رتبه ی هجدهم رو تقدیم میکنیم به رمان لولیتا اثر ولادیمیر ناباکوف
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
توضیح کلی:
لولیتا رمانی است از ولادیمیر ناباکوف که به زبان انگلیسی نخستین بار در سال ۱۹۵۵ در پاریس منتشر شد. ناباکوف بعداً خودش آن را به زبان مادریش روسی ترجمه کرد. لولیتا مضمون بسیار بحثبرانگیزی دارد. راوی غیرقابل اعتماد داستان یک استاد ادبیات روانپریش به نام هامبرت هامبرت است که عشقی بیمارگونه به دختری ۱۲ ساله به نام دلورس هیز (ملقب به لولیتا) دارد و چون پدرخوانده او میشود با او وارد رابطه جنسی میشود.
لولیتا از آثار کلاسیک و شاهکارهای ادبیات داستانی قرن بیستم محسوب میشود و در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن قرار گرفتهاست. شهرت داستان در فرهنگ عمومی موجب شده تا نام «لولیتا» به لقبی برای دختران زودبالغ و س*ک*س*ی تبدیل شود.
این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۵۵ در پاریس توسط «Olympia Press» به چاپ رسید. استنلی کوبریک، در سال ۱۹۶۲، و آدریان لین در سال ۱۹۹۷، دو فیلم با اقتباس از این رمان ساختند. این رمان همچنین چندین بار دستمایه نمایشهای روی صحنه بودهاست.
لولیتا در سال ۱۳۹۳ با ترجمه فارسی اکرم پدرامنیا توسط نشر زریاب به مدیریت منوچهر فرادیس در افغانستان به زبان فارسی منتشر شد. ترجمهٔ این کتاب جزء ممنوعیتهای ایران است، اما دستفروشان در تهران آن را میفرشند. قیمت این کتاب ۳۵۰ افغانی ثبت شدهاست.
طرح داستان:
هامبرت هامبرت، یک محقق ادبی در اروپا، مرگ نابهنگام معشوقه کودکی خود، آنابل لی، را توصیف میکند. به ادعای وی، عشق بی سرانجام او به آنابل موجب تمایل او به نیمفتها یا همان دختربچههای جذاب ۹ تا ۱۴ ساله میشود. او با وانمود کردن به مطالعه کتاب در یک پارک عمومی و تحریک شدن با دخترانی که اطرافش بازی میکنند، در فانتزیهای جنسی خود افراط میکند. علاوه بر این به دیدار یک فاحشه ۱۶–۱۷ ساله میرود و تصور میکند که سه سال کوچکتر است. بعد از اینکه بخاطر روابطش از طرف پلیس دچار مشکل میشود، با یک زن بالغ لهستانی با رفتاری کودکانه بنام والریا ازدواج میکند. ازدواج هامبرت با والریا فسخ میشود و بعد از ملاقات با یک روانپزشک، به شهر کوچک نیوانگلند میرود تا نویسندگی کند.
هامبرت دربارهٔ ملاقات و محبت دختر ۱۲ ساله یک خانواده فقیر رویاسازی میکند که توافق کرده خانهشان را اجاره کند. یک کیف گرانقیمت از اسباب بازی میخرد تا به دیدار خانواده مک کو برود ولی میفهمد که خانهشان در آتش سوختهاست. خانم هیز پیشنهاد میکند که هامبرت در خانه آنها اقامت کند. او هم به رسم ادب و بابی میلی به دیدن خانهشان میرود، چون "تمام دلایلش برای آمدن به این شهر از بین رفته بود." او میخواهد پیشنهاد شارلوت میز بیوه را رد کند تا اینکه دختر ۱۲ ساله او، دولورس را میبیند که با نامهای "لو"، "لولاً یا "دالی" شناخته شدهاست. هامبرت سریعاً شیفته دخترک میشود و به شباهت غیرطبیعی او به آنابل اشاره میکند و توافق میکند که در خانه شارلوت بماند تا نزدیک دخترش باشد. او پنهانی، دخترک را "لولیتاً مینامد.
وقتی «لولیتا» در کمپ تابستانی است، شارلوت که عاشق هامبرت شدهاست در نامهای به او میگوید که یا باید با او ازدواج کند یا از آنجا برود. هامبرت با ازدواج با شارلوت توافق میکند تا کنار لولیتا زندگی کند. شارلوت نسبت به بی میلی هامبرت به خودش و علاقه او به لولیتا بیتوجه است. تا اینکه دفتر خاطرات هامبرت را میخواند و از احساسات واقعی و قصد او باخبر میشود. شارلوت، لولیتا را به مدرسه تهذیب اخلاقی میفرستد و تهدید میکند که به همه بگوید که هامبرت یک «متقلب جانی، نفرتانگیز و منفور» است. درهرحال، سرنوشت طرف هامبرت را میگیرد: شارلوت حین عبور از خیابان در تصادفی کشته میشود.
هامبرت، لولیتا را از کمپ میگیرد و تظاهر میکند که شارلوت در بیمارستان است. بجای برگشت به خانه، او لولیتا را به یک هتل میبرد. او برنامه میریزد که هرشب به لولیتا یک قرص خواب دهد (درکل ۴۰ قرص دارد) تا در حالت بیهوشی با او آمیزش جنسی داشته باشد. وقتی منتظر است اولین قرص اثر بگذارد، در هتل میچرخد و مردی را ملاقات میکند که گویا او را میشناسد. هامبرت به اتاقش برمی گردد و سعی میکند به لولیتا تجاوز کند ولی میفهمد که دارو خیلی ضعیف است. درعوض، صبح روز بعد، خود لولیا برای سکس پیش قدم میشود و توضیح میدهد که در کمپ با یک پسر خوابیده بودهاست. بعداً، هامبرت فاش میکند که شارلوت مرده و لولیتا مجبور است پدرخوانده اش را بپذیرد تا به یتیم خانه نرود.
لولیتا و هامبرت دور کشور میچرخند. برای جلوگیری از رفتن لولیتا پیش پلیس، هامبرت میگوید اگر دستگیر شود، لولیتا محجور شده و تمام وسایلش را از دست میدهد. هم چنین با غذا، پول یا رویدادهای تفریحی به او رشوه میدهد اگرچه میداند که لولیتا عاشقش نیست. یک سال بعد از گذر در آمریکای شمالی، این دو در شهر دیگر نیوانگلند ساکن میشوند و لولیتا به یک مدرسه دخترانه میرود. هامبرت خیلی سختگیر شده و اجازه نمیدهد لولیتا در فعالیتهای بعد از مدرسه شرکت کند یا با پسرها معاشرت کند. بیشتر مردم شهر این کارها را نماد یک پدر دلسوز میبینند.
لولیتا التماس میکند تا در نمایش مدرسه شرکت کند و هامبرت با بی میلی در ازای توجه جنسی بیشتر میپذیرد. نمایش توسط آقای کلر کوئیلتی نوشته شدهاست. کوئیلتی به یکی از تمرینات میرود و تحت تأثیر بازی لولیتا قرار می گرد. شب قبل از افتتاحیه، لولیتا و هامبرت بشدت باهم دعوا میکنند و لولیتا فرار میکند. هامبرت به جستجو میرود تا اینکه لولیتا را درحال خروج از یک تلفن خانه پیدا میکند. لولیتا راضی و سرحال است و میگوید «یک تصمیم عالی گرفتهاست.» آنها با هم نوشیدنی میخورند و لولیتا به هامبرت میگوید که به نمایش اهمیت نمیدهد و میخواهد به سفرشان ادامه دهند.
درحالیکه لولیتا و هامبرت دوباره به غرب میروند، هامبرت حس میکند کسی تعقیبشان میکند و بشدت دچار پارانویا میشود و شک میکند که لولیتا با بقیه توطئه کرده تا فرار کند. دخترک مریض میشود و در بیمارستان میماند درحالیکه هامبرت در یک متل در همان نزدیکی اقامت میکند. یک شب، لولیتا از بیمارستان ناپدید میشود. خدمه به هامبرت میگویند که «عموی دختر» او را مرخص کردهاست. هامبرت به جستجو میپردازد ولی نهایتاً تسلیم میشود. این بار، وارد رابطهای دو ساله با یک زن بنام ریتا میشود.
هامبرت نامهای از لولیتای ۱۷ ساله دریافت میکند که میگوید ازدواج کردهاست (با نام دولورس شیلر)، باردار است و بشدت به پول نیاز دارد. هامبرت به دیدن لولیتا میرود و در ازای دانستن نام مردی که او را برده، به او پول میدهد. او حقیقت را فاش میکند: کلر کوئیلتی بعد از تعقیب آنها، لولیتا را مرخص کرده و سعی کرده او را ستاره یکی از فیلمهای پورنوگرافیکش کند. وقتی دخترک امتناع میکند، کوئیلتی او را بیرون میکند. او شغلهای عجیبی را امتحان میکند تا اینکه با شوهرش آشنا میشود. هامبرت از او میخواهد شوهرش، دیک، را ترک کرده و با او زندگی کند اما لولیتا قبول نمیکند. درهرحال، هامبرت پول زیادی به او میدهد و میرود.
هامبرت، کوئیلتی را پیدا میکند و میخواهد او را بکشد؛ ولی ابتدا میخواهد دلیل مرگش را به او بفهماند. نهایتاً هامبرت به کوئیلتی شلیک کرده و میرود. کمی بعد، برای رانندگی در سمت غلط جاده و انحراف دستگیر میشود. داستان با کلمات پایانی هامبرت برای لولیتا تمام میشود که برای او آرزوی سلامتی میکند و فاش میکند که این رمان خاطرات زندگی اوست تا بعد از مرگ خودش و لولیتا چاپ شود.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
توضیح کلی:
لولیتا رمانی است از ولادیمیر ناباکوف که به زبان انگلیسی نخستین بار در سال ۱۹۵۵ در پاریس منتشر شد. ناباکوف بعداً خودش آن را به زبان مادریش روسی ترجمه کرد. لولیتا مضمون بسیار بحثبرانگیزی دارد. راوی غیرقابل اعتماد داستان یک استاد ادبیات روانپریش به نام هامبرت هامبرت است که عشقی بیمارگونه به دختری ۱۲ ساله به نام دلورس هیز (ملقب به لولیتا) دارد و چون پدرخوانده او میشود با او وارد رابطه جنسی میشود.
لولیتا از آثار کلاسیک و شاهکارهای ادبیات داستانی قرن بیستم محسوب میشود و در رتبه چهارم بهترین رمان انگلیسی زبان کتابخانه مدرن قرار گرفتهاست. شهرت داستان در فرهنگ عمومی موجب شده تا نام «لولیتا» به لقبی برای دختران زودبالغ و س*ک*س*ی تبدیل شود.
این کتاب برای اولین بار در سال ۱۹۵۵ در پاریس توسط «Olympia Press» به چاپ رسید. استنلی کوبریک، در سال ۱۹۶۲، و آدریان لین در سال ۱۹۹۷، دو فیلم با اقتباس از این رمان ساختند. این رمان همچنین چندین بار دستمایه نمایشهای روی صحنه بودهاست.
لولیتا در سال ۱۳۹۳ با ترجمه فارسی اکرم پدرامنیا توسط نشر زریاب به مدیریت منوچهر فرادیس در افغانستان به زبان فارسی منتشر شد. ترجمهٔ این کتاب جزء ممنوعیتهای ایران است، اما دستفروشان در تهران آن را میفرشند. قیمت این کتاب ۳۵۰ افغانی ثبت شدهاست.
طرح داستان:
هامبرت هامبرت، یک محقق ادبی در اروپا، مرگ نابهنگام معشوقه کودکی خود، آنابل لی، را توصیف میکند. به ادعای وی، عشق بی سرانجام او به آنابل موجب تمایل او به نیمفتها یا همان دختربچههای جذاب ۹ تا ۱۴ ساله میشود. او با وانمود کردن به مطالعه کتاب در یک پارک عمومی و تحریک شدن با دخترانی که اطرافش بازی میکنند، در فانتزیهای جنسی خود افراط میکند. علاوه بر این به دیدار یک فاحشه ۱۶–۱۷ ساله میرود و تصور میکند که سه سال کوچکتر است. بعد از اینکه بخاطر روابطش از طرف پلیس دچار مشکل میشود، با یک زن بالغ لهستانی با رفتاری کودکانه بنام والریا ازدواج میکند. ازدواج هامبرت با والریا فسخ میشود و بعد از ملاقات با یک روانپزشک، به شهر کوچک نیوانگلند میرود تا نویسندگی کند.
هامبرت دربارهٔ ملاقات و محبت دختر ۱۲ ساله یک خانواده فقیر رویاسازی میکند که توافق کرده خانهشان را اجاره کند. یک کیف گرانقیمت از اسباب بازی میخرد تا به دیدار خانواده مک کو برود ولی میفهمد که خانهشان در آتش سوختهاست. خانم هیز پیشنهاد میکند که هامبرت در خانه آنها اقامت کند. او هم به رسم ادب و بابی میلی به دیدن خانهشان میرود، چون "تمام دلایلش برای آمدن به این شهر از بین رفته بود." او میخواهد پیشنهاد شارلوت میز بیوه را رد کند تا اینکه دختر ۱۲ ساله او، دولورس را میبیند که با نامهای "لو"، "لولاً یا "دالی" شناخته شدهاست. هامبرت سریعاً شیفته دخترک میشود و به شباهت غیرطبیعی او به آنابل اشاره میکند و توافق میکند که در خانه شارلوت بماند تا نزدیک دخترش باشد. او پنهانی، دخترک را "لولیتاً مینامد.
وقتی «لولیتا» در کمپ تابستانی است، شارلوت که عاشق هامبرت شدهاست در نامهای به او میگوید که یا باید با او ازدواج کند یا از آنجا برود. هامبرت با ازدواج با شارلوت توافق میکند تا کنار لولیتا زندگی کند. شارلوت نسبت به بی میلی هامبرت به خودش و علاقه او به لولیتا بیتوجه است. تا اینکه دفتر خاطرات هامبرت را میخواند و از احساسات واقعی و قصد او باخبر میشود. شارلوت، لولیتا را به مدرسه تهذیب اخلاقی میفرستد و تهدید میکند که به همه بگوید که هامبرت یک «متقلب جانی، نفرتانگیز و منفور» است. درهرحال، سرنوشت طرف هامبرت را میگیرد: شارلوت حین عبور از خیابان در تصادفی کشته میشود.
هامبرت، لولیتا را از کمپ میگیرد و تظاهر میکند که شارلوت در بیمارستان است. بجای برگشت به خانه، او لولیتا را به یک هتل میبرد. او برنامه میریزد که هرشب به لولیتا یک قرص خواب دهد (درکل ۴۰ قرص دارد) تا در حالت بیهوشی با او آمیزش جنسی داشته باشد. وقتی منتظر است اولین قرص اثر بگذارد، در هتل میچرخد و مردی را ملاقات میکند که گویا او را میشناسد. هامبرت به اتاقش برمی گردد و سعی میکند به لولیتا تجاوز کند ولی میفهمد که دارو خیلی ضعیف است. درعوض، صبح روز بعد، خود لولیا برای سکس پیش قدم میشود و توضیح میدهد که در کمپ با یک پسر خوابیده بودهاست. بعداً، هامبرت فاش میکند که شارلوت مرده و لولیتا مجبور است پدرخوانده اش را بپذیرد تا به یتیم خانه نرود.
لولیتا و هامبرت دور کشور میچرخند. برای جلوگیری از رفتن لولیتا پیش پلیس، هامبرت میگوید اگر دستگیر شود، لولیتا محجور شده و تمام وسایلش را از دست میدهد. هم چنین با غذا، پول یا رویدادهای تفریحی به او رشوه میدهد اگرچه میداند که لولیتا عاشقش نیست. یک سال بعد از گذر در آمریکای شمالی، این دو در شهر دیگر نیوانگلند ساکن میشوند و لولیتا به یک مدرسه دخترانه میرود. هامبرت خیلی سختگیر شده و اجازه نمیدهد لولیتا در فعالیتهای بعد از مدرسه شرکت کند یا با پسرها معاشرت کند. بیشتر مردم شهر این کارها را نماد یک پدر دلسوز میبینند.
لولیتا التماس میکند تا در نمایش مدرسه شرکت کند و هامبرت با بی میلی در ازای توجه جنسی بیشتر میپذیرد. نمایش توسط آقای کلر کوئیلتی نوشته شدهاست. کوئیلتی به یکی از تمرینات میرود و تحت تأثیر بازی لولیتا قرار می گرد. شب قبل از افتتاحیه، لولیتا و هامبرت بشدت باهم دعوا میکنند و لولیتا فرار میکند. هامبرت به جستجو میرود تا اینکه لولیتا را درحال خروج از یک تلفن خانه پیدا میکند. لولیتا راضی و سرحال است و میگوید «یک تصمیم عالی گرفتهاست.» آنها با هم نوشیدنی میخورند و لولیتا به هامبرت میگوید که به نمایش اهمیت نمیدهد و میخواهد به سفرشان ادامه دهند.
درحالیکه لولیتا و هامبرت دوباره به غرب میروند، هامبرت حس میکند کسی تعقیبشان میکند و بشدت دچار پارانویا میشود و شک میکند که لولیتا با بقیه توطئه کرده تا فرار کند. دخترک مریض میشود و در بیمارستان میماند درحالیکه هامبرت در یک متل در همان نزدیکی اقامت میکند. یک شب، لولیتا از بیمارستان ناپدید میشود. خدمه به هامبرت میگویند که «عموی دختر» او را مرخص کردهاست. هامبرت به جستجو میپردازد ولی نهایتاً تسلیم میشود. این بار، وارد رابطهای دو ساله با یک زن بنام ریتا میشود.
هامبرت نامهای از لولیتای ۱۷ ساله دریافت میکند که میگوید ازدواج کردهاست (با نام دولورس شیلر)، باردار است و بشدت به پول نیاز دارد. هامبرت به دیدن لولیتا میرود و در ازای دانستن نام مردی که او را برده، به او پول میدهد. او حقیقت را فاش میکند: کلر کوئیلتی بعد از تعقیب آنها، لولیتا را مرخص کرده و سعی کرده او را ستاره یکی از فیلمهای پورنوگرافیکش کند. وقتی دخترک امتناع میکند، کوئیلتی او را بیرون میکند. او شغلهای عجیبی را امتحان میکند تا اینکه با شوهرش آشنا میشود. هامبرت از او میخواهد شوهرش، دیک، را ترک کرده و با او زندگی کند اما لولیتا قبول نمیکند. درهرحال، هامبرت پول زیادی به او میدهد و میرود.
هامبرت، کوئیلتی را پیدا میکند و میخواهد او را بکشد؛ ولی ابتدا میخواهد دلیل مرگش را به او بفهماند. نهایتاً هامبرت به کوئیلتی شلیک کرده و میرود. کمی بعد، برای رانندگی در سمت غلط جاده و انحراف دستگیر میشود. داستان با کلمات پایانی هامبرت برای لولیتا تمام میشود که برای او آرزوی سلامتی میکند و فاش میکند که این رمان خاطرات زندگی اوست تا بعد از مرگ خودش و لولیتا چاپ شود.