امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان آینده من تویی

#6
با شدت بلند شدم.

_شایان چی داری میگی؟

شایان+من سر تو قمار کردم سر اینکه کل ثروتمو داشتم از دست میدادم مجبور شدم تو رو بدم تا ثروتمو به دست بیارم.

قلبم شکست.اشکام شروع به ریختن کرد.

_چرا؟

شایان+توضیح دادم برات و فردا هم میان دنبالت.راستی یه چیزی بگم شهیاد هم خبر داشت.

صدای خورد شدن قلبمو میشنیدم.با رفتنش به اتاق گوشیمو بیرون اوردم.زنگ زدم.

_الو

شهیاد+الو نادیا چی شده؟

_خیلی پستی

شهیاد+چی داری میگی؟

_لعنتی من دوست داشتم ولی تو منو فروختی تو حتی جلوی برادرتو نگرفتی.سر من قمار کرده و تو خبر داشتی.

شهیاد+من متاسفم.

_تاسف تو به هیچ دردی نمیخوره من معلوم نیست خونه کی دارم میرم ولی بدون لحظه اخر از همتون انتقام میگیرم.قلبمو شکستی شهیاد.نفرین من اشکای من همیشه پشت سرته.

و گوشی رو قطع کردم.با صدای بلندی زیر گریه زدم.اشکام دونه دونه میریخت.

(گذشته)

سرمو روی شونش گذاشتم.

_شهیاد اگه روزی ازت دور باشم چیکار میکنی؟

شهیاد+میمیرم.

_خب تو حاضری بخاطر یه نفر از اعضای زندگیت منو بفروشی؟

شهیاد+نه به هیچ عنوان

(حال)

نمیدونم چی شد که بیهوش شدم.وقتی به هوش اومدم توی یه اتاق جدید بودم.

_اینجا کجاست؟

اتاق تاریک بود و کسی معلوم نبود.با دیدن یک سایه ترسیدم.چراغ روشن شد.یه پسر با چشمای آبی موهای بور و لبای نسبتا گوشتی با بینی متناسب.سرمو پایین انداختم.

_تو کی هستی؟

+ارسام اونی که خریدتت

با بغض_خب من اینجا چیکار میکنم.

ارسام+چون تو جزو اموال منی.یک جورایی برده منی

_مگه عهد قجره؟من برده کسی نیستم.

ارسام+نگاه کن خانوم کوچولو تو حتی اگه بری با یه نفر ب.خ.و.ا.ب.ی هم نمیتونی پولی که بابتت دادم رو جبران کنی.

تعجب کردم.شایان گفته بود منو در ازای ثروتش گرفته.

_شایان گفته بود منو در ازای ثروتش بهت داده.

خندید.

ارسام+اخه تو حرف اون عوضیو قبول میکنی؟

بغضم گرفت.

_میشه بری بیرون؟

ارسام+حق بیرون رفتن از خونه رو نداری این اتاقم همینطور حمام و دستشویی داخل اتاقت هست.

_فقط میشه گوشیم پیشم باشه؟

ارسام+اره.

_مرسی.

وقتی بیرون رفت با صدای بلندی گریه کردم.منو فروخته بود.من یه بردم.من یه کسیم که حتی اگه سگ دو هم بزنم نمیتونم پولشو بدم.گوشیم زنگ خورد.بابا بود.پوزخند زدم.

_الو بفرمایید؟

بابا+منو ببخش من نمیدونستم.

_اون موقع که زیر کتکات جیغ میزدم و گریه میکردم که من با شایان ازدواج نمیکنم باید میفهمیدی اقای پدر ولی بدون حلالتون نمیکنم.شما لایق این هستید که عذاب بکشید.

و گوشی رو قطع کردم.

(سه ماه بعد)

توی این سه ماه تنها کسی که میدیدم ارسام بود.ارسام واقعا مرد خوبی بود و اصلا بهم سخت نمیگرفت.شهیاد مرتب زنگ میزد و جوابشو نمیدادم.در اتاقم باز شد.

ارسام+نادی بلند شو بیا میخوام یه چیزی بهت بدم.

_باشه.

به سمت در رفتم و خازج شدم.گاهی اوقات از اتاقم بیرون میزدم.با دیدن یه سگ سفید پشمالو خندیدم و با ذوق به سمتش رفتم.

_این برای منه؟

ارسام+اره ماده هم هست.

_پس اسمشو میزاریم ژرورا.
پاسخ
 سپاس شده توسط _leιтo_


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان آینده من تویی - Meli34 - 23-07-2018، 15:52

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان