امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان آینده من تویی

#11
روی کاناپه نشستم.

+دیگه نبینم به دوستام توهین کنی.حالا این دفعه رو گذشتم.

پوفی کشیدم و بلند شدم.

_چشم اقا.من از این به بعد خفه میشم.

و به سمت اشپزخونه رفتم.

ارسام+میتونی تا نیم ساعت دیگه بری بیرون ولی با بادیگارد تا دو ساعت دیگه بر میگردی.

_چشم

و به سمت اتاقم رفتم.سریع یه مانتو سفید با کمربند طلایی برداشتم.شلوار جین آبی روشنمو برداشتم.شال آبیمو سرم کردم.یه رژ صورتی زدم و بیرون رفتم.سوار ماشین شدم.بی حرف روند سمت پاساژ.وقتی رسیدم پیاده شدم و سمت مغازه ها رفتم.دو تا مانتو آبی و قرمز خریدم.یه دونه تونیک صورتی خریدم با دو جفت کفش.600 تومان پول داده بود.نیم ساعت دیگه مونده بود که برم خونه.منم سوار شدم و گفتم بره خونه.وقتی رسیدم درو باز کردم و داخل رفتم.ولی با دیدن شخص روبروم یخ زدم.

+نادیا

سریع اخم غلیظی کردم.

_تو اینجا چی میخوای؟

نیما+اومدم دنبالت بریم خونه.

_اولا که نمیام دوما تو اینجا رو از کجا پیدا کردی؟

رنگش پرید.

نیما+پیدا کردم دیگه

_درست جواب منو بده.

نیما+اینجا رو از طریق ارتام پیدا کردم.ارتام دوستمه.

_به هرحال من نمیام.

نیما+خوبشم میای.

_نمیام همباز میخواید شوهرم بدید؟

پوزخند زد.

نیما+اخه کی یه زن مطلقه میگیره؟

_من زن نیستم دخترم بعدشم کی باور میکنه دختره شب عروسیش نشده فرداش طلاق گرفته؟هان؟

نیما+به هر حال باید برگردی.

_بر نمیگردم.

نیما+برای چی؟

_نمیخوام پیش شماها زندگی کنم.

ارسام+به هرحال باید بری.تا فردا میاد.

نیما باشه ای گفت و رفت.منم مات و مبهوت ایستاده بودم.سریع دویدم سمتش و دستشو گرفتم.اشک از چشمام پایین میریخت.

_اقا خواهش میکنم چرا میخواید منو پس بفرستید؟بخاطر ایداست؟خب ازش معذرت خواهی میکنم.خواهش میکنم اقا.

دستشو کشید و رفت.جیغ زدم:اقا خواهش میکنم.

ولی رفت.گریه میکردم.خریدم هم زهر شده بود.با گریه خودمو جمع کردم و رفتم اتاقش.درو باز کردم‌.

_اقا فقط جوابمو بدید برای چی؟اقا اونا عذابم میدن.تازه من که هنوز پولتون رو جبران نکردم‌.

ارسام+پولمو میبخشم فقط باید بری.

_اقا یعنی چی؟خواهش میکنم.حداقل بگید برای چی؟

ارسام+به خودم ربط داره.برو بیرون.

(فردا)

چمدونمو کشیدم و همراه نیما بیرون رفتم.برگشتم و به عمارت نگاه کردم.چه زود رفتنی شدم.نیما بازومو کشید و سوارم کرد.تو کل راه ساکت بودم.وقتی هم رسیدیم بی اینکه به بابام سر بزنم رفتم اتاقم.با نوازش موهام بیدار شدم.با دیدن شهیاد سریع ازش فاصله گرفتم.

_چیکار میکنی؟

شهیاد+نادیا عزیزم بلاخره اومدی.

خواست بغلم کنه که کشیدم کنار.

_برو کنار ما محرم نیستیم.

شهیاد+به زودی میشیم.

_شتر در خواب بیند پنبه دانه.این دفعه حتی اگه کتک هم بخورم راضی نمیشم با تو ازدواج کنم.من دیگه دوستت ندارم.

واقعا هم قلبم پیش ارسام بود.بلند شدم و بیرون رفتم.با دیدن خانواده عموم پوفی کشیدم.شایان هم پیششون بود.نشستم.

عمو+والا صابر جان اومدیم نادیا رو برای شهیاد خاستگاری کنیم‌

حرفشو قطع کردم.

_عمو جان بشین با هم بریم.اخه من با اون پسرت ازدواج کردم سرم قمار کرد دادم به یه نفر بعد بیام با داداشش ازدواج کنم؟خوبه والا.

و بلند شدم.

_من ازدواج نمیکنم.حتی اگه این دفعه بکشنم نمیخوام.اگه نخوام ازدواج کنم باید عممو ببینم.اقا جون نمیخوام.

و رفتم بالا.به لبخند نیما هم توجه نکردم.

(ارسام)

امروز که نادیا رفت انگار قلب این خونه رو هم باهاش برد.به نیما سپرده بودم مواظبش باشه.گوشیم زنگ خورد.جواب دادم.

_بله

+از نادیا خاستگاری کردن

نفسم حبس شد.

_کی؟

+شهیاد

_قبول کرد؟

+نه بابا اخه چرا قبول کنه؟وقتی دلش پیش تو بیشعوره برای چی قبول کنه؟

_اوکی مواظبش باش

و گوشی رو قطع کردم.فنچول من.

سخنی از نویسنده:کسایی که رمان من رو دنبال میکنن لطفا نظر بدید و ایراد هام رو بگید این رمان رمان اول منه و تجربه ای ندارم خوشحال میشم نظراتتون رو بدونم 
پاسخ
 سپاس شده توسط Doory ، _leιтo_
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان آینده من تویی - Meli34 - 02-08-2018، 4:34

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان