته خوبی نداشته است وبه رابطه او با میران مشکوک میشودو بگو مگو بین او و میران شروع میشود .میران در جواب سوالات آهو و برای پایان دادن به حرف و حدیث مردم تصمیم میگیرد او را صیغه کند.در هنگام صیغه هما ازآتش عشق میران استفاده میکندو اورا وادار میکند تا به جای صیغه عقدش کند.آهو با شنیدن خبر عقد تا فکر خودکشی پیش میرود. آهو دست به دامان کربلایی عباس ،مشاور همیشگی میران و میرزا نبی،دوست صمیمی و همکار او میشود و از آنها میخواهد تا با میران صحبت کنندو او را سر عقل بیاورند.اما میران اجازه دخالت به آنها نمی دهد.آهو روز بهروز در چشم میران خوار میشود ودر مقابل هما بیشتر در چشم میران مینشیند.میران حتی آهو را مقابل چشم همسایگان میزند تا به او بفهماند که هما زن خانه است.
پس از مدتی هما متوجه نازایی خویش میشود.
صفحه ی اول رمان:
بعدازظهر یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۱۳ بود. آفتاب گرم و لچسبی که تمام پیش از ظهر بر شهر زیبای کرمانشان نور افشانده بود با سماجتی هرچه افزونتر می کوشید تا آخرین اثر برف شب پیش را از میان بردارد. آسمان صاف و درخشان بود. کبوترهائی که در چوب بست شیروانی های خیابان لانه کرده بودند در میان مه بی رنگی که از زیر پا و دور و بر آنها بر می خاست با لذت و مستی پرغروری بجنب و جوش آمده بودند. مثل اینکه غریزه به آنها خبرد داه بود که روزهای برف و باران سپری شده و موسم شادی و سرمستی فرا رسیده است.
در خیابان همه چیز آرامش معمولی خود را طی می کرد. درشکه ای که لک لک کنان می گذشت، گذرنده ای که دستها را در جیب پالتو کرده، سر را به زیر افکنده بود و پی کار و زندگی خود می رفت. فروشنده ای که در پس پیشخوان دکان مشتری را راه می انداخت، هیچ یک در کار خود شتابی نداشتند. سنگفرش پیاده رو انکی خیس بود و ناودانهای دیواری پنهانی زمزمه می کردند.
نام رمان: شوهر آهو خانم
نویسنده:علی محمد افغانی