10-01-2018، 10:15
با تعجب و متفکرانه چند بار این جمله را خواند . اما نفهمید منظورش چیه .
آرش – یعنی چی میخواد بگه ؟ اصلاً کی اینو نوشته ؟ بذار به محبوبه و مجید هم نشون بدم ، اما نه فقط به محبوبه
نشون میدم مجید مسخره بازی در میاره . آره اول به محبوبه میگم هر چی باشه باستان شناسی خونده و خطوط
باستانی را هم بلده بخونه ، میگم برام ترجمه کنه .
سریع رفت خونه خاله اش و محبوبه را صدا زد :
آرش – محبوبه ، محبوبه !
محبوبه – چیه ؟! چی شده ؟
آرش – بیام تو اتاقت باید یه چیزی بهت نشون بدم ؟ راستی مجید کجاست ؟
محبوبه – خوابیده ، آره بیا تو ببینم چی میخوای نشون بدی
آرش – ببین محبوب من امروز رفتم بیرون یه آینه قدیمی خریدم ، داشتم نگاش می کردم که دیدم پشت آینه
اینو مخفی کردن . نگاه ببین چه کتابچه عجیبیه ، تازه صفحه آخر را ببین ، ببین چی نوشته !
محبوبه با دقت یه نگاه به کتابچه انداخت و به حرفهای مجید هم خوب گوش داد . بعد گفت :
محبوبه – صفحات اول که خطوط هیروگلیف هست که یه خط تصویری است و در دوره سومر این خط اختراع شد
یعنی سومریها که اختراع کردن به عیلام هم رسید . خط بعدی که باید خودت هم فهمیده باشی میخی عیلامی
است که در دوران عیلامیها اختراع شد و در دوره هخامنشیان پیشرفته تر شد و خطوط بعدی هم پهلوی است و
جالب اینجاست که همین خط پهلوی ، داره در صفحات بعد تبدیل میشه به خط فارسی . میشه گفت داره مراحل
تکامل خط فارسی رو نشون میده . اما این چیه دیگه ؟ یعنی چی ، مرا دریاب و برهان از این سرگردانی ؟!!
آرش – نمی دونم ، میگم محبوب ، بیا بریم یه نگاه به چوب قاب آینه بنداز ، فکر کنم خیلی قدیمی باید باشه .
دوتایی رفتند تا به آینه یه نگاهی بندازند . محبوبه یه دستی به آینه کشید و بعد با تعجب به آرش نگاه کرد :
محبوبه – آرش این آینه خیلی خیلی قدیمه . میشه گفت یه عتیقه باستانیه . این از کجا اومده ؟
آرش – نمی دونم ، پیرمرد عتیقه فروش گفت مال یه پیرزن بوده که مرده و بعد از اون بچه هاش همه وسایلی را
که داشت فروختند و رفتند . همین ، چیز دیگه ای نگفت . میگم می تونی تخمین بزنی ببینی مربوط به چند سال
پیشه ؟
محبوبه – می تونم ولی کسی نباید از وجود این آینه با خبر بشه چون یه عتیقه است . قبل از بررسی می تونم بگم
ممکنه حتی مال هزاره سوم پیش از میلاد باشه و یا دوره ماقبل تاریخ ، اما باید بیشتر بررسی کنم ، تو هم برش
دار ببر تو اتاقت بذار ، یه وقت دوستات میان خونتون اگه این آینه را ببینند ممکنه برات دردسر درست کنن .
آرش – تو حرفه شما باستان شناسا ، چجوری می تونید بفهمید یه شیء مال کدوم دوره است ؟
محبوبه – ما یه سری وسایل داریم که با استفاده از اونا می تونیم بفهمیم . مثلاً یه محلول داریم که روی اجساد یا
حتی پارچه ها می ریزیم و با تغییراتی که محلول بوجود میاره می فهمیم دوره تاریخی اش کی بوده . اینا بر
میگرده به درس دیرینه شناسی که ما این واحد را باید بگذرونیم .
آرش – دیگه همه چیز دست خودته ، برو ببینم چکار میکنی خانم دکتر
محبوبه – اوهو ، یه جوری میگی دکتر انگار پزشکی ، چیزی هستم
مجید – آآآآآآآآآآآآرررررررررررشش ششششششششش . کجایی نره غول ؟؟!!
محبوبه – آخ مجید اومد ، فعلاً چیزی بهش نگو تا بفهمیم چقدر قابل اعتماده
آرش – باشه ، باشه . اینم که وقت و بی وقت مزاحمه
مجید – اِ اِ ببین دوتایی اومدین اینجا و منو خبر نکردین ! نامردا ! بی معرفتا !
آرش – اومده بودم آینه رو نشون محبوبه بدم
بعد یواشکی و جوری که مجید نبینه ، کتابچه را زیر کوسن روی مبل قایم کرد و خودش هم نشست روش
محبوبه – من دیگه رفتم ، خیلی کار دارم . راستی مبارکه آینه قشنگی خریدی مواظب باش نشکنیش
آرش منظور محبوبه را خوب فهمید و لبخند زد و با تکون دادن سر از محبوبه خداحافظی کرد
مجید – خب آرش خان امروز چکاره ای ؟
آرش – کار دارم اگه میخواهی بری بیرون زنگ بزن مهرداد باهات بیاد بیرون
مجید – نه منظورم اینه که وقت داری یه کم حرف بزنیم ؟
آرش – حرف ؟ درباره چی ؟
مجید – فکر نکن حالا که شیطونم و کلی شرّ برا دیگران درست می کنم ، دیگه گوشامم مخملیه آرش خان
آرش – یعنی چی ؟ چی میخواهی بگی ؟
مجید – حرفای تو و محبوبه رو شنیدم ، میخوام بگم ، منم هستم . تا هر جایی که پیش میرین منم هستم وگرنه
به کل عالم و آدم خبر میدم
آرش – اِ ...تو کی فالگوش وایستاده بودی و ما نفهمیدیم ؟ ببین خودمون هنوز چیزی نمی دونیم ، تازه ، محبوبه
هم قراره بررسی کنه بعد جواب بده ، تو رو خدا به کسی نگو باشه ! آفرین پسر خوب .
مجید – باشه نمیگم ، اصلاً تا حالا شده منِ زلزله بخوام علاوه بر ویرانی ، چیزی رو فاش کنم !! نه تو بگو ، تا حالا
شده ؟!
آرش – والا چی بگم ، سابقاً ما آبم که میخوردیم به دفتر ریاست جمهوری و بقیه نهادها خبرش می رسید الان
دیگه نمیدونم بزرگ شدی ، چی شدی ؟!
مجید – نه بابا ، دیگه این مجید ، اون مجید قدیمی نیست خیالت تخت پسر خاله جون . حالا بیا بریم دوتایی بر
اساس اون چیزایی که خوندیم آینه را بررسی کنیم تا زودتر از محبوبه بفهمیم این آینه مال کدوم دوره است . آی
دلم میخواد یه روز بزنم رو دست محبوبه که نگو ، بخدا برام عقده شده . بیا بریم
مجید – به نظرم این آینه مربوط به 2111 سال پیشه . ببین بوی قدیما رو میده
آرش – تو از کجا میدونی مربوط به 2111 ساله پیشه ؟! تازه اگه چوبش از اون زمان بمونه یه چیزی ولی آینه
بالاخره ممکنه بشکنه یا یه کم زنگ بزنه
مجید – ولی من بازم میگم ، این یه آینه 2111 ساله است . یادش بخیر قدیما
آرش – یعنی چی میخواد بگه ؟ اصلاً کی اینو نوشته ؟ بذار به محبوبه و مجید هم نشون بدم ، اما نه فقط به محبوبه
نشون میدم مجید مسخره بازی در میاره . آره اول به محبوبه میگم هر چی باشه باستان شناسی خونده و خطوط
باستانی را هم بلده بخونه ، میگم برام ترجمه کنه .
سریع رفت خونه خاله اش و محبوبه را صدا زد :
آرش – محبوبه ، محبوبه !
محبوبه – چیه ؟! چی شده ؟
آرش – بیام تو اتاقت باید یه چیزی بهت نشون بدم ؟ راستی مجید کجاست ؟
محبوبه – خوابیده ، آره بیا تو ببینم چی میخوای نشون بدی
آرش – ببین محبوب من امروز رفتم بیرون یه آینه قدیمی خریدم ، داشتم نگاش می کردم که دیدم پشت آینه
اینو مخفی کردن . نگاه ببین چه کتابچه عجیبیه ، تازه صفحه آخر را ببین ، ببین چی نوشته !
محبوبه با دقت یه نگاه به کتابچه انداخت و به حرفهای مجید هم خوب گوش داد . بعد گفت :
محبوبه – صفحات اول که خطوط هیروگلیف هست که یه خط تصویری است و در دوره سومر این خط اختراع شد
یعنی سومریها که اختراع کردن به عیلام هم رسید . خط بعدی که باید خودت هم فهمیده باشی میخی عیلامی
است که در دوران عیلامیها اختراع شد و در دوره هخامنشیان پیشرفته تر شد و خطوط بعدی هم پهلوی است و
جالب اینجاست که همین خط پهلوی ، داره در صفحات بعد تبدیل میشه به خط فارسی . میشه گفت داره مراحل
تکامل خط فارسی رو نشون میده . اما این چیه دیگه ؟ یعنی چی ، مرا دریاب و برهان از این سرگردانی ؟!!
آرش – نمی دونم ، میگم محبوب ، بیا بریم یه نگاه به چوب قاب آینه بنداز ، فکر کنم خیلی قدیمی باید باشه .
