خوب رتبه ی سوم رو تقدیم میکنیم به رمان جنایت و مکافات اثرفیودور داستایفسکی
توضیح کلی:
جنایت و مکافات (به روسی: Преступление и наказание) نام رمانی نوشتهٔ فیودور داستایفسکی، نویسندهٔ پرآوازهٔ روسی است.
خلاصه داستان:
این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولْنیکُف را روایت میکند که به خاطر اصول مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشوند، میکشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف این تصور را که هرکس را که میبیند به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون میرسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که به خاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده بود، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانهٔ مهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کرده است و همان عشق، نیروی رستگاریبخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری به این حقیقت رسید.
شخصیتهای اصلی رمان:
رادیون رومانویچ راسکولنیکف (رودیا): قهرمان داستان که برای آزمودن فرضیات خود دربارهٔ وجدان و طبیعت انسان مرتکب قتل میشود.
آلیونا ایوانونا: پیرزن نزولخوار که با خواهرش زندگی میکند و راسکلنیکف او را شپش بیفایده در اجتماع میداند.
مارمالادوف: کارمند سابق که تمام پول خانواده فقیرش را خرج مشروب کرده است و هنگامی که در اثر تصادف کشته میشود، راسکلنیکف از خانوادهاش حمایت میکند.
کاترینا ایوانونا: زنی تحصیل کرده و از خانوادهای اصیل است که بعد از مرگ شوهر اولش با مارمالادوف ازدواج میکند. او از بیماری سل رنج میبرد و شب و روز برای نجات خانواده از فقر تلاش میکند.
سوفیا سمیونویچ (سونیا): دختر مارمالادوف که برای رفاه خانوادهاش خودفروشی میکند. راسکلنیکف معصومیت و پاکی او را درمییابد و به اصرار او به قتل اعتراف میکند و سونیا او را در دوران محکومیت حمایت میکند و با عشق او راسکلنیکف دوباره زنده میشود.
پولخریا: مادر راسکلنیکف زنی با اعتقادات مذهبی زیاد که حاضر است برای موفقیت پسرش هر کاری انجام دهد و تمام امیدهای خود را در راسکلنیکف میبیند. او در دوران محکومیت راسکلنیکف از دنیا میرود.
دونیا: خواهر راسکلنیکف، دختری فداکار که قصد دارد برای رفاه خانواده و مخصوصاً برادرش با مردی ثروتمند و مغرور ازدواج کند. سویدریگایلف چند بار سعی در فریب او دارد اما موفق نمیشود. پس از رفتن راسکلنیکف به سیبری او با رازومیخین ازدواج میکند.
سویدریگایلف: مردی شهوتپرست و مرموز که گاهی دست بخشندهای دارد و سرپرستی یتیمان کاترینا را برعهده میگیرد. او اتفاقی اعتراف راسکلنیکف نزد سونیا به قتل را میشنود و سعی میکند از این موضوع برای به درست آوردن دونیا بهره ببرد.
پتر پتروویچ لوژین: وکیل دادگستری و کارمند دولت که قصد ازدواج با دونیا را دارد، اما راسکلنیکف از شخصیت او متنفر است و او در دیدار خود با خانواده این را نشان میدهد. او برای انتقام سونیا را متهم به دزدی پولهایش میکند.
رازومیخین: دوست و همدانشگاهی راسکلنیکف که فردی نجیب، باهوش و دوستداشتنی است. او در دوران بیماری راسکلنیکف از او حمایت و پرستاری میکند و بعداً با دونیا ازدواج میکند.
لیزاوتا ایوانونا: لیزاوتا، خواهر پیرزن نزولخوار که همواره آرام است. او دوست صمیمی سونیا است و تصادفاً هنگام قتل پیرزن کشته میشود.
پارفیری پترویچ: پاروفیری، سربازپرس قتل که با بسیاری از نظریات جدید جرمشناسی آشناست. او روشهای متعدد روانشناسی را برای به دام انداختن راسکلنیکف به کار میبرد تا او را وادار به اعتراف کند.
نیکولای: کارگر نقاش ساختمان محل سکونت پیرزن که پس از پیدا کردن قسمتی از اموال پیرزن مظنون اصلی قتل میشود و تحت تأثیر تفکرات مذهبی شدید، به قتل نکرده اعتراف میکند.
جنایت و مکافات (به روسی: Преступление и наказание) نام رمانی نوشتهٔ فیودور داستایفسکی، نویسندهٔ پرآوازهٔ روسی است.
خلاصه داستان:
این کتاب داستان دانشجویی به نام راسکولْنیکُف را روایت میکند که به خاطر اصول مرتکب قتل میشود. بنابر انگیزههای پیچیدهای که حتی خود او از تحلیلشان عاجز است، زن رباخواری را همراه با خواهرش که غیرمنتظره به هنگام وقوع قتل در صحنه حاضر میشوند، میکشد و پس از قتل خود را ناتوان از خرج کردن پول و جواهراتی که برداشته میبیند و آنها را پنهان میکند. بعد از چند روز بیماری و بستری شدن در خانه راسکولنیکف این تصور را که هرکس را که میبیند به او مظنون است و با این افکار کارش به جنون میرسد. در این بین او عاشق سونیا، دختری که به خاطر مشکلات مالی خانوادهاش دست به تنفروشی زده بود، میشود. داستایفسکی این رابطه را به نشانهٔ مهر خداوندی به انسان خطاکار استفاده کرده است و همان عشق، نیروی رستگاریبخش است. البته راسکولنیکف بعد از اقرار به گناه و زندانی شدن در سیبری به این حقیقت رسید.
شخصیتهای اصلی رمان:
رادیون رومانویچ راسکولنیکف (رودیا): قهرمان داستان که برای آزمودن فرضیات خود دربارهٔ وجدان و طبیعت انسان مرتکب قتل میشود.
آلیونا ایوانونا: پیرزن نزولخوار که با خواهرش زندگی میکند و راسکلنیکف او را شپش بیفایده در اجتماع میداند.
مارمالادوف: کارمند سابق که تمام پول خانواده فقیرش را خرج مشروب کرده است و هنگامی که در اثر تصادف کشته میشود، راسکلنیکف از خانوادهاش حمایت میکند.
کاترینا ایوانونا: زنی تحصیل کرده و از خانوادهای اصیل است که بعد از مرگ شوهر اولش با مارمالادوف ازدواج میکند. او از بیماری سل رنج میبرد و شب و روز برای نجات خانواده از فقر تلاش میکند.
سوفیا سمیونویچ (سونیا): دختر مارمالادوف که برای رفاه خانوادهاش خودفروشی میکند. راسکلنیکف معصومیت و پاکی او را درمییابد و به اصرار او به قتل اعتراف میکند و سونیا او را در دوران محکومیت حمایت میکند و با عشق او راسکلنیکف دوباره زنده میشود.
پولخریا: مادر راسکلنیکف زنی با اعتقادات مذهبی زیاد که حاضر است برای موفقیت پسرش هر کاری انجام دهد و تمام امیدهای خود را در راسکلنیکف میبیند. او در دوران محکومیت راسکلنیکف از دنیا میرود.
دونیا: خواهر راسکلنیکف، دختری فداکار که قصد دارد برای رفاه خانواده و مخصوصاً برادرش با مردی ثروتمند و مغرور ازدواج کند. سویدریگایلف چند بار سعی در فریب او دارد اما موفق نمیشود. پس از رفتن راسکلنیکف به سیبری او با رازومیخین ازدواج میکند.
سویدریگایلف: مردی شهوتپرست و مرموز که گاهی دست بخشندهای دارد و سرپرستی یتیمان کاترینا را برعهده میگیرد. او اتفاقی اعتراف راسکلنیکف نزد سونیا به قتل را میشنود و سعی میکند از این موضوع برای به درست آوردن دونیا بهره ببرد.
پتر پتروویچ لوژین: وکیل دادگستری و کارمند دولت که قصد ازدواج با دونیا را دارد، اما راسکلنیکف از شخصیت او متنفر است و او در دیدار خود با خانواده این را نشان میدهد. او برای انتقام سونیا را متهم به دزدی پولهایش میکند.
رازومیخین: دوست و همدانشگاهی راسکلنیکف که فردی نجیب، باهوش و دوستداشتنی است. او در دوران بیماری راسکلنیکف از او حمایت و پرستاری میکند و بعداً با دونیا ازدواج میکند.
لیزاوتا ایوانونا: لیزاوتا، خواهر پیرزن نزولخوار که همواره آرام است. او دوست صمیمی سونیا است و تصادفاً هنگام قتل پیرزن کشته میشود.
پارفیری پترویچ: پاروفیری، سربازپرس قتل که با بسیاری از نظریات جدید جرمشناسی آشناست. او روشهای متعدد روانشناسی را برای به دام انداختن راسکلنیکف به کار میبرد تا او را وادار به اعتراف کند.
نیکولای: کارگر نقاش ساختمان محل سکونت پیرزن که پس از پیدا کردن قسمتی از اموال پیرزن مظنون اصلی قتل میشود و تحت تأثیر تفکرات مذهبی شدید، به قتل نکرده اعتراف میکند.