23-01-2017، 15:58
PART 2
سه ماه بعد...
مـهـراد وارد آتلیه شد. 3 ماه پیش سریع استعفا داد و کل پولشو وارد ایران کرد (البته بچم پدرش در اومد) کلیم رشوه داد تا کار آتلیش 2 ماهه انجام شد.
مهراد خبر نداشت که زندگی ساکت و آرومی که برای خودش دست و پا کرده بود قرار بود با ورود نیاز و دوستش فرحناز بهم بریزه...
- ببخشید آقا اومدیم چند تا عکس بگیریم برای یادگاری و اینا
مهراد: شما برین به اون اتاق پشتی تا منم بیام
نیاز و فرحناز به سمت اتاق حرکت کردن
فرحناز: وای نیازی عجب پسر خوشگل و خوشتیپیه قد بلند چهار شونه چشما آبـ...
-میخوای نامزدیتو با کامیار بهم بزن با این...
-چی میگی دختر من دارم واسه تو میگم
-هر هر تا میلاد نابودم کنه
-تو چرا از این میلاد میترسی؟ اصن چرا داری باهاش نامزد میکنی؟ تو که اونو دوست نداری...
-خب من...
-چرا راستشو بهم نمیگی شاید بتونم کمکت کنم
-راستش... میلاد به من تـ*ـجـ*ـا*و*ز کرده...
نیاز دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و شروع کرد به گریه کردن: اون عوضی یبار بهم داروی بیهوشی داد وقتی بیدار شدم توی یه جای تاریک بودم و میلاد بعدش... اون از من فیلم گرفته و داره منو مجبور میکنه که باهاش ازدواج کنم وگرنه فیلمو پخش میکنه... به بابام چیزی نگفتم چون ممکنه با میلاد درگیر بشه هرچی بشه میلاد خیلی آشناهای کله گنده ای داره...
-مگه بابات پلیس نیست؟ خب میتونه پدرشو در بیاره
-تو چه فکری کردی؟ قبل از اینکه پاش به کلانتری برسه آزادش میکنن...
فرحناز نیازو بغل کرد و سعی کرد آرومش کنه
مهراد: ببخشید دیر اومدم دوربینم خرابـ..... اتفاقی افتاده؟
فرحناز: مارو ببخشید دوستم حالش بد شده باید بریم ایشالله یه فرصت دیگه خدمت میرسیم... شما فردا صبح هستین؟
مهراد: ایشالله؟ ا یعنی چیزه... بله ساعت 11 اینجا باشین
-پس خداحافظ
-خداحافظ
و از آتلیه خارج شدن
نیاز خواست پشت فرمون بشینه که فرح اجازه نداد: نیاز تو الان حالت خوب نیست بزار من بشینم
نیاز بدون مخالفت گذاشت فرح بشینه
ماشین حرکت کردو از خیابون خارج شدن
نیاز یکی از آهنگای روی فلششو پلی کرد:
***
یادته میگفتی این فرمول ماست
شب تو تــ*ــخــ*ــت صبح تو تراس
هروقت رفتی برگشتی گفتی بیا آب بدیم به این گلدونا باز
همه چی عالی حس ما فقط خوب
رابطمون دوری از این اجتماع بلد بود
هروقت دعوا بینمون میشد جفتمون با هم میگفتیم اشتباه از من بود
اشک تو چشامونه
فکر نکن برام آسونه
ولی میدونم همیشه تهش جداییه
این یه قانونه...
(فیک لاو - اپیکوربند)
***
فرحناز سریع آهنگو عوض کرد
-داشت میخوندا
-ببین تو اگه دوست داری میتونی دپرس بشیا اصن میتونی بری خودکشی کنی ولی من دلم نمیخواد اینارو گوش کنم 54 کوشش؟ (شماره آهنگ) آهان دیدمش
***
پس بخند مصنوعی و
انمود کن مست بودی
حتی اگه هس زوری
همرنگ من بودی
تو آروم و سرد بودی
آره با من (اگه اشتباه میگم شما به بزرگی خودتون ببخشید)
(بخند مصنوعی - زدبازی)
...
فرحناز و نیاز وارد خونه نیاز شدن
همین که وارد شدن کامیار که پشت در قایم شده بود بادکنکیو که از قبل آماده کرده بود ترکوند: بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم
نیاز با داد: مگه کرم داری تو؟ 30 سالت شده یکم بزرگ شو کامیار
-راست میگه تو هنوز بزرگ نشدی؟
همه برگشتن سمت صدای میلاد
نیاز: تو اینجا چیکار میکنی؟
-اومدم عشقمو ببینم
-تو غلط کردی
-از چند وقت دیگه همیشه منو میبینی اونموقع چی بازم میخوای بگی غلط کردی؟
کامیار: نیازم دیگه دیدی حالا هـــــــــــری
میلاد: عزیزم حرص نخور واست خوب نیست، من که رفتم اومده بودم تاریخ عقدو با مامان کتی مشخصـ...
کامیار میلادو چسبوند به دیوار و چاقویی رو که روی میز بود رو گذاشت روی گردنش: کتایون خانم
-با کتایون خانوم مشخص کنم افتاد پنجشنبه فعلا خدافظ
کامیار ولش کرد و رفت روی مبل نشست
میلاد: بای نیازم
-خفه شو
نیاز رفت تو اتاقش و شروع کرد به گریه کردن
فرح رفت و کنار کامیار نشست
-کامی چرا نگفتی این عوضی اینجاست؟
-چمیدونستم منم تازه اومدم
-شب نیازو ببریم بیرون حال و هواش عوض بشه
-فرحم تو نابغه ای
-فرحم؟
-آره دیگه نامزدمی خب بزودیم عروسی میکنیم
-واییی کامیار منو تو یه هفتس نامزد کردیم
-باشه من که دیگه صبرم داره تموم میشه...
سپاس یادتون نره!
سه ماه بعد...
مـهـراد وارد آتلیه شد. 3 ماه پیش سریع استعفا داد و کل پولشو وارد ایران کرد (البته بچم پدرش در اومد) کلیم رشوه داد تا کار آتلیش 2 ماهه انجام شد.
مهراد خبر نداشت که زندگی ساکت و آرومی که برای خودش دست و پا کرده بود قرار بود با ورود نیاز و دوستش فرحناز بهم بریزه...
- ببخشید آقا اومدیم چند تا عکس بگیریم برای یادگاری و اینا
مهراد: شما برین به اون اتاق پشتی تا منم بیام
نیاز و فرحناز به سمت اتاق حرکت کردن
فرحناز: وای نیازی عجب پسر خوشگل و خوشتیپیه قد بلند چهار شونه چشما آبـ...
-میخوای نامزدیتو با کامیار بهم بزن با این...
-چی میگی دختر من دارم واسه تو میگم
-هر هر تا میلاد نابودم کنه
-تو چرا از این میلاد میترسی؟ اصن چرا داری باهاش نامزد میکنی؟ تو که اونو دوست نداری...
-خب من...
-چرا راستشو بهم نمیگی شاید بتونم کمکت کنم
-راستش... میلاد به من تـ*ـجـ*ـا*و*ز کرده...
نیاز دیگه نتونست جلوی خودشو بگیره و شروع کرد به گریه کردن: اون عوضی یبار بهم داروی بیهوشی داد وقتی بیدار شدم توی یه جای تاریک بودم و میلاد بعدش... اون از من فیلم گرفته و داره منو مجبور میکنه که باهاش ازدواج کنم وگرنه فیلمو پخش میکنه... به بابام چیزی نگفتم چون ممکنه با میلاد درگیر بشه هرچی بشه میلاد خیلی آشناهای کله گنده ای داره...
-مگه بابات پلیس نیست؟ خب میتونه پدرشو در بیاره
-تو چه فکری کردی؟ قبل از اینکه پاش به کلانتری برسه آزادش میکنن...
فرحناز نیازو بغل کرد و سعی کرد آرومش کنه
مهراد: ببخشید دیر اومدم دوربینم خرابـ..... اتفاقی افتاده؟
فرحناز: مارو ببخشید دوستم حالش بد شده باید بریم ایشالله یه فرصت دیگه خدمت میرسیم... شما فردا صبح هستین؟
مهراد: ایشالله؟ ا یعنی چیزه... بله ساعت 11 اینجا باشین
-پس خداحافظ
-خداحافظ
و از آتلیه خارج شدن
نیاز خواست پشت فرمون بشینه که فرح اجازه نداد: نیاز تو الان حالت خوب نیست بزار من بشینم
نیاز بدون مخالفت گذاشت فرح بشینه
ماشین حرکت کردو از خیابون خارج شدن
نیاز یکی از آهنگای روی فلششو پلی کرد:
***
یادته میگفتی این فرمول ماست
شب تو تــ*ــخــ*ــت صبح تو تراس
هروقت رفتی برگشتی گفتی بیا آب بدیم به این گلدونا باز
همه چی عالی حس ما فقط خوب
رابطمون دوری از این اجتماع بلد بود
هروقت دعوا بینمون میشد جفتمون با هم میگفتیم اشتباه از من بود
اشک تو چشامونه
فکر نکن برام آسونه
ولی میدونم همیشه تهش جداییه
این یه قانونه...
(فیک لاو - اپیکوربند)
***
فرحناز سریع آهنگو عوض کرد
-داشت میخوندا
-ببین تو اگه دوست داری میتونی دپرس بشیا اصن میتونی بری خودکشی کنی ولی من دلم نمیخواد اینارو گوش کنم 54 کوشش؟ (شماره آهنگ) آهان دیدمش
***
پس بخند مصنوعی و
انمود کن مست بودی
حتی اگه هس زوری
همرنگ من بودی
تو آروم و سرد بودی
آره با من (اگه اشتباه میگم شما به بزرگی خودتون ببخشید)
(بخند مصنوعی - زدبازی)
...
فرحناز و نیاز وارد خونه نیاز شدن
همین که وارد شدن کامیار که پشت در قایم شده بود بادکنکیو که از قبل آماده کرده بود ترکوند: بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــوم
نیاز با داد: مگه کرم داری تو؟ 30 سالت شده یکم بزرگ شو کامیار
-راست میگه تو هنوز بزرگ نشدی؟
همه برگشتن سمت صدای میلاد
نیاز: تو اینجا چیکار میکنی؟
-اومدم عشقمو ببینم
-تو غلط کردی
-از چند وقت دیگه همیشه منو میبینی اونموقع چی بازم میخوای بگی غلط کردی؟
کامیار: نیازم دیگه دیدی حالا هـــــــــــری
میلاد: عزیزم حرص نخور واست خوب نیست، من که رفتم اومده بودم تاریخ عقدو با مامان کتی مشخصـ...
کامیار میلادو چسبوند به دیوار و چاقویی رو که روی میز بود رو گذاشت روی گردنش: کتایون خانم
-با کتایون خانوم مشخص کنم افتاد پنجشنبه فعلا خدافظ
کامیار ولش کرد و رفت روی مبل نشست
میلاد: بای نیازم
-خفه شو
نیاز رفت تو اتاقش و شروع کرد به گریه کردن
فرح رفت و کنار کامیار نشست
-کامی چرا نگفتی این عوضی اینجاست؟
-چمیدونستم منم تازه اومدم
-شب نیازو ببریم بیرون حال و هواش عوض بشه
-فرحم تو نابغه ای
-فرحم؟
-آره دیگه نامزدمی خب بزودیم عروسی میکنیم
-واییی کامیار منو تو یه هفتس نامزد کردیم
-باشه من که دیگه صبرم داره تموم میشه...
سپاس یادتون نره!