دوتایی رفتند تا به آینه یه نگاهی بندازند . محبوبه یه دستی به آینه کشید و بعد با تعجب به آرش نگاه کرد :
محبوبه – آرش این آینه خیلی خیلی قدیمه . میشه گفت یه عتیقه باستانیه . این از کجا اومده ؟
آرش – نمی دونم ، پیرمرد عتیقه فروش گفت مال یه پیرزن بوده که مرده و بعد از اون بچه هاش همه وسایلی را
که داشت فروختند و رفتند . همین ، چیز دیگه ای نگفت . میگم می تونی تخمین بزنی ببینی مربوط به چند سال
پیشه ؟
محبوبه – می تونم ولی کسی نباید از وجود این آینه با خبر بشه چون یه عتیقه است . قبل از بررسی می تونم بگم
ممکنه حتی مال هزاره سوم پیش از میلاد باشه و یا دوره ماقبل تاریخ ، اما باید بیشتر بررسی کنم ، تو هم برش
دار ببر تو اتاقت بذار ، یه وقت دوستات میان خونتون اگه این آینه را ببینند ممکنه برات دردسر درست کنن .
آرش – تو حرفه شما باستان شناسا ، چجوری می تونید بفهمید یه شیء مال کدوم دوره است ؟
محبوبه – ما یه سری وسایل داریم که با استفاده از اونا می تونیم بفهمیم . مثلاً یه محلول داریم که روی اجساد یا
حتی پارچه ها می ریزیم و با تغییراتی که محلول بوجود میاره می فهمیم دوره تاریخی اش کی بوده . اینا بر
میگرده به درس دیرینه شناسی که ما این واحد را باید بگذرونیم .
آرش – دیگه همه چیز دست خودته ، برو ببینم چکار میکنی خانم دکتر
محبوبه – اوهو ، یه جوری میگی دکتر انگار پزشکی ، چیزی هستم
مجید – آآآآآآآآآآآآرررررررررررشش ششششششششش . کجایی نره غول ؟؟!!
محبوبه – آخ مجید اومد ، فعلاً چیزی بهش نگو تا بفهمیم چقدر قابل اعتماده
آرش – باشه ، باشه . اینم که وقت و بی وقت مزاحمه
مجید – اِ اِ ببین دوتایی اومدین اینجا و منو خبر نکردین ! نامردا ! بی معرفتا !
آرش – اومده بودم آینه رو نشون محبوبه بدم
بعد یواشکی و جوری که مجید نبینه ، کتابچه را زیر کوسن روی مبل قایم کرد و خودش هم نشست روش
محبوبه – من دیگه رفتم ، خیلی کار دارم . راستی مبارکه آینه قشنگی خریدی مواظب باش نشکنیش
آرش منظور محبوبه را خوب فهمید و لبخند زد و با تکون دادن سر از محبوبه خداحافظی کرد
مجید – خب آرش خان امروز چکاره ای ؟
آرش – کار دارم اگه میخواهی بری بیرون زنگ بزن مهرداد باهات بیاد بیرون
مجید – نه منظورم اینه که وقت داری یه کم حرف بزنیم ؟
آرش – حرف ؟ درباره چی ؟
مجید – فکر نکن حالا که شیطونم و کلی شرّ برا دیگران درست می کنم ، دیگه گوشامم مخملیه آرش خان
آرش – یعنی چی ؟ چی میخواهی بگی ؟
مجید – حرفای تو و محبوبه رو شنیدم ، میخوام بگم ، منم هستم . تا هر جایی که پیش میرین منم هستم وگرنه
به کل عالم و آدم خبر میدم
آرش – اِ ...تو کی فالگوش وایستاده بودی و ما نفهمیدیم ؟ ببین خودمون هنوز چیزی نمی دونیم ، تازه ، محبوبه
هم قراره بررسی کنه بعد جواب بده ، تو رو خدا به کسی نگو باشه ! آفرین پسر خوب .
مجید – باشه نمیگم ، اصلاً تا حالا شده منِ زلزله بخوام علاوه بر ویرانی ، چیزی رو فاش کنم !! نه تو بگو ، تا حالا
شده ؟!
آرش – والا چی بگم ، سابقاً ما آبم که میخوردیم به دفتر ریاست جمهوری و بقیه نهادها خبرش می رسید الان
دیگه نمیدونم بزرگ شدی ، چی شدی ؟!
مجید – نه بابا ، دیگه این مجید ، اون مجید قدیمی نیست خیالت تخت پسر خاله جون . حالا بیا بریم دوتایی بر
اساس اون چیزایی که خوندیم آینه را بررسی کنیم تا زودتر از محبوبه بفهمیم این آینه مال کدوم دوره است . آی
دلم میخواد یه روز بزنم رو دست محبوبه که نگو ، بخدا برام عقده شده . بیا بریم
مجید – به نظرم این آینه مربوط به 2111 سال پیشه . ببین بوی قدیما رو میده
آرش – تو از کجا میدونی مربوط به 2111 ساله پیشه ؟! تازه اگه چوبش از اون زمان بمونه یه چیزی ولی آینه
بالاخره ممکنه بشکنه یا یه کم زنگ بزنه
مجید – ولی من بازم میگم ، این یه آینه 2111 ساله است . یادش بخیر قدیما