رتبه ی ششم رو تقدیم میکنیم به رمان صدسال تنهایی اثر گابریل گارسیا مارکز
توضیح کلی:
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخههای چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.
دربارهٔ صد سال تنهایی:
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمیروند.
شخصیت ها:
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا (به اسپانیایی: Colonel Aureliano Buendía) پسر دوم اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا است که اولین فرزندی ست که در ماکوندو به دنیا میآید. این شخصیت فاقد هرگونه احساس عشق، نفرت، ترس، تنهایی و امید است. وی از کودکی تحت تأثیر برادر بزرگتر خود خوزه آرکادیو قرار دارد و در اوج داستان توسط برادرش که در نقطه مقابل دیدگاه سیاسی وی قرار دارد و به نوعی نماینده تمام نمای دشمنان او نیز به حساب میآید از اعدام نجات پیدا میکند.
وی بارها و بارها از مرگ میگریزد. نه جوخه اعدام و نه زخم و سم و خودکشی نمیتواند وی را بکشد. وی به نوعی نماد شخصیت کسی است که باید زنده بماند و عذاب بکشد تا پل بین سنت مدرنیته در شهر خیالی ماکوندو باشد.
وی در طول جنگهای داخلی در تمام جبهههای جنگ با زنان بیشماری خوابیده و ۱۷ پسر که همه نام کوچک وی و نام خانوادگی مادرانشان را دارند از وی بوجود آمدهاند. گویی که در تمام مسیر پیشروی جبهه تخم جنگ را پراکنده است.
اما همه این ۱۷ پسر که یک کشیش روی پیشانی آنها علامت صلیب را با خاکستر حک کرده است به سرعت کشته میشوند. در نهایت سرهنگ در اوج تنهایی و فراموش شدگی میمیرد.
صد سال تنهایی (به اسپانیایی: Cien años de soledad) نام رمانی به زبان اسپانیایی نوشته گابریل گارسیا مارکز که چاپ نخست آن در سال ۱۹۶۷ در آرژانتین با تیراژ ۸۰۰۰ نسخه منتشر شد. تمام نسخههای چاپ اول صد سال تنهایی به زبان اسپانیایی در همان هفته نخست کاملاً به فروش رفت. در ۳۰ سالی که از نخستین چاپ این کتاب گذشت بیش از ۳۰ میلیون نسخه از آن در سراسر جهان به فروش رفته و به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده است. جایزه نوبل ادبیات ۱۹۸۲ به گابریل گارسیا مارکز به خاطر خلق این اثر تعلق گرفت.
دربارهٔ صد سال تنهایی:
در این رمان به شرح زندگی شش نسل خانواده بوئندیا پرداخته شدهاست که نسل اول آنها در دهکدهای به نام ماکوندو ساکن میشود.
ناپدید شدن و مرگ بعضی از شخصیتهای داستان به جادویی شدن روایتها میافزاید. صعود رمدیوس به آسمان درست مقابل چشم دیگران کشته شدن همه پسران سرهنگ آئورلیانو بوئندیا که از زنان در جبهه جنگ به وجود آمدهاند توسط افراد ناشناس از طریق هدف گلوله قرار دادن پیشانی آنها که علامت صلیب داشته و طعمه مورچهها شدن آئورلیانو نوزاد تازه به دنیا آمده آمارانتا اورسولا از این موارد است. به اعتقاد بسیاری او در این کتاب سبک رئالیسم جادویی را ابداع کرده است. داستانی که در آن همهٔ فضاها و شخصیتها واقعی و حتی گاهی حقیقی هستند، اما ماجرای داستان مطابق روابط علّی و معلولی شناخته شدهٔ دنیای ما پیش نمیروند.
شخصیت ها:
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا
سرهنگ آئورلیانو بوئندیا (به اسپانیایی: Colonel Aureliano Buendía) پسر دوم اورسولا و خوزه آرکادیو بوئندیا است که اولین فرزندی ست که در ماکوندو به دنیا میآید. این شخصیت فاقد هرگونه احساس عشق، نفرت، ترس، تنهایی و امید است. وی از کودکی تحت تأثیر برادر بزرگتر خود خوزه آرکادیو قرار دارد و در اوج داستان توسط برادرش که در نقطه مقابل دیدگاه سیاسی وی قرار دارد و به نوعی نماینده تمام نمای دشمنان او نیز به حساب میآید از اعدام نجات پیدا میکند.
وی بارها و بارها از مرگ میگریزد. نه جوخه اعدام و نه زخم و سم و خودکشی نمیتواند وی را بکشد. وی به نوعی نماد شخصیت کسی است که باید زنده بماند و عذاب بکشد تا پل بین سنت مدرنیته در شهر خیالی ماکوندو باشد.
وی در طول جنگهای داخلی در تمام جبهههای جنگ با زنان بیشماری خوابیده و ۱۷ پسر که همه نام کوچک وی و نام خانوادگی مادرانشان را دارند از وی بوجود آمدهاند. گویی که در تمام مسیر پیشروی جبهه تخم جنگ را پراکنده است.
اما همه این ۱۷ پسر که یک کشیش روی پیشانی آنها علامت صلیب را با خاکستر حک کرده است به سرعت کشته میشوند. در نهایت سرهنگ در اوج تنهایی و فراموش شدگی میمیرد.