09-05-2016، 16:37
اکیپ پسرای خلاف و مردم عادی و دخترایه دیگه.تو افکار خودم درباره سبحان منفی بافی میکردم اما از ی ور قلبم رد میکرد .گریم گرفت..
اشکام آروم آروم ریخت رو گونه های و گونه هامو تر کرد..
یکی از اکیپ پسرا از کنارم رد شدن ..
+هو..ببین دُخیَ رو !
.نگا کن..چ غمگینه.!
رومو کردم اونوری نخواستم جواب بدم پررو شن.چن لحظه بعد اون خانوم مذهبیا باز اومدن.
+همون دخترسا!
.اینجا چیکار میکنه؟!
+دوس پسرش کو؟
.بیخیال بریم.
ی تف انداختم طرفشون مث اینکه ندیدن و رد شدن.
چن لحظه بعد سبحانو از دور دیدم میاد اشکامو تند تند پاک کردم و ی لبخند الکی زدم و تو دلم گفتم بیخیال حالا که باهمیم بزار بخندم.
سبحان اومد کنارم چن تا چیپسو آلوچه و بادوم زمینی کچاپ گرفته بود.دستشو سریع گرفتم.
_اون پسرا بهم تیکه انداختن.
+چی گفتن؟
_گفتن نگا کن اون دخی رو.
+ولشون کن عشقم غلط کردن..
_باشه.بریم عشقم.
+بریم.
رفتیم بریم سرجای همیشگی..به
اشکام آروم آروم ریخت رو گونه های و گونه هامو تر کرد..
یکی از اکیپ پسرا از کنارم رد شدن ..
+هو..ببین دُخیَ رو !
.نگا کن..چ غمگینه.!
رومو کردم اونوری نخواستم جواب بدم پررو شن.چن لحظه بعد اون خانوم مذهبیا باز اومدن.
+همون دخترسا!
.اینجا چیکار میکنه؟!
+دوس پسرش کو؟
.بیخیال بریم.
ی تف انداختم طرفشون مث اینکه ندیدن و رد شدن.
چن لحظه بعد سبحانو از دور دیدم میاد اشکامو تند تند پاک کردم و ی لبخند الکی زدم و تو دلم گفتم بیخیال حالا که باهمیم بزار بخندم.
سبحان اومد کنارم چن تا چیپسو آلوچه و بادوم زمینی کچاپ گرفته بود.دستشو سریع گرفتم.
_اون پسرا بهم تیکه انداختن.
+چی گفتن؟
_گفتن نگا کن اون دخی رو.
+ولشون کن عشقم غلط کردن..
_باشه.بریم عشقم.
+بریم.
رفتیم بریم سرجای همیشگی..به