نظرسنجی: تا اینجا که خوندین با حال بود یا نه؟
این نظرسنجی بسته شده است.
بله
100.00%
6 100.00%
خیر
0%
0 0%
در کل 6 رأی 100%
*شما به این گزینه رأی داده‌اید. [نمایش نتایج]

امتیاز موضوع:
  • 3 رأی - میانگین امتیازات: 4.67
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم

#9
به پنجره خونشون اشاره کردم و گفتنم به خاطر این مثل اینکه جز رادوین دو نقر دیکه هم هستن باید ته و تو شو در بیاریم تازه واسه رد گم کنی ... مژده حرفم و قطع کرد
مژده : باسد گریم داشته باشیم بعدم هر زنی دیدیم وایسیم به عربی بگیم فلان جا کجاست ؟ بعدشم شنود و دوربین وصل می کنیم که ببینیم پسرا دنبالمون میان یا نه ؟
منم با مژده موافق بودم سرمو به نشانه مثبت تکون دادم  خلاصه چ.ن دستمون تند بود یه ربعِ تموم شد مژگانم چون خوابش سنگین بود خودمون گریم کردیم و چادر و پوشیه تنش کردیم بعد اونقدر منتظر موندیم که اونا از جلوی پنجره برن کنار بعد ما راه بیوفتیم حدود 7 دقیقه گذشته بود که گفتم راه بیوفت ، مژده هم سریع راه افتاد بعد از اینکه افتادیم تو جاده اصلی گفتم اولین زنی که دیدی وایستا من ازش آدرس میپرسم تو این فاصله شنود و دوربین آماده کن همین طور رفتیم تا ایمکهیه زن تو پیاده رو دیدیم مژده وایساد شیشه رو دادم پایین از زنهی سوال عربی می پرسیدم توی چند ثانیه دوربین و شنود و گرفتم و به کتف زن وصل کردم که ببینیم بعد از ما پسرا میان یا نه بعد اون زن رفتیم تو یه مغازه همین کارو کردیم با این تفاوت که روی چیپس کار گذاشتیم بعدشم یهگوشه وایسادیم و با شیشه های پایین در مورد اینکه کسی آدرس و بلد نیست حرف زدیم که یکی از دوستای رادوین دست گذاشت روی شیشه ماشین و به عربی گفت جایی رو بلد نیستین برین خانوما ؟
ما که با این حرفش فهمیدیم نقشمون گرفته طبق اینکه زن هاشون خیلی خجالتی اند همون طور رفتار کردیم که دوباره پزسید : جایی رو بلد نیستسن برین خانوما؟
اینبار من صدامو تغییر دادم وگفتم : ما میخوایم چادر و پوشیه جدید بگیریم ولی نمی دونیم از کجا تهیه کنیم .می تونیدکمکمون کنید؟
یه خورده مکث کرد بعد گفت : برین...بپیچین سمت چپ فلان پارچه . ما هم تشکر کردیم و اون رفت وقتی خیلی دور شد به همون آدرسی که داده بود رفتیم و چادرو پوشیه گرفتیم چون امکان داشت مغازه دار دوستشون باشه و راپورتمون و بده راستی چون امکان داشت شنود یا دوربین گذاشته باشن حرف نزدیم بعد از این که از مغازه برگشتیم نشستیم توی ماشین یهو دست مژگان اومد جلو کنارپنجره تا اومدیم حرف بزنیم دست آزادش رو یه معنی سکوت بالا آورد که به معنی واقعی کلمه لال شدیم (ببخشیدا ) بعد مژگان یه چیزی از کنار دستگیره کند که وقیتی آورد جلو دیدیم شنوده تخ مژگان شیکوندش ما هم یه نفس راحت کشیدیم که پلاستیکِ خرید و ازمون گرفت و شنود روی پوشیه ها رو نشونمون داد که ینی تا خونه حرف نزنید ما هم مطیع و حرف گوش کن اطاعت کردیم وقتی رفتیم خونه چادر و پوشیه ها رفت توی ماشین لباس شویی و جیلیز کار اونام تموم شد
_ پوف عجب گیری کردیما اینا هم بلدن باید مواظب باشیم
مژده
_ زود کارامونو بکنیم بعدش بخوابیم ...ژاله پرید وسط حرفم : بچه ها فردا باید بریم دانشگاه رادوین اینا همه چیز و چک کنیم بعد مژگان گفت : خب باید چند تا دوست فوضول پیدا کنیم تا خبرا دست اول بهمون برسه حالا هم لباساتون و در بیارید برید حموم بعد ناهار و لالا پیش پیش با این حرف مژده ، ژاله مثل دفعه پیش پرید تو حموم منم رفتم اسپری های فلفل،پنجه بوکس و چاقو و ا ین جور چیزا رو ریختم روی میز که مژگان گفت : باید بازم تجهیزات بگیریم چاقو و وسایل این چنینی رو تیز کنیم سرمو به معنی آره تکون دادم و
_دوربین و شنود هم سفارش می دم الان هم به مامی جون و ددی جون بزنگیم که خودشون بد موقع زنگ نزنن.
هرکدوم رفتیم یه سمت و با والدین گرام حرف زدیم البته اونا می گفتی چرا همه با هم رفتین ما هم گفتیم بهمون پیشنهاد کار دادن همه چیزشم خوب بود ما هم قبول کردیم آهان گفتم کار ژاله فشن و مد خونده البته آموزش گریم هم دیده مژگان کامپیوتر منم ریاضی هرکدوممون هم تو کارامون عجوبه ایم ژاله انقدر خوب گریم میکنه و لباس و با هم جور می کنه دیگه نمی تونی طرف و بشناسی مژگان یه هکر فوق العاده هست هیچ کس تا حالا متوجه Hک های مژی نشده منم که اندازه هرچیز و هرجا رو در میارم و در صد خطا و از این قبیل کارا رو انجام میدم کلاً یه اکیپ عالی رو درست Smile Smile Smile تواین فکرا بودم که ژایه فازه هنریش زد بالا تو حموم چهچه میزد
صدای ژاله واسم یه تلنگربود که به خودم بیام سمو که چرخوندم دیدم مژگان هتوز داره فک می زنه رفتم تو آشپز خونه دره یخچال و باز کردم ،دیدم خالیه این شد یه پیتزا خانواده مخصوص با دوغ و نوشابه و سالاد فصل که گفت یه ربع دیگه میارن از آشپز خونه اومدم دیدم مژگان سفید شده با لبای کبود رو مبل نشسته ژاله هم مضطرب وایساده جلوش سریع رفتم یه لیوان آب آوردم ریختم توی صورتش شروع کرد به تند تند نفس کشیدن من و ژاله ازش می پرسیدیم چی شده که گوشی رو گرفت سمتمون
شمایی که مرا نمیشناسید ، بی باک در چشمانم خیره نشوید آنقدر ترسناک هستم که در راهم سر به سر ، تن به مرگ بدهید آن هم مقابل زنده ماندن کسانی که با آنها در بند من شدید و باز هم من ، همان پیمان شکن نامردم که شما از او میترسید
پاسخ
 سپاس شده توسط sogol.bf ، sama00


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

پیام‌های داخل این موضوع
RE: رمان *کدام چوب کبریت* طنز ، هیجانی ،کلکلی ، عاشقووووونه و ... خلاصه همه چی تموم - Creative girl - 22-12-2016، 23:29

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  رمان راغب | به قلبم بانوی نقابدار (زمان آنلاین دز حال تایپ)
Heart رمان خیانت به عشق (غم انگیز گریه دار هیجانی)
Rainbow یه رمان خیلی قشنگ.نخونی نصف عمرت فناست
  رمان عشق من ، عشق تو (عاشقانه ، معرکه) به قلم: خودم
  رمان عاشقانه ( کراش من توی دانشگاه یه دختر ترسناکه) به قلم خودم. پارت پایانی.
  رمان عاشقشم؟
  رمان تلخ و شیرین
  رمان فوق‌العاده ترسناک «فرزند ابلیس» | نوشته‌ی خودم
Heart رمان[انتقام شیرین]
  رمان تمنا برای نفس کشیدن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